بررسی اجمالی موانع برآورد سهم فرهنگ در اقتصاد(۱۳۹۶)
تا سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰ پژوهشگران عرصه ی فرهنگ هرگز صنایع فرهنگی را به عنوان پدیدهای اقتصادی نگاه نکرده بودند، از دهه ۱۹۹۰ به این سو برخی از پژوهشها در کشورهای توسعه یافته نشان داد که صنایع فرهنگی و خلاق رشد قابل توجهی در تولید ناخالص داخلی GDP و ارزش افزوده ناخالص GVA به دست آورده اند. از همین رو به صورت بالقوه می توانستند به بخشی تبدیل شوند که بر رشد کلیِ اقتصاد تأثیر بگذارند. برخی از اجزای این بخش (مثل طراحی) میتوانستند اثر سرریز spillover effect داشته باشند و نیروی کار با کیفیت و سرمایه گذار جذب کند و نوآوری و خلاقیت را در سراسر بخش های مرتبط اقتصادی بپراکند. این نتایج منجر به مباحث داغِ دانشگاهی، سیاسی و اقتصادی شد. پرسش بیشتر مباحث حول میزان مشارکت فرهنگ در توسعه ی اقتصادی بود. خودِ این مباحث به بازبینی و اندازه گیری مجدد نقش فرهنگ در توسعه ی ساختمند و تغییر اقتصاد منجر می شد. نتایج این تحقیقها صنایع فرهنگی را به عنوان یکی از مؤلفه های اصلیِ صورت بندیِ سیاستگذاریِ اقتصادی و برنامهریزی توسعه تثبیت کرد (UNESCO-UIS 2012, 7) در برخی از این کشورها تمایل پیداکردند تا از شاخصهایی نظیر ظرفیت تولید، طبقه ی خلاق و امکانات فرهنگی برای سنجش نقش توسعه ای صنایع فرهنگی در ابعاد ملی استفاده کنند.
به هر روی صنایع فرهنگی به خاطر تأثیرش در تقویت توسعه بیش از پیش در اقتصاد مدرن و دانش بنیان امروزی اهمیت یافته است. البته نقش صنایع فرهنگی منحصر به اقتصاد نمی شود بلکه تأثیرات دیگری هم دارد که آن را تأثیرات غیراقتصادی می نامند، این اثرات مشتمل است بر تقویت همبستگی اجتماعی و ادخال گروه های حاشیه ای(Council of Europe, 1998; Matarasso, 1997) ؛ ایجاد نظام ارزشی جدید (Ingelhart, 2000)؛ میدان دادن به خلاقیت، استعداد و برتری های ذاتی(Throsby,2001; UN,2010b)؛ توسعه ی تنوع فرهنگی، تقویت هویت ملی، هویت سازی برای گروه های متفاوت اجتماعی(UNESCO,2005b; Herrera,2002; Throsby, 2001)
امروزه دیگر فهم بیش تر و آزموده شده تری از اهمیت اقتصادی صنایع فرهنگی وجود دارد. مسلم شده که صنایع فرهنگی در رشد تولید ناخالص داخلی و ارزش افزوده ناخالص و اشتغال مؤثرند و می توانند جایگاه تجارت خارجی و قدرت رقابتِ کشورها را ارتقا دهند. صنایع فرهنگی قادرند در باززایی و برندسازی شهرها و نیز در جذب سرمایه و تجارت سهیم باشند. برخی از پژوهشگران برین باورند که صنایع فرهنگی به این سبب اهمیت دارد که توانسته راهی تازه برای توسعه ی اقتصادی نشان دهد و خود یکی از بخش های کوچکی است که نیروی محرکهی توسعه در آینده است. (Lash and Urry, 1994; Jensen, 1999; Pine and Gilmore,1999). این روندها را خلاقسازی creativisation’ of the economy اقتصاد نامیده اند (Ellmeier, 2003), (Rikalov