عوامل مؤثر بر توسعه ی کارآفرینیِ صنعتی در پاکستان
نوشته ی: گوستاو پاپانک
ترجمه ی: حمیدرضا ششجوانی[۲]
مقدمه:
گوستاو پاپانک در سال ۱۹۵۱ از دانشگاه هاروارد دکترای اقتصاد گرفت و بعدها رئیس مؤسسه ی توسعه ی اقتصادی و استاد ممتاز دانشگاه بوستون شد. او به مدت ۵۰ سال در مورد اقتصادِ توسعه مطالعه و تحقیق کرده است. در این سه دهه ی اخیر یکی از برجسته ترین اقتصاددانان و رهبران توسعه در دانشگاه هاروارد بوده و گروه های پژوهشی بسیاری را در دانشگاه بوستون، بانک جهانی و سایر موسسات بین المللی رهبری کرده است. پاپانک درباره ی راهکارهای توسعه ی پنج کشور آسیای جنوبی مطالعه ای گسترده داشته و نحوه ی گذار این کشورها را از «بازار کنترلی» بررسی کرده است. وی مشاور رؤسای جمهور و رهبران کشورهایی چون پاکستان، کلمبیا، اندونزی، غنا، بنگلادش، یونان، سریلانکا، مصر و ایران بوده است. پاپانک در حال حاضر مشاور دولت فدرال میکرونزی در شمال استوا است. او در حدود ۶۰ کتاب و ۴۸ مقاله نوشته است.[۳]
***
به روشنی معلوم است که کارآفرینیِ صنعتی در پاکستان دارای انگیزه هایی قوی بوده و اجتماعات تجاری هم دلایل اقتصادیِ مناسبی برای پاسخ به این انگیزه داشته اند. به هرحال افزایش تعدادِ کارآفرینها را نمیتوان با عناصری صرفاً اقتصادی توضیح داد.
گفتن این که چنین تحولاتی محصولِ علت هایی چندگانه است ، چندان حرف تازه ای نیست. در کتابهای توسعهی اقتصادی، فرایندهایِ استانداردی برای نشان دادن این علیت چندگانه وجود دارد. در حقیقت اشاره به انگیزه ها، ارزش ها و نهادهای جامعه در تعیین ماهیت و سرعت توسعه ی کارآفرینی و توسعه به طور کلی حداقل به اندازه ی عوامل اقتصادی مهم است. به هر حال پذیرش این دو نکته برای شخص سیاستگذاری که به تأثیر فرایندهای توسعه میپردازد، راهنمایی چندانی محسوب نمیشود، اگرچه ممکن است که او به دلایلِ اصلی علاقه مند باشد، اما بیشتر به نوعی عوامل علّی میپردازد که علیرغم اهمیت نسبی آنها میتواند مؤثر باشد. در حال حاضر توافق اندکی بر سر مهمترین عوامل علّی کارآفرینی وجود دارد و در مورد سیاست های مؤثر در این فرایند عملاً هیچ بحثی در میان نبوده است. بیشتر نوشته های این حوزه به شرایطی از تحولِ تاریخیِ کارآفرینی پرداخته اند که با شرایط موجود در کشورهای توسعه نیافته کاملاً متفاوت بوده است. نه توسعه کشورهای اروپای غربی در ابتدای تحول تکنولوژی صنعتی و نه تجربه ی «سنتی»ِ جوامع ایستا، هیچکدام با کشوری مثل پاکستان که با تجربه تغییرات سریع، امکان استفاده از تکنولوژی بسیار پیشرفته و خصایص اقتصاد «انتقالی» را به دست آورده، ارتباط چندانی ندارد.
بدون وجود تحقیقات کافی در این زمینه نمیتوانیم با اطمینان خاطر به عواملی اشاره کنیم که در نهایت بر تحول کارآفرینی پاکستان مؤثر بودهاند. خوشبختانه علتهای مستقیم، بیشتر به خط مشی ها مربوط میشوند و میتوان از دلِ پیمایش ها، برداشتهای کلی و دیگر انواع مطالعه در مورد رابطه ی بین عوامل اقتصادی و سایر عوامل تحول کارآفرینی پاکستان، نتیجهگیری هایی موقت به دست آورد.
