اقتصاد فرهنگی یا اقتصاد خلاق

 

 حمیدرضا شش­جوانی

اقتصاد فرهنگی یا اقتصاد خلاق _ مدتی است که در وزارت ارشاد عبارت اقتصاد خلاق دهن به دهن می­چرخد، وزیر ارشاد هم تحت تأثیر مشاوره­ی نادرست، صحبت­ هایی کرده است. پرسش آغازین نوشته این است: چنانچه قرار باشد از میان »اقتصاد فرهنگ« و» اقتصاد خلاق «یکی را به عنوان راهبرد بخش فرهنگ در کشور بپذیریم کدام مناسبتر است و چرا؟

برای این کار بایستی فضای مفهومی این عبارات روشن باشد. همین نخستین قدم مشکل­ ساز میشود چرا که اساساً این سوال در پیِ تطور سریع این مفاهیم ایجاد شده است. در واقع این مفاهیم همچنان در حال تکامل هستند و هنوز به لحاظ لغوی قرار نیافته­ اند. این موضوع برای کشوری مثل ایران که سیاستگذاران عموماً با زبانهای علمیِ مرجع آشنایی ندارند، تشدید شده است.

به لحاظ تاریخی اقتصاد فرهنگ مقدم بر اقتصاد خلاق است و در بافت سیاستگذاری فرهنگی بالیده است. اقتصاد فرهنگ ناظر بر شکوفایی اقتصادی از طریق فرهنگ است به گونه­ ای که به جای ایجاد درآمد از صنایع سنگین و آلاینده از فرهنگ و اجزای آن مانند هنر کسب درآمد شود. این موضوع اتفاقاً با چرخش اقتصاد صنعتی به اقتصاد دانش­ بنیان همزمان و همسو شده است. پس خاستگاه مفهوم اقتصاد فرهنگ از خود فرهنگ بوده است. اقتصاد خلاق اما پس از شکوفایی­ های صنایع مبتنی بر ITو تحت تأثیر درآمدزایی اختراعات دره­ی سیلکون امریکا نضج گرفته و شکوفا شده است. ازین رو دربافت فرهنگی نبوده است.

از منظر اجزای تشکیل دهنده که بنگریم «مفهومِ اقتصادِ خلاق بسیار وسیع است چرا که نه تنها کالاها و خدماتِ فرهنگی بلکه خدمات کامپیوتری، اسباب بازیها و کلِ حوزه­ ی تحقیق و توسعه R&D ، فناوری اطلاعات، تجهیزات صدا، نرم افزار و سخت­افزارهای سمعی و بصری، تجهیزات چاپ، طراحی داخلی، جواهرات را نیز دربر می­گیرد. بنابراین اقتصادِ خلاق فعالیتها و فرایندهای فرهنگی را در مرکزِ یک اقتصادِ تازه جای میدهد، اما به بازنمودِ خلاقیت در حوزه­ هایی می­پردازد که «فرهنگی» به شمار نمی­آیند. Creative economy report 2013 UNESCO,22

اقتصاد خلاق، کسب ارزش افزوده از طریق بنگاه هایی است که زنجیره­ ی تولیدشان میتواند اساساً در حوزهای تمام صنعتی)مثلاً مهندسیِ سخت افزار(باشد. در صورتی که در اقتصاد فرهنگ کسب ارزش افزوده از راه تولید مشاغل جدید در بازارهای جانبی و پشتیبان فرهنگ است. مشاغلی مانند بیمه­ ی آثار هنری، حمل و پست این کالاها، حراجی­ ها، کارشناسان تشخیص اصالت اثر، نمایشگاه­ گردانها، صندوقهای سرمایه­ گذاری هنری، بانکداری هنری . در زیر من ترجمه­ ی نقل به مضمونِ دو مورد از نظر ذین­نفوذان آکادمیک این حوزه را برایتان می آورم به این امید که توانسته باشم موضوع را شفافتر کنم.

تراسبی (Throsby:2008,10)

ورودی اقتصاد خلاق کالایی است که برای تولید آن نیازمند خلاقیت هستیم، این میتواند هر کالایی باشد. اما در اقتصاد فرهنگ علاوه بر خلاقیت نیازمند محتوای فرهنگی نیز هستیم. کالایی که محتوای فرهنگی دارد به عنوان وسیله­ ای برای انتقال معنا یا پیامی به کار میرود. شاید تفاوت در اصطلاحات اقتصاد فرهنگ و اقتصاد خلاق را بتوان در سیاستهای اعمال شده دانست. سیاستی که تمرکز آن در درجه اول بازده اقتصادی باشد، اقتصاد خلاق نامیده میشود و سیاستی که بازده اقتصادی در آن با اهداف فرهنگی درهم آمیخته باشد اقتصاد فرهنگ است. البته بدیهی است که سیاستگذارِ فرهنگی نمیتواند بدون در نظر گرفتن جنبه­ های اقتصادی به اهداف خود برسد اما اهداف اقتصادی برای او در درجه­ی اول اهمیت نیست. چالش سیاست فرهنگی امروز پیدا کردن تعادل میان خلق ارزش فرهنگی و اقتصادی و مدیریت این بخش از اقتصاد است.

گالووِی: (Galloway:2007,25,26)

دو عامل محصولات فرهنگی را از صنایع خلاق متمایز میکند عامل سیاسی و عامل اقتصادی. از لحاظ سیاسی نقش محصولات فرهنگی در آزادی بیان، دموکراسی، تبادل ایده ها و اعتلای هویت است و از بعد اقتصادی نارسایی بازار در تولید به اندازه­ ی کالای فرهنگی. جوهر فرهنگ، تولید و نشر معنای نمادین است و با دموکراسی پیوند مستقیم دارد. توسعه از طریق مشارکت فرهنگی به عنوان یکی از حقوق اساسی انسانها است و تکلیفی است بر سیاست فرهنگی دولت که با پارادایم صنایع خلاق به رسمیت شناخته نمیشود. رفتن دولتها به سمت صنایع خلاق شاید برخی از جنبه­ های هنر را از طریق اولویت حمایت تقویت کند اما در بلندمدت ممکن است موقعیت فرهنگ، و همین طورسرمایه گذاری فرهنگی را تغییر دهد.

گرچه تعریف صنایع فرهنگی مشتمل بر صنایعی است که معنای نمادین تولید میکنند، اما تعاریف رسمی «صنایع خلاق» هیچ اشاره ای به معنای نمادین نمی کنند و می­توانند شامل هر نوعی از فعالیت های خلاق باشند. شناخت ویژگی های متمایز فرهنگ دلایل روشنی به ما می دهد که صنایع فرهنگی را از صنایع خلاق جدا کنیم. فعالیت های فرهنگی، که مقصود اصلی آن ها انتقال ایده ها و معانی نمادین است، نقشی محوری در، توانایی ما برای ارتباط و بنابراین بیان عواطف انسانی ایفا می کند. این مساله در مورد صنایعی مثل تبلیغات، که هدف اصلی آن ترغیب مردم به خرید بیش تر است، مصداق ندارد.