هنرمند از پول حرفی نزند؛ دربارۀ گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان

این جستار پیش‌تر در شماره پنجم مجلۀ پشت بام در مهرماه ۱۳۹۹ منتشر شده است.

ما وقتی را که می­‌توانستیم صرف پول درآوردن و فعالیت خصوصی کنیم، به کار در این گروه اختصاص دادیم که از آن هم نفع مادی انتظار نداریم و امیدواریم کسی دربارۀ ما جز این نیاندیشد. (مرتضی ممیز در گفتگو با صور اسرافیل ۱۳۵۴)

در سال­‌های پایانی حکومت پهلوی، هفت تن از هنرمندانی که بنا به سابقۀ حرفه‌­ای‌­شان و نیز فرصت­‌هایی که در اختیارشان بود،  نسبت به سایرین آگاهی بیش‌تری از روندها و رویدادهای جهانیِ هنر داشتند، گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌­سازان را تشکیل دادند که عمری کوتاه داشت و دست­‌کم تا دو دهه پس از فرو افتادن در تاریخ هنر کشور نامی نداشت. به نظر می‌­رسد اولین نمونه­‌های هنر مفهومی conceptual art در کشور را این گروه و هم‌فکران نزدیک به آن­ها معرفی کردند.

پاره اول؛ برآمدن

چطور می­‌شود که گروهی هنری پا می‌­گیرد؟ آیا شکل و روندی مشابه بر گروه‌­ها و جنبش‌­های هنری حاکم است؟ نقش بازار هنر در برآمدن، ماندگاری و برافتادن آن­ها چیست؟ در این پاره از متن تلاش می‌­کنم با گسترش فرضیۀ آنجلا وتسه (Vettese: 1998)، در کتاب «هنرمند شدن» شکل­‌گیری و فروپاشی گروه آزاد نقاشان و مجسمه­‌سازان را روشن کنم. وتسه با اتکا به مفاهیم بازاریابیِ کاتلر[۱]عقیده دارد هنرمندها و جنبش­‌های هنری هم مانند سایر کالاها و خدمات همان چرخۀ عمر چهار مرحله­‌ای را دارند که در شکل زیر آمده است.

مرحله‌ی نخست؛ معرفی:

گروهی از هنرمندان که سابقۀ هم‌راهی و هم‌­نشینی با هم را دارند معمولاً بر اثر هم‌رأییِ نسبی بر سر رویدادی هنری و یا اتفاقی که تبعاتِ آن به هنر برمی­‌گردد، گروهی را شکل می­‌دهند. در بیشتر مواقع گروه حول محور شخصیتی کلیدی جمع می­‌شود، که الزاماً هنرمند نیست، می­‌تواند مجموع‌ه­دار، منتقد، یا دلال هنری باشد. بیش‌تر این گروه‌­ها در کافه­‌ها و محفل­‌های هنری و روشن‌فکری پا گرفته­‌اند. گروه البته برای عرضۀ دستاوردهای‌­اش و ورود به بازار در مضیقه است و عرضه‌­ای کم‌­جان دارد. اگر دستاوردهای گروه سنت­‌شکنانه باشد در ابتدای کار در جای‌گاهِ اثرِ هنری نمی‌نشیند و ارزشِ نمادینِ آثار آن­‌ها تا دادوستد در بازار به تعویق می­‌افتد. اما افراد اندکی آثار ساخته شده بر اساس مفاهیم بنیادی گروه را «می‌پذیرند» و می‌­خرند. حامیان اولیۀ گروه کسانی هستند که از چیزهای نامعمول خوش‌شان می‌آید و بیش از دیگران خطرپذیراند. اینها را رواج‌دهندگان Trend setters می‌نامند که  اگر به اندازۀ کافی اعتبار داشته باشند می‌توانند به عقایدِ دیگران نیز شکل ­دهند و پایه­‌ای برای مرحلۀ دوم یا رشد گروه فراهم آورند. در این مرحله گروه گالری تازه‌بنیادی را نمایندۀ عرضۀ خلاقیت خود می­‌کند و تلاش می­‌کند با برگزاری کارنماهای غیررسمی سبکِ تازۀ خود را نشان دهد، و با انتشار نوشته‌­های کوتاه در مجلات آگاهی نسبت به خود را بالا ببرد.