گاهی اوقات میتوان فرض کرد که پیدایش گروهی از کارآفرینان قویاً تحت تأثیر آموزش یا تحول نگرشی مدرن قرارداشته است. به نظر میرسد کارآفرینان صنعتی چه در فضای اقتصادی چه در سایر حوزه ها مبتکر تغییرات پیشرفتهای هستند. اما شواهد مربوط به پاکستان به ندرت این تصور را تأیید میکنند. بسیاری از کارآفرینان صنعتی تحصیلات رسمی چندانی ندارند و بیشترشان در زمینه های غیراقتصادی نوآور محسوب نمیشوند، اغلب محافظه کارند و در مذهب، پوشش و رفتار اجتماعی شان غیرغربی هستند. جالب این جاست که این کارآفرینان از گروه های دیگری مثل کارمندان دولت، متخصصان، روشنفکران، تحصیلکردگان، اقلیت غربی شده ی پارسی بسیار سنتی تر بوده و نقش قابل توجهی در صنعت پاکستان به عهده نداشته اند.
جدایی کارآفرینان بالقوه ی بریده شده از محیط سنتی و واداشتن آنها به جست وجوی فعالیت های جدید توضیح دیگری از این مسأله است. این مطلب از آن رو نامربوط به نظر میرسد که بیشتر صنعتگران خیلی زودتر از اینها شهر و روستای محلیشان را به خاطر تجارت در شهرهای بزرگ و شهرستان های دیگر ترک کرده بودند.
از زمان ماکس وبر به این طرف این مسأله مورد بحث بوده است که کارآفرینان صنعتی متعلق به گروه هایی هستند که با اکثریت جامعه تفاوت دارند، آنها به نخبگانی سنتی وابسته بودند که یا غریبه شده بودند و یا جزو حاشیه ی اجتماع به حساب میآمدند. اورت هاگن[۴] گونه ی خاصی از این نظریه را چنین بسط داده است: «نوآوران اقتصادی از نوعی گروه های منزلتی برمیخیزند که منزلت پیشینشان را ازدست داده اند و در طول چندین نسل شخصیت آنها تغییر یافته، میتوانند موقعیت از دسترفته شان با نوآوریهای اقتصادی احیا کنند».
همانطوری که منطقاً انتظار داریم، کارآفرینان پاکستانی با گروههای اجتماعی دیگر متفاوت اند. در واقع به واسطه ی تعریف، هر گروهی که در زمینه ی خاصی پیشقدم باشد، از اکثریت اجتماع مجزا میشود، خواه این زمینه دین و ایدئولوژی جدیدی باشد، خواه اکتشاف ماه یا توسعه ی صنعتی، لذا تعجب آور نیست که نوآوران اقتصادی متعلق به نخبگان سنتی نیستند. اعضای گروه نخبگان معمولاً موقعیتی آبرومند، ارزنده و رضایتبخش دارند و بعید است در فعالیت جدیدی وارد شوند که مزیتی محتمل و ریسک بالایی دارد.
