کارآفرینی هنر و توسعه اقتصادی(۱۳۹۵)

مقدمه­ نویسنده برای خوانندگان فارسی‌زبان
در بیش­تر سال­ های قرن بیستم، خطوطِ تولید کارخانه ­ها نیروی مهمی در رشدِ اقتصادی به شمار می ­آمدند. همین امر سیاستی را متداول کرد که در آن شهرها با بخشودگی مالیاتیِ بیش­تر برای جابه ­جا کردن این صنایع با یک­دیگر رقابت می­ کردند. صنایع آلاینده ­ای که در نهایت سودِ خالصِ آن­ها برای مملکت چندان نبود. طی سال ­های اخیر این سیاست نه تنها در ایالات ­متحد بل­که در بیشتر کشورها رها شده است. امری که چنین تغییری را ضروری ساخت، پیدایش «اقتصاد دانش­ بنیان» بود که بر خلاقیت و سرمایه­ ی انسانی به عنوان فاکتورهای اساسیِ رشد اقتصادی تأکید می­ کرد و جست­ وجو برای مشاغلِ بهتر و محیطی پاکیزه ­تر را نوید می ­­داد. درین میان بسیاری از شهرها «هنر» را به عنوان پایه­ ای برای رشد دوباره­ در قرن ۲۱ انتخاب کرده­اند.

شهر آستن در ایالات متحد نمونه ­ای است برای این که بفهمیم این راه­بردِ جدید تا چه پایه موفقیت آمیز است. آستن در پیمایش­ های ملی مرتب به عنوان یکی از بهترین شهرهای ایالات متحد برای زندگی برگزیده می­ شود. این شهر موقعیت جغرافیایی ممتازی دارد و از سال ۲۰۰۰ تا کنون، جمعیتِ ناهم­گون­ اش ۲۰% رشد داشته است. آستن مرکز ایالتی نفت ­خیز و خاست­گاه یکی از بهترین دانشگاه ­های دنیاست. با این همه بسیاری بر این باورند که آن­چه موجباتِ رشدِ اقتصادی این شهر را فراهم آورده چیزی نیست جز شعاری که مسئولانِ شهر در دهه­ ی ۱۹۹۰ برای آن انتخاب کرده ­اند؛ «آستن پایتختِ موسیقی زنده ­ی جهان». شواهد نشان می ­دهند که موفقیتِ آستن را می ­توان در شهرهای دیگری در دنیا تکرار کرد. برای چنین موفقیتی نمی ­توان نسخه ­­ای تضمینی پیچید، اما دست­ کم می ­توان چهار درس کلیدی از موفقیت این شهر آموخت.

اول، هنرمندان بیش­تر به آن چه خلق می­ کنند می­ اندیشند تا این که چه بهایی برای آن پرداخت می ­کنند، با این همه، باید درآمدی کافی داشته باشند تا بتوانند خود را تمامْ وقت صرفِ کوشش­ های هنری کنند. اگر هنرمندان مجبور به کار در مشاغلِ دیگر باشند، به همان نسبت مشارکت ­شان در اقتصادِ شهر کم می­شود و در عوض هنرمندانی کم ­درآمد و ناخرسند خواهیم داشت که منافعِ تعداد اندکی فرصت­ طلبِ بی­ هنر را برآورده خواهند کرد.

دوم، برای داشتنِ سیاستی موفق، بایستی میان نقشِ دولت – خواه محلی باشد خواه منطقه­­ ای یا ملی- و بخشِ خصوصی تعادلی برقرار نمود. همه­ ی اقشار جامعه باید مشارکت داشته باشند و از آن سیاست حمایت کنند. نه این که تصور شود تنها سیاست­ گذاران و فعالانِ هنری عناصرِ کلیدی موفقیت در اجرای آن هستند.

سوم، مکان، امر مهمی است و تاریخ شهر می ­تواند سکوی پرشی باشد برای تحولی بنیادین در اقتصاد و فرهنگ. شهرهای صنعتیِ مهمی مثل منچستر در انگلیس و دیترویت در ایالات متحد، حیات­ دوباره ­شان را از راهِ کارآفرینی موسیقی به دست آورده ­اند. مردم باید به دنبال چیزی باشند که در شهرشان یکه بوده است، چیزی که با آن بتوان کارآفرینانِ هنر را برای شکوفایی اقتصادی برانگیخت.

چهارم، اگر چه نمی­ توان همگان را آموزش داد تا موسیقی ­دان، نقاش یا نویسنده­ ی بزرگی شوند، آموزش و تربیت نقش بسیار مهمی در موفقیت از طریق هنر دارند. مؤسسات آموزشیِ دانش­گاهی و مدارس فنی، بسترهای بی­ بدیلی هستند که به ایجادِ کارآفرینان هنری کمک خواهند کرد.

سیستم ­های سیاسی و فرهنگی مختلف از هنر بهره می­ گیرند تا دنیای بهتری بسازند. این نوشته قصد دارد تا به شهرهای بیش ­تری کمک کند تا موفق باشند و در نهایت دنیای بهتری برای همگان بسازند.

رونی جی فیلیپس

تیرماه ۱۳۹۲