مرحلۀ دوم؛ رشد:

در مرحلۀ دوم یا مرحلۀ رشدِ محصول در بازار تقاضا بیش‌ازپیش افزایش می‌یابد؛ گروه در رویدادهای جمعی شرکت فعالانه دارد و آثارشان رفته‌رفته به‌خاطر بازخوردِ مثبت جا می­‌افتد و سر از مؤسسات و مجموعه‌­های خصوصی در می­‌آورد. توجهِ نشریاتِ تخصصی در این مرحله به گروه تازه­‌بنیاد جلب می‌شود و حامیانی پیدا می‌­کند که برایشان حیاتی هستند چه در ایجاد مشروعیت در بازار و چه در نهادهای دولتی. بر اثر فعالیت­‌های گروه، حامیان و رواج‌­دهندگان مرحلۀ نخست رشدی پایدار در  توجه و  فروش حاصل می­آید. این مرحلۀ حساسی است و موانع عمده‌­­ای بر سر راه گروه در خود دارد. با توجه به خاصیت «برنده صاحب همه چیز»[۲] winner-take-all در بازار هنر، گروه‌­ها همواره زیر «اثر شبکه» network effect قرار دارند به این معنی که اعتبار گروه‌­های هنری وابسته به تعداد کسانی است که آن­ها را «می­‌پذیرند» یا تصمیم می­‌گیرند یکی از آثار گروه را به گنجینۀ خود اضافه کنند. در اساس دوام گروه بستگی تام به شهرت آن دارد به دیگر سخن «اثر شبکه» باعث بیش­تر دیده شدن و ثروتمندتر شدن افراد و گروه­های مشهورتر و تضعیف گروه‌­های نامشهور می­شود. آثار مشهورترین هنرمندان بیش‌ترین تقاضا را دارند و به بالاترین سطح توجه و قیمت در دنیای هنر و بازار می‌­رسند در حالی که هنرمندان نوظهور با موانعی جدی روبرو می­‌شوند. چنان­چه تعداد معینی از افراد، مجلات، منتقدان از این گروه نوآمده حرف بزنند، و تعداد مشخصی از مجموعه‌­داران و خریداران کارهای منتسب به گروه را بخرند، گروه از نقطۀ تحول tipping point می­‌گذرد و فرایندِ پیوستن گروه به جریانِ­‌های عمدۀ بازار و دنیای هنر شروع می­‌شود در غیر این صورت گروه از میان رفته و مانند بسیاری از گروه‌­های هنری کشور، نامی از آن باقی نمی­‌ماند.

مرحله‌ی سوم؛ بلوغ:

در این مرحله بازار از هنر گروه پر می‌شود. دیده شدن گروه -نه تنها به خاطر موفقیت‌­های مالی- به بیش­ترین حد خود می­‌رسد و دنیای هنر و خریداران از هنرمندان انتظار همان شیوۀ کار را دارند از این رو راه اندازی یک جریان خلاق دیگر برای گروه دشوار می­‌شود و خریداران نیز بر اساس ویژگی­‌های آثاری که خریداری شده آثار مشابهی را طلب می‌­کنند. از این رو در این مرحله چرخۀ عمر خلاقیت گروه از چرخۀ عمر آن جدا می‌­شود و افول می کند. و به اصطلاح رایج هنرمندان رج می­‌زنند و خودشان را تکرار می‌کنند. (شکل۱) بر اساس نظریۀ آدلر (Adler, 1985) مصرف‌کنندهِ هنر نمی‌­خواهد کالاهای از بنیان متفاوتی را تجربه کند و ترجیح می‌دهد روی هنرمندانِ نام‌­آورِ انگشت­‌شماری تمرکز کند. در واقع نیازِ مصرف‌کنندگان به داشتنِ فرهنگ و نمادهای مشترک تعداد افراد مشهور در هر رشته‌­ای را محدود می­‌کند. ابینگ این وضعیت را محدودیت ستاره‌­پذیری می‌­نامد (ابینگ ۱۳۹۸: ۱۸۲). به همین دلیل رقابتی بی‌رحمانه درجریان است که می‌تواند جای‌گاه‌های تقریباً انحصاری به وجود آورد و بر سر ورود دیگران موانعی غیررسمی ایجاد کند. نکتۀ دیگرِ این مرحله «اثر نامداری» celebrity effect و نقش مجموعه­‌داران و دولت است. اثر نامداری به این ترتیب عمل می­کند که وقتی شهرت گروه از نقطۀ تحول گذشت، با افزایش گردش آثار گروه در شبکۀ گنجینه‌­های معتبر دولتی، خصوصی و موزه­‌ها  تعداد بیشتری از خریداران احتمالی برای داشتن آثار گروه ترغیب می­‌شوند. دلیل این ترغیب هم ۱) کاهش هزینه­‌های جستجو و ۲) کاهش ریسک خرید بر اساس ترجیحات خریداران موفق ۳)کاهش ریسک دخالت دادنِ سلیقۀ پرورش‌نایافتۀ خود در خرید. به هر حال نتیجه این خواهد بود که مجموعه­‌داران بیشتری به آثار گروه جذب می­‌شوند و دایره شهرت آثار جاافتاده بازهم تقویت می­‌شود.