به هر حال حداقل دو گروه عمده از جماعات تجاری پاکستان یعنی؛ ممن ها[۵] و چینیودها[۶] جزو اقلیت های واقعی یا گروه های تحت فشار مخالف دینی به شمار نمی آیند، این دو، اقلیت های زبانی و یا گروه های تندروی نیستند که از ورود به فعالیتهای بازرگانی و صنعتی منع شده باشند. اگرچه مثل اکثر قریب به اتفاق مسلمانان هندی که به تازگی از هندو به اسلام گرویده اند، هیچ تغییری در دینشان به چشم نمیخورد که موجب جدایی آنها از گروه های دیگر شده باشد و هیچ نشانه ای دالّ بر این که منزلت پیشینشان را از دست داده باشند نیز وجود ندارد. تاکنون اینها مثل همه ی اعضای اجتماعات تجاریای که میشناسیم، نسلها است که تجارت میکنند و میدانیم که در طول تاریخ شبه قاره ی هندوستان نخبگان واقعی به این طبقات نگاهی تحقیرآمیز داشته اند. نقش اعضای اجتماعات مختلف در صنعت پهن دامنه و بزرگ در عین این که با کل صنعت متفاوت است، پرتوهای جالب توجهی نیز بر رابطه میان رفتار جمعی، پایگاه اجتماعی اقلیت و فعالیت کارآفرینانه می افکند، اعضای اجتماع ممنها و چینیودها که شباهت بسیار زیادی در دین، تحصیلات و نگرش به نوآوری اجتماعی با اکثریت مردم پاکستان دارند، بیشتر در شرکتهای بزرگ و در صنعت غیرسنتی صاحب نام هستند. اعضای داوودی بوهارها[۷] که فرقه ای سنتگرا است،چه در کنترل صنعت مدرن و چه در کل صنعت سهمی یکسان دارند. خواجه ایسناشاری ها[۸] که نقش ناچیزی در صنعت مدرن دارند، نیز سنتگرا هستند، اما کمتر به صورت گروه مذهبیِ سفت و سختی سازماندهی شده اند. در میان اجتماعات عمده ی تجاری تحصیلکرده ترین و غربی ترین گروه خواجه اسماعیلی ها هستند و به وضوح در زمینه ی فعالیت های صنعتی و تجددگرایی فرقه ای با سازماندهی و فشار جمعی قدرتمندی به شمار می آیند و شبیه بهاری ها چه در صنعت مدرن و چه در کل صنعت سهمی یکسان دارند. در میان مالکانِ صنعتگرِ شرکت های امروزی که عضوِ اجتماعات تجاری نیستند، سیدها و پاتانها (مخصوصاً پاتانهای یوسفزای) مشهوراند. سیدها مدعیاند که از تبار پیغمبراند و منزلت بالایی دارند و پاتانها که در سرحدِ شمال غربی زندگی میکنند عمدتاً به خاطر قدرت جنگآوری، استقلال و سازمانِ سنتیِ قبیلهشان شهرت دارند. در صنایعی که به ابتکار بالایی نیاز دارد، میتوانیم انتظار تسلط گروه هایی را داشته باشیم که تحصیل کرده، متجدد یا خارج از جریان اصلی هستند، اما با این همه نمیتوان گفت که در صنعت گستردهی امروزی میان یک گروه نقشی و میزان حاشیهایبودن و یا درجهی نوآوری اعضای آن گروه در جامعه رابطهی مشخصی وجود ندارد.
دو گروه پاتانهایِ یوسفزای و پارسی ها، علی الخصوص با نسخه ی نوشته شده بر اساس عمل گروه های اقلیت یا «مدرن»، رفتاری متضاد دارند. یوسفزای ها گروهی بسیار سنتی اند که به مذهب، قومیت و اکثریت سیاسی منطقه شان تعلق دارند و هنوز هم در صنعت بومی و مدرن پرآوازهاند. پارسی ها مدرنترین اقلیت پاکستان محسوب میشوند ولی در صنعت این کشور نقش ناچیزی به عهده دارند. شرایط اقتصادی مختلف عمدتاً رفتار هر گروه را تبیین میکند. صنعتگران یوسفزای مالکان ثروتمندی بودند و به همین خاطر به سرمایه دسترسی داشتند. زندگی کردن بر سر راه اصلی بازرگانی به افغانستان پیش از این که آنان را صنعتگر کند، درگیر تجارت و حمل و نقل میکرد و نقدینگی سرشارشان آنان را به بازار پیوند میداد ؛ درست مثل تجار لباس که صاحبان کارخانه های نساجی شدند، پرورش دهندگان نیشکر یوسفزای نیز صاحبان کارخانه ی شکر شدند ، اما برخلاف این، پارسی ها در فعالیتهای غیرصنعتی مثل کارگریِ بارانداز، معاملات ملکی، کشتیرانی و مشاغل وابسته سابقهای دیرینه داشتند. آنان فشاری را که گروه هایِ مسلط در بازرگانی بین المللی برای تغییرِ فعالیت های معمولشان قرار داشتند، متحمل نمیشدند. چنانچه پارسی ها که در تقسیم بندی اقلیتی غیرمسلمان هستند، با نقدینگی شان در صنعت مشارکت میکردند، باید ریسک واقعیتری را میپذیرفتند..