در این مرحله گالری­‌های بازار اولیه کارنماهایی را ترتیب می­‌دهند که به وضوح انباشته از آثاری است که به تقلید از گروه وجریان مسلط ساخته شده‌­اند. حراجی­‌ها آثارِ هنرمندانِ بنیان­‌گذار گروه را معامله می‌­کنند و اگر به درستی از ظرفیت به وجود آمده از «اثر شبکه» و «اثر نامداری» استفاده کنند، رکوردهای فروش جابه‌جا خواهد شد. کتاب­‌ها و مستندسازی­‌ها شروع می‌­شوند، مجلات درجۀ یک هنر دایما گزارش­‌های داغی دربارۀ کارنماهای گروه منتشر می­‌کنند. هنرمندان در مهم‌ترین کارنماهای موزه‌ای دوسالانه‌ها و نمایش­گاه‌­ها دعوت می‌­شوند و شرکت می­‌کنند. موزه‌ها در برگزاری کارنماهای گذشته‌­نگرِ تک‌نفره‌ی پیش‌گامانِ جریانِ هنری رقابت می‌کنند. (زورلونی ۱۳۹۶: ۱۲۶-۱۲۱)

مرحلۀ پایانی؛ افول:

در این مرحله رفته رفته سر و کلۀ گروه‌­ها و هنرمندهای دیگری پیدا می‌­شود که با گذشتن از موانع به اندازه کافی مشهور شده‌اند، مجموعه‌­داران به آن­ها هم اقبال نشان می­‌دهند و اگر جنبش تازه نرخ رشد ثابتی در بازار به دست آورده باشند، وارد سبد خرید مجموعه داران می­‌شود. این مرحله ممکن است سال‌ها ادامه یابد اما ناگزیر افولِ گروه را به همراه دارد. کارنماهای هنرمندان گروه دیگر در گالری­‌های طراز اول ملی برگزار نمی­‌شوند(ن. ک. شش­جوانی، ۱۳۹۸) قیمت‌ آثار هنرمندان درجه دوی گروه کاهش می‌یابد، به‌خصوص وقتی هنرمندان درجه‌ی دو جنبش مطرح باشند. آثار پیش‌گامان گه‌­گاه در حراجی­‌های بین‌­المللی به فروش می­‌رسد اما رسانه­‌های آوانگارد دیگر توجهی به این گروه ندارند و رفته رفته مجلاتِ پرتیراژ و نه چندان تخصصی هم آن­ها را از دستور کارشان خارج می­‌کنند تا جنبش تازه‌تری را معرفی کنند. اگر دادوستد آثار به اندازه کافی نباشد، انباشتِ اعتبار هنری صورت نمی‌­پذیرد در این صورت آثارِ گروه امکان مبادله با پول و ارزشِ نمادین‌شان را از دست می­‌دهند و از بازار خارج می­‌شوند.

البته این سرنوشت همۀ گروه‌­ها نیست و هر گروه و جنبشی هم کاملاً سازگار با این روایت نیست، پیش می‌­آید که آثار هنرمند یا گروهی پس از خروج از بازار به دلیل تغییر روندهای فرهنگی دوباره اوجی را تجربه کرده باشد. جانشین‌های بالقوۀ چرخۀ عمری که در شکل ۱ دیدیم می­‌تواند چنین روندهایی باشد.

غلامحسین نامی دربارۀ چگونگی تشگیل گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان می­‌گوید:

در دهه پنجاه یک‌سری کارها را کپی می‌­کردند و نفهمیده و ناآگاهانه به نام نقاشی مدرن توی گالری‌­ها می­‌گذاشتند و به جامعه ارائه می‌شد ... یک روزی ما به گالری مس رفته بودیم تا نمایشگاهی را ببینیم. من بودم، مارکو گریگوریان، مرتضی ممیز،  مسعود عربشاهی و سیراک ملکنیان. نشسته بودیم و گپ میزدیم. مارکو عصبانی بود توی اون جلسه که چرا این گالری‌ها کارهای مزخرف رو به نام نقاشی مدرن دارند قالب می کنند به مردم بیچاره. اصلاً نقاشی مدرن این نیست و باید کاری بکنیم. پیشنهاد داد که بیاید چند نفر بشیم باهم دیگر یک گروه تشکیل بدهیم و کار اساسی بکنیم و نوترین جنبه‌های مدرنیسم دنیا را به شکل درست و اصولی ارائه بدیم همین پیشنهاد باعث شد که ما جلسات متعدد گذاشتیم و آیین‌نامه درست کردیم ... (نامی ۱۳۹۷)

 این نقل قول به روشنی نشان می‌­دهد در مرحلۀ نخست هم‌رأییِ نسبی بر سر چه موضوعی بوده و شخصیت محوری گروه چه کسی است. گالری حامی در مرحلۀ دوم هم در همین نقل قول هست. عبدالرضا دریابیگی مدیر گالری مس که از اعضای همین گروه بود. در طول هفت رویدادی که گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان برگزار کردند، دو کارنمای «آبی» و «گنج و گسترۀ ۲» به کمک گالرهای تخت جمشید[۳] و سامان بوده است. منتقدان نظرشان به گروه جلب شده بود. شرکت در نمایشگاه بین المللی هنر و حاشیه‌­های آن در خصوص اتهام رانت­‌جویی نشان می‌­دهد که گروه از نقطۀ تحول گذر کرده است و موانع غیررسمی برای دیگران در جهت دیده شدن ایجاد شده است. بهروز صوراسرافیل در آیندگان می‌نویسد:

گشاده دستی مسئولان نمایشگاه بین المللی در مورد اعضای گروه آزاد توهم در کار بودنِ «نفوذ» و «بند و بست» را به وجود آورد و ترکیب اعضای این گروه نیز این شبهه را تقویت کرد ... دیگران از خود می پرسیدند آیا گرد آمدن این چند تن بدون وجود هر پیوند یا شباهتی از نظر شیوه کار و فلسفه از پی مقاصدی غیر از یاری به هنرمندان و کوشش در راه ایجاد امکانات بیش‌تر برای فعالیت در زمینه هنرهای تجسمی نیست؟ آیا آنان به راستی از موفقیت‌ جوان‌ترها و بی‌نفوذترها در سال‌های اخیر به دست و پای تمرکز نیروهای‌شان نیفتادند ؟ (صور اسرافیل ۱۳۵۶)

غلامحسین نامی در مصاحبه با آرته می­گوید بعد از مدتی نامه‌های فراوانی از تهران، سایر شهرستان‌ها، از مکزیک و از اروپا داشتیم چون صدای‌مان رفته بود به بیرون از مرزها و هنرمندانی بودند که می­‌خواستند به عنوان میهمان در برنامه­‌های ما شرکت کنند. بی­تردید با حمایت دولتی که پشتِ سر این گروه (بخوانید بعضی از اعضا) بود، گروه وارد مرحله بلوغ خود شده بود[۴].  مجلات مختلف درباره گروه و کارهای‌شان می‌­نوشتند یا با اعضا مصاحبه می‌کردند. هنر معماری، تماشا، رستاخیز، جوانان، آیندگان از جمله این مجلات بودند.

در مورد برافتادن گروه تاریخ­‌های متعددی ذکر شده، غلامحسین نامی در مصاحبه­‌ای با مجله کلک می­‌گوید، گروه تا ۱۳۵۵بیش‌تر دوام نداشته(ممیز، ۱۳۷۵: ۳۷۲)، اما پر واضح است که خود ممیز در روزنامه رستاخیز در خرداد سال ۵۶ نوشته که تازه از گروه جدا شده است، باز غلامحسین نامی در مصاحبه با آرته می­‌گوید گروه در اوایل سال ۵۷ از هم پاشید. ممیز در مصاحبه پیش­‌گفته خاطرنشان کرده:

از هم پاشیدگی گروه بیشتر ناشی از عاملی درونی بود تا بیرونی ...[بعضی افراد گروه] بیش‌تر به حفظ مناسبات و شئونات شخصی خود علاقه‌مند بودند تا پیمودن درگیری‌های یک حرکت هنری. این مسائل آرام‌آرام سبب بهانه گیری هایی شد ... کناره‌گیری بنده بند همبستگی را به طور غیر مترقبه‌­ای پاره کرد و گروه متلاشی شد. به هر حال به نظر می‌آید چنان که من هم کناره نمی­‌گرفتم چنان ترکیبی از افراد گروه بیش از آن نمی­‌توانستند در کنار هم باقی بمانند اما به هر حال نمی‌­توان کتمان کرد که همان حرکت دوران کوتاه نیز کاری بود مهم و به یاد ماندنی.

به احتمال فراوان گروه در زمستانِ ۵۶ دیگر وجود نداشته است و عمرش به طور طبیعی به پایان آمده بوده. عمر گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان مانند بخشی از جنبش­‌های هنری پنجاه سال گذشته همچون هایپررئالیسم Hyperrealism یا پترن آرت Pattern Art  جنبشی با عمر دو سه ساله است. مدل چرخۀ عمر گروه «فواره» است: اوج‌گیریِ نسبتاً تند و  افولی با همان سرعت (نگاه کنید به شکل ۲).

پاره دوم؛ فروش یا مشروعیت هنری

مفاهیم و ارزش‌­های بنیادیِ گروه آزاد چه بودند و از کجا برمی‌­خاستند؟ با چه مدل نظری و چگونه می­‌توان این بنیادها را تبیین­­ کرد؟ آیا این بنیادها به اندازه کافی استوار بودند و یا پی­‌افکندن گروه بر روی این بنیان­‌های نظری موجب افول پر سرعت گروه بود؟ دو مفهوم بنیادی در تشکیل این گروه کارگر بوده است ۱)تجربه­‌گرایی و به‌­دست دادن گونه­‌ای بیان هنریِ فراتر از نقاشی و ۲)ضدیت با ارزش‌­های بازاری. نمایندۀ این دو مفهوم در گروه به ترتیب گریگوریان و ممیز بوده‌­اند.