تبیین های توسعه ی کارآفرینان های که تاکنون آزموده شده، بر آموزش، انگیزه یا «تجدد» افراد و گروه های کارآفرین ناشناخته متمرکز بوده است. اما دسته ی دیگری از تبیین ها در کل بر تغییرات سیاسی و اجتماعی تمرکز دارند. به نظر نمی آید که محیط سیاسی پاکستان پس از سال ۱۹۴۷ خیلی رضایت بخش تر از زمان قبل از استقلال بوده باشد. بقای دولت و آرایش آینده ی سیاسی آن به طور گستردهای نامطمئن به نظر میرسید. مجریان دولتی بسیار کم ، بی کفایت و تا حدودی فاسد بودند، اما به هر صورت دولت قادر بود تا از زندگی و مالکیت افراد محافظت کند و نیز زیربنای مورد نیاز صنعت را _ اگر چه با تأخیری دائمی _ تأمین کند. فساد اداری هیچ وقت آن قدر گسترده، غیر قابل اطمینان و سرسام آور نمیشد که منابع ضروری را به جای دیگری منتقل کنند یا موجب ناپایداری بیش از اندازهای شود. در این شرایطِ حداقلی، انگیزهای اقتصادی آنقدر قوی بودند که از پسِ تأثیراتِ محیطِ سیاسیِ ناجور برآیند. زمانی که نرخ گردش سرمایه گذاری به ۵۰% نزدیک شد، حتی سرمایه گذار محتاط هم نیازی به داشتن امنیت سیاسی درازمدت نداشت و میتوانست سرمایه گذاریاش را در شرایطی که برای سالها تغییرات سیاسی بنیادینی به وجود نیاید، با مقداری سود جبران کند. این نرخ بالای گردش سرمایه، رشوه و زیان ناشی از بی کفایتی دولت را نیز خنثی می کرد.
به دلایل گوناگون محیط اجتماعی برای کارآفرینان صنعتی تقریباً نامساعد بود. صنعتگران و تجار از امتیازاتی که به مأموران دولتی و زمین داران داده میشد، بهره ای نداشتند. برخی از نویسندگان غربی خاطرنشان کرده اند که دین اسلام - در قیاس با اخلاق پروتستانی که از نوآوری اقتصادی حمایت می کرد- برای نوآوریِ اقتصادی مساعد نیست. در پاکستان وطن پرستی و ملیگرایی نیز مانند دین نیرویی قوی به حساب میآمد اما این دو به جای تمرکز بر مسائل اقتصادی به مسائل سیاسی و اجتماعی میپرداختند. اگرچه در نهایت محیط اجتماعی نامساعد بود، اما عملاً معارض توسعه ی صنعتی به شمار نمی آمد. پس از تجزیه و استقلال، انعطاف قابل توجهی در جامعه ی پاکستان به وجود آمد که فشار تأثیرگذار تطابق را کمرنگ میکرد. صنعتگر یا تاجر نه میتوانست جایی در ادبیات موضوع یا ساختار قدرت داشته باشد و نه جریان زندگی آشفته ی شهر را از خود براند. بازرگان موفق در میان گروه خودش منزلت بالایی داشت و اگر متعلق به اجتماع سازما نیافته ای بود، گاهی موفقیت تجاریاش میتوانست رهبری آن اجتماع را برایش به ارمغان بیاورد .