انگیزه اصلی کنار گذاشتن بوم و سه‌پایه و رنگ و روغن بوده است می­‌دانیم که نقاشی به رنگ و بوم معروف است و ما خواستیم که بعد دیگری از نقاشی مطرح نماییم و با استفاده از مصالح جدید قدمی فراتر برداریم کار این گروه به طور کلی مطرح کردن و بیان تجربیاتِ محیط زندگی، زمان، مصالح جدید و سرعت می‌­باشد که هر یک از اعضای گروه در مسیر فکری خودش آن را بازگو می‌کند... هدف ما که جستجوی محیط و زمان حال است به وسیله تجسم حجمی بهتر بیان می­‌شود (گریگوریان ۱۳۵۴)

گالری‌ها یا بهتر بگویم دلالان هنری کاری کرده بودند که نقاشان به صورت یک‌دست درآیند نوعی رج‌زدن. توصیه می‌کردند که فلان مشتری تابلوهای بنفش یا گل‌های تو را دوست دارد بیش‌تر از آنها بکش و بیاور. هفت نفر بودیم که دور هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم دنباله‌روی مد روز یعنی ساختن برای فروش نباشیم. خواستیم که برخلاف گذشته حرکت کنیم... این گروه به آب و نان رسیده، افرادش تابلوهای ۱۰۰ هزار تومانی می‌فروشند پس نیاز به تفکر و هم‌کاری می‌ماند و اینکه کاری کنیم که دوست داریم نه آن چیزی که بازار می‌خواهد. (ممیز ۱۳۵۴)

در این پاره از متن دربارۀ مفهوم نخست سخنی نیست چرا که خارج از اهداف این نوشته است اما تلاش می­‌کنم با به کارگیری نظریات هانس ابینگ (۱۳۹۸) در کتاب «چرا هنرمندان فقیرند؟» توضیح دهم ارزش دوم چگونه موجبات فروپاشی زودهنگام آن را فراهم آورد. پرسش کلیدی این است که چرا  گروه ضدیت با ارزش‌­های بازاری را انتخاب کرده است؟ از یک منظر مخالفت هنرمندان، اهالی فرهنگ و موسسات هنری با پول و پنهان کردن و انکار حضور آن در فعالیت­‌های هنری تقریباً رویه­‌ای جهانی است و اگر چه دست­‌کم تا دهۀ دوم قرن بیست‌ویکم بدیهی انگاشته می‌شده، دلایل روشنی دارد.

الف) هنر مقدس است: «بسیاری از دوست­دارانِ هنر و هنرمندان، هنر را هم‌­چون تقدسی درونی تجربه کرده‌­اند. آثار هنری الهام­‌بخش­ هستند. نه­تنها خودِ هنرمند «درون» اثر هنری حضور دارد بل­که در بیش­تر موارد خدا یا قدرت­‌های ماوراءطبیعی نیز هستند. هنر معجزه­وار است، هدیه‌ای است از فراسو و هنرمندان استعدادی دارند که به آن‌ها هدیه شده است. از آن­جایی که منبع هدیه ناشناخته است، بدل به معجزه­ای می­شود که از درک آدمیزاد بیرون است.» (ابینگ ۱۳۹۸: ۲۱) هنرمندان صاحب استعدادی هستند که در وجود آن­ها به ودیعه نهاده شده است و مصرف­‌کننده­‌ی هنر از طریق امر هنری که برخاسته از استعداد ماورایی هنرمند است، با جهان مقدس ارتباط دارند. در این تلقی پول و سوداگری از ارزش هنر می‌­کاهند و پیام‌­های نمادین هنر زمانی بی­‌آلایش به دست مخاطب می­‌رسد که یک­سره فارغ از محاسبۀ هزینه و فایده باشد. ازین رو گروه آزاد تلاش می­‌کرد با نشان دادن ضدیت‌­اش با پول و سوداگری در این تقدس شریک شود.

ب) قضاوتی ناهمگون در هنر مستتر است:«در نظر بسیاری از مردم هنر تجاریِ فروتر که در دنیای پول جاگرفته، خطر بالقوه­‌ی تحمیلِ پول به هنرهای زیبا را با خود به هم‌راه دارد. عقیده‌­ی رایج این است که تماس با فرهنگ تجاریِ عامه‌پسند مردم را گم‌راه­ می‌­کند. ازین رو چنان­‌چه هنرِ برتر تجاری شود، ویژگی تعالی‌بخش خود را از دست می­‌دهد.» (ابینگ ۱۳۹۸: ۴۸) در هر فرهنگی طبقه‌­بندی­‌هایی عمومی وجود دارد که افراد طبقات بالاتر را از افراد فرودست مشخص می­‌کند. مردم نیز بر اساس این دسته­‌بندی در تلاش‌­اند تا موقعیت­ فعلی­‌شان را در این نردبان بهبود بخشند به همین دلیل متوسل به نشانه­‌ها و نمادهای طبقات فراتر می­‌شوند. آثار هنری و نوع مصرف فرهنگی طبقات فرا دست محترم می­‌شود و آثار و فعالیت‌­های هنری طبقه فرودست در نظرشان حقیر می­آید. در واقع «نوعی جریانِ زیرزمینیِ مسلط و همگانی وجود دارد که معلوم می­‌کند چه چیزی کم­تر و چه چیز بیش­‌تر هنری است»(ابینگ ۱۳۹۸: ۱۷). در اساس طبقات بالاتر چه آگاه باشند چه نه، سهم بسیار بزرگ­تری در تعریف هنر دارند. گروه آزاد خود را متعلق به دسته فراتر می­‌انگاشت و در ابتدای کار برای این­که خودشان را یک‌سره از «کپی کردن نفهمیده و ناآگاهانه‌­ای به نام هنر مدرن» جدا کنند، تصمیم گرفتند کارهایی بسازند که اساساً بازار قادر به فروش آن­ها نباشد و یا اگر تقاضایی وجود داشت آن را نفروشند. این کار در اساس به دنبال نوعی قضاوت ناهمگون در زمینۀ هنر برتر/هنر فروتر معنا می‌­یابد: جداسری اعضای گروه از نوآمدگانی که به اندازۀ آنان بهره از هنر نداشتند اما به سبب رونق بازار هنر به دید می‌آمدند. ضدیت با بازار در عین تفرعن به این که پیش‌­تر از نوآمدگان «به آب و نان رسیده‌­اند» نشان می­‌دهد که اعضای گروه به واسطۀ تعلق نمادین به طبقات فرادست، خودشان را در جایگاه تعریف چیستی هنر زمانه‌­شان می‌­دیدند.

در اوایل دهه پنجاه موج نوگرایی مبتذل و اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم «شبه‌مدرنیسم» در حد زیادی گسترش پیدا کرده بود. هر کس ناآگاهانه و بدون شناخت، کارهایی را تقلید می‌کرد و آن‌ها را به گالری‌ها می‌برد. بعضی از گالری‌ها هم به خاطر سود و استفاده شخصی خودشان این کارهای مبتذل شبه‌مدرنیستی را که بسیار کارهای مزخرفی بودند، به نمایش می‌گذاشتند، تبلیغ می‌کردند و می‌فروختند. این مسئله تبدیل به جریانی خطرناک شده و داشت مسئله مدرنیسم و نوگرایی را که در مملکت ما از سال ۱۳۰۰ شروع شده، زیر سوال می‌برد. همین امر باعث شده بود همه کسانی که دلشان برای این جنبش مهم می‌سوخت، تصمیم بگیرند فکری بکنند. (نامی ۱۳۹۹)

پ) حوزۀ هدیه پر ارج‌­تر است: اساساً پول در هنر به دو شیوۀ «هدیه» و «تجاری» جریان دارد. هدیه شامل این موارد است: هر نوع یارانه چه از نهادهای عمومی، چه دولتی، اسپانسرینگِ خصوصی، گرنت­‌ها و بورس‌­های شرکتی، عمومی و دولتی، حمایت­‌های مالیِ شخصی. شیوۀ تجاری هم مشتمل است بر هر گونه خرید و فروش که قصد اصلی آن مصرف زیبایی‌­شناختی یا سرمایه‌گذاری است. آن شکل از خرید اثر که قصد اصلی آن حمایت از هنرمند است در زمره هدیه قرار می­‌گیرد. نگاه کنید به افتتاحیه­‌های بازار اولیه که دوستان و بستگان هنرمند برخی از آثار را می‌­خرند[۵]. ارزش‌­های نهفته در هر یک از این شیوه‌ها متفاوت است در واقع ارزش­‌های ضد بازاری که از قضا یکی از مفاهیم بنیادی گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان هم هست، عامل مهمی در پایداری و گسترش شیوۀ هدیه است. نکتۀ مهم اندازۀ هریک از این شیوه­‌ها در دنیای هنر است. آنچه از همان نگاه اول معلوم می­‌شود این است که هدیه در دنیای هنر نقش مهم‌­تری را به عهده دارد. در انتهای قرن بیستم تنها ۱۵% از درآمد در رشته‌­های موسیقی کلاسیک، رقص و تئاتر از راه فعالیت در بازار به دست می‌­­آمده است و به نظر می­‌رسد این الگو با اندکی تغییر همچنان صادق باشد.  (O’Hagan 1998: 133-39, 157) به همین منوال سهمِ بازار در ادبیات و هنرهای تجسمی در کشور ما نیز کم‌تر از ۵۰ % است. اما چرا در طرف هدیه بودن، اهمیت دارد؟ در بازار پول همه چیز را نمایندگی می‌­کند و متغییر موثر است ولی در هدیه به دلیل نبود انگیزۀ روشنی برای سودجویی، پول پنهان می‌­شود و سایر فضیلت‌ها مثل از خودگذشتگی، عدالت و ارزش­های غیر پولی (زیبایی‌شناسانه، میراثی، آموزشی و...) آشکارا بیان می‌­شوند. ازین رو به خاطر قضاوت ناهمگون، هدیه نمایندۀ ارزش‌های برتر و بازار نمایندۀ ارزش‌های فروتر است و کسانی که به هنر زیر هر عنوانی هدیه می‌­دهند، به خاطر تقدس هنر در مقام والای آن شریک می­‌شوند.

مطابق این نظام ارزشی ناهم­گون، پنهان ساختن تجارت در هنر و بیان ارزش­‌های ضدبازاری احتمال موفقیت فرد را بالاتر می‌­برد به دیگر سخن سود در نخواستن سود است!. انکار نفع شخصی در کوتاه مدت به سودی بیش‌تر در بلند مدت منتهی می‌­شود[۶]. در هدیه نفع شخصی علنی نیست و به همین دلیل بیش‌­تر از تجارت پذیرفته می­‌شود. البته هم­‌چنان که می­­‌دانیم انگیزه سود غایب نیست، بل­که پنهان می‌­شود. از این رو اشخاص معاملات اقتصادی هنر را درملاءعام انکار می‌­کنند. بالابردن ارزش بازاری از طریق بی‌­توجهی به پول تکنیک رایج هنرمندان، واسطه‌­ها و صاحبان مجلات هنری است [۷].

هنرمندان و سایر افرادی که در مشاغل مرتبط با هنر کار می­‌کنند با فعالیتِ هم‌زمان در حوزه‌ی بازار و هدیه مهارت­‌های بازی در هر دو حوزه را فراگرفته‌اند. امروزه بسیاری از هنرمندان و سایر شاغلین در هنر، خم‌­وچمِ بازیِ بازار را بلدند اما صادقانه آن را انکار می‌کنند و آشکارا به بازی ناسوداگرانه می‌پردازند، بیش از هر بازیِ دیگری بازیِ فداکارانه ازخودگذشتن برای هنر را پیش می‌گیرند. این کار را با انکار اقتصاد و پنهان کردن فعالیت­‌های بازاری­‌شان انجام می‌دهند. (ابینگ ۱۳۹۸: ۶۶)

وتسه این وضعیت را شکاف شیزوفرینک هنرمند در میانه فروش و مشروعیت می­نامد. غلامحسین نامی در  مجسمه‌­ای به نام «گره» همین شکاف شیزوفرنیک را تجسم بخشیده است.

«جدا از تمامی ارجاعات به هنر انتزاعی، هنر مینی­مال و سایر جریان‌­های آوانگارد هنری در غرب، "گره" نامی دلالتی نمادین بر گرهِ درهم پیچیدۀ وضعیت هنر تجسمی ایران در دهۀ سوم هنر نوگرا دارد. ... حتی به طور ضمنی معضل اصلی فعالیت گروه آزاد را در خود تعریف می­‌کند؛ چگونگی تداوم فعالیت در فضای تجاری و درون نهادهای تجاریِ هنری هم­‌زمان با اعتقاد به پرهیز از خلق آثار تجاری و پرهیز از فروش» (دل­زنده ۱۳۹۶: ۴۰۱)

این وضعیت اما در میان بازار اولیه و بازار ثانویه یک­سان نیست. در بازار ثانویه، پول عنصر مهم‌­تری است و بازی ظریف‌­تری را می­‌طلبد. بازی­گرانِ بازار اولیه که چندان شناخته شده نیستند مجبورند از قوانین پی‌روی کنند و همواره با سرشکستگی از پول و معامله بر سر هنر حرف می­‌زنند، اما بازی­گرانِ بازار ثانویه می­‌دانند کجا باید از این قواعد عدول کنند. اولاف فِلتهَوش، بازار شناس هنر، رفتار آن­ها را «انکار مضاعف» می‌­نامد.آن­ها با تعریف لطیفه و اشارات غیرمستقیم به پول و قیمت تعلق‌شان را به طبقه برتر به رخ می­‌کشند. نگاه کنید به نقل قولی که در ابتدای پار‌ۀ دوم از ممیز آمده است.

ضدیت با ارزش‌­های بازاری از همان ابتدا نقیض­اش را درون خود داشت چرا که اعضای گروه فروش‌­های بالایی داشتند. در اساس روش جداگانۀ اعضا با روش جمعی‌­شان متفاوت بود از این رو خود به خود انگار این مفهوم چندان هم بنیادی نبوده[۸] است. گروه دست کم در سه آرت­‌فر «نمایشگاه بین‌­المللی تهران»، «بال سویس» و «واش آرت» شرکت کرده بودند که مقصود اصلی در هر آرت­‌فری فروش هنر است. اگر چه کاری در این آرت­‌فرها فروخته نشد اما دست­‌کم در یک مورد روش جمعی هم نقض شده بود. نامی دربارۀ واش‌­آرت در مصاحبه با توکا ملکی می­‌گوید «پس از  این که به تهران بازگشتیم، مدیر یونانی نمایشگاه زنگ زد که کار شما اینجا خریدار دارد و می­خواهیم بفروشیم. همان کار مربع شکلی که در ایران برنده جایزۀ مبارزه با بی‌سوادی شده بود. من خیلی خوشحال شدم که کاری از من در این نمایشگاه فروش می‌­رود. بعد از حدود ۲۵ روز تماس گرفتند که اشتباه شده و کار را جداگانه بسته بندی کردند و به تهران فرستادند.»