بدون بررسی بیشتر نمیتوان گفت که تغییرات اساسی روانشناختی که در طول دوره ای طولانی به وجود آمده اند، بر رفتار اجتماعات تجاری تأثیر نداشته اند و به همین ترتیب نمیتوانیم تغییراتِ ارزشها، انگیزه ها یا نهادها را در جامعه به طورکلی دسته بندی کنیم. باید نوعی تحولات مقدماتی وجود میداشت تا موقعیتی را که پیشتر بحث شد، به وجود آید. این مقدمات شامل قدری تساهل برای نوآوری اقتصادی، مقداری پایداری سیاسی، کفایت اداری و تعدادی گروه مرتبط با بازار میشد که نه کاملاً سنتی و نه کاملاً از موقعیتشان در جامعه راضی بودند. با این همه اگر اینها را تنها تغییرات لازمی بدانیم که پیش شرط کارآفرینی صنعتی به شمار میآیند، امروزه به ندرت میتوان کشورهایی را پیدا کرد که دارای این شرایط نباشند.
به رغم تغییرات بنیادین پیشین، واضح است که بعد از استقلال تحول مناسبی ایجاد شد. مسلمانان پیش از سال ۱۹۴۷ فعالیتهای اقتصادی اندکی داشتند ، اگرچه در این سال چارچوب نهادی، سیاسی و اجتماعی برای توسعه ی صنعتی کاملاً مناسب نبود، اما به سرعت تغییری بنیادی در شرایط اقتصادی رویداد. متعاقب این تغییر، رشد صنعتی سریعی به وقوع پیوست که از جنس تغییرات اساسی روانشناختی یا اجتماعی نبود که در همان زمان روی داده بودند. دوران ، دوران سختی بود.
تأیید بیشتر این نظریه که محرک های اقتصادی در صنعتی شدن پاکستان اهمیت دارند، از سرعت و حساسیتِ تغییر در نوعی وضعیت اقتصادی به دست میآید که حاصلِ تغییرِ رفتار صنعتگران است. تغییر موضع از بازرگانی به صنعت با تغییرات نسبی سودآوریِ این مشاغل کاملاً متناسب بود، جابه جایی از صنعت نساجیِ کتان و صنایع مشابه به صنایع شیمیایی و پیچیده ی دیگر به دنبال تغییرِ نگرشِ سریعِ اقتصادی روی داد، اگرچه شواهد در این مورد به مراتب ضعیفتر است، اما حرکت از کسب و کار بهره بردارانه به سمت کسب و کاری باکفایت به همین شیوه نشان تأثیر محرک های اقتصادی است.
آخرین نمونه از شواهد، متعلق به خود کارآفرینان است، زمانی که از آنان سؤال شد: چرا به صنعت وارد شدید؛ انگیزه های مالی را بسیار دخیل میدانستند و تقریباً نیمی از آنهایی که شرکت های بزرگتری را اداره میکردند، آینده ی ضعیفِ تجارت را علت اصلی ورودشان به صنعت میدانستند. لذا احتمال کسب سود فراوان در صنعت خیلی هم آنها را برای وارد شدن به شغل دیگری جذب نکرده بود. این نوع تبیینِ ماسبقی[۹] زیاد اطمینان بخش نیست ، زیرا پرسشی کوتاه در مصاحبه عموماً نمیتواند انگیزه های رفتار گذشته را بیرون بکشد. به هر حال از آن جایی که تمایل طبیعی افراد به انگیزه های میهن پرستی و فداکاری بیش از انگیزه های صرفاً اقتصادی است، هرگونه تعصب در پاسخها به نفع میهن پرستی یا ازخودگذشتگی تمام میشود. اندکی از کارآفرینان به خصوص آنهایی که خطرپذیری بیشتری دارند، دلایل غیر اقتصادی را نیز جزو دلایل ورودشان به صنعت دانسته اند که در جای خود مهم است.
جدول (۱) دلایل اصلی مسلمانان برای ورود به صنعت
دلیل | کل شرکتها | شرکتهای بزرگ* |
وجود فامیل یا فردی که قبلاً در صنعت بوده است. | ۲۳% | ۱۵% |
چشم انداز ضعیف تجاری | ۲۵% | ۴۷% |
انتظار سود | ۲۹% | ۱۴% |
به صورت اتفاقی از طریق فعالیت های بازرگانی | ۵% | ۳% |
برتری صنعت یا میهن پرستی | ۹% | ۴% |
حمایت سیاسی دولت از صنعت یا احتمال این حمایت یا سایر | ۹% | ۱۶% |
جمع | ۱۰۰ | ۹۹ |
* با سرمایه ای معادل ۲۰۰۰۰۰ دلار یا بیشتر
در این جا نمیتوان بهطور قطعی نسبت اهمیت عوامل مختلف را در ایجاد و توسعهی بعدی کارآفرینی اثبات کرد، فرضیهای که در این جا برای برخی از شواهد مطرح میشود، این است که عوامل اقتصادی اهمیت درجهی اول ندارند. این که انگیزههای اقتصادی قوی پاکستان برای پرورش تعدادی از کارآفرینان صنعتی کفایت می کند، در درجهی نخست به محیط سیاسی و اجتماعی نامساعدی منوط است که بیشاز اندازه دشمنخو نیست و در درجهی دوم به بعضی از گروهها و افرادی که در تماس با بازار بودند و تحت تأثیر انگیزههای اقتصادی قرار گرفتهاند. البته قابل بحث است که انگیزههای اقتصادی ضعیفتر برای توسعهی صنعتیای که به این شیوه آغاز شده ، کافی است تا آن را بازایستاند.
عوامل مشوق در بازرگانی خارجی خصوصاً برای واردکنندگان درست به همین روش ایجاد شدند. آنها میاندیشیدند که اگر شغلشان را عوض کنند، چیزی را از دست نمیدهند و کارآفرینان بالقوه نیز، در این کارِ جدید خوب عمل میکردند، بازرگانان خارجی به ویژه واردکنندگان نیز برای امکانات صنعتی مستقیماً در معرض عوامل مشوق قرار داشتهاند. آنها در این پایگاه میتوانستند با تغییر موضعشان فرصتهای سودآور را بشناسند و خطرات را ارزیابی کنند و در نتیجه به منافعِ حاصله دست یابند. کارآفرینان بالقوهی دیگر اطلاع کمتری دربارهی فرصتهای سودآورِ صنعتی داشتند و ممکن بود با صنعتگر شدن این موقعیتها را از دست بدهند. در نهایت، برخی از بازرگانان خصوصاً آنهایی که با در اختیار داشتن سرمایهی جاری برای بهرهبرداری از موقعیتهای صنعتی در وضعیت خوبی قرار داشتند، با تأمین کنندگان خارجی ماشینها نیز آشنا شدند. آنها ضمن این که شبکهای بازاری ایجاد کردند از نظام صدور مجوز وارداتِ دولتی آگاهی داشتند. ولی در عوض صنعتگران کوچک، زمینداران و آنهایی که در کار صنایع دستی بودند، از این امتیازات بیبهره ماندند.
در خلال دورهی اولیهی تحول صنعتی پاکستان، عوامل بازدارنده برای ماندن در شغل فعلی، انگیزههای فعالیت کارآفرینانه در صنعت و نیز قابلیت پاسخ به هر دو، تحت تأثیر واردکنندگان و تجار بود. سایر گروه ها در شرایط دیگر هم میتوانستند به کارآفرینان صنعتی مجهز شوند.
[۱]- Gustav, F. Papanek; ” Pakistan Development, Social Goal and Private Incentives”
Harvard University Press. P,46-55
۳- (منبع: http://www.bide.com/Experts/Papanek.htm)
[۴] Everett Hagen
[۵] Memons
[۶] Chiniotis
[۷] Dawoodi Bohars
[۸] Khoja Isnasharis
[۹]ex post facto