دشمنی هنرمندان با پول عملاً دشمنی با خودِ پول نیست چرا که در موارد بسیاری با خرسندی پول را در قالب حمایت و یارانه می‌پذیرند. کریم امامی دربارۀ نامی می‌­نویسد «آثار متعددی از او به فروش رفته، اما انگار تخصص اصلی‌­اش جایزه بردن است؛ برای «مادر و بچه» یک جایزۀ چهار هزارتومانی و همین اواخر، در جشنواره نقاشی ویژه حقوق بشر هم یک جایزۀ پنج هزار تومانی» (امامی، ۲۲۸:۱۳۹۵) بازهم به نقل از امامی آثار پیل‌­آرام و عرب­شاهی در حراجی های «رشت ۲۹» با قیمت‌­های بالایی فروش می­‌رفته(امامی، ۲۰۶:۱۳۹۵). ممیز دربارۀ بازار داغ هنر در ایران در گزارشی که پس از واش آرت برای روزنامه رستاخیز نوشته، خاطرنشان کرده که

«... قیمت هنر ما با قیمت بین المللی [آن­قدر] متفاوت است که هیچ دلال نابغه‌ای نمی­‌تواند آثار معمولی چهل تا سی­صد هزارتومانی ما را بفروشد...تعجب من از خریداران ایرانی از این جهت است که معمولاً در ارزیابی مسایل مادی بسیار خبره و باهوش هستند، چطور نمی­‌دانند وقتی هشتاد هزارتومان بابت خرید تابلویی می­‌دهند قیمت تابلو بلافاصله در بازار خرید و فروش پایین می­‌افتد و هیچ احدی حتی گالری­‌دار حاضر به بازخرید آن حتی با قیمتی کم­تر از قیمت خرید نیست و تابلو یا مجسمه جزو اموال ابدی خریدار در می­‌آید» (ممیز ۱۳۵۶)

برگردیم به موضوع کلیدی این پاره متن. گروه با پی افکندن خویش بر پایۀ ضدیت با بازار، به امری موهوم تکیه کرده بود. دلیل آن هم ناشی از کم­‌اطلاعی نسبت به زیست‌نظام و سازوکار بازار هنر بود. اعضای گروه و خصوصاً ممیز پس از شرکت در دو بازار جهانی، خرده خرده فهمیدند که بازار هنر چگونه کار می­‌کند. این موضوع در مورد ممیز واقعاً شگفت‌آور است چرا که نه تنها به صورت تجربی متوجه شده بود بل که واژگان تخصصی مطالعات بازار هنر را نیز به کار می­‌برد. افول گروه به این دلیل بود که مفهوم «ضدبازاری بودن» در بین اعضا رنگ باخته بود. ممیز که دست کم تا سال ۱۳۵۵ شدیدترین اظهارات را علیه فروش هنر داشت، نظرش به کلی تغییر کرد. او دربارۀ هنرمندزدا بودنِ آرت‌فرها، خارج شدن آثار هنر مدرن از بازار، نقش گالری‌­ها و آرت­‌فرها در زیست نظامِ بازار هنر و منطق دوبازارۀ هنر صحبت کرده است[۹].

«پیشنهاد می‌کنم در همۀ نمایشگاه ها شرکت کنیم و برای هر یک از جهت روش کار و کیفیت و سیاست آن پرونده ایجاد کنیم بعد از یک سال شناسایی کاملی از همۀ آنها به دست می‌آوریم و سپس برابر اساس آن با آثاری مناسب در دور بعدی آن‌ها شرکت کنیم و وارد بازار و معامله شویم طبیعی است در اوایل فروش موفقی نخواهیم داشت اما می توانیم به جرگه بازاریان بپیوندیم.... نمایشگاه مسائل بسیاری را به من آموخت نشانم داد که هنرمند را منقد یا نبوغ هنرمند به وجود نمی‌آورد بلکه دلال یا گالری دار است که او را می آفریند. نشان می‌داد که هنر چگونه یک کالای مصرفی است وقتی به هنر از راه کتاب‌های تاریخ هنر می‌نگریم چقدر زیبا و رمانتیک است و وقتی به برنامه‌ریزی‌های یک گالری دار می‌نگریم چگونه یک کالای مصرفی است جامعه ما به طور کلی تصور رمانتیکی نسبت به موضوع دارد....مفهوم گالری در امریکا و به خصوص در نیویورک با مفهوم گالری در کشور ما زمین تا آسمان فرق دارد در آنجا وقتی گالری کسی را می پذیرد یعنی همه چیز، یعنی آمدن توی گود و مطرح شدن و رسمیت یافتن در حالی که اینجا اگر هنرمند مستقل باشیم یعنی داشتن اهمیت یا پرستیژ. ... در آنجا وقتی می گفتیم که ما نقاشان مستقلی هستیم و به گالری ها وابسته نیستیم به نظرشان هنرمندان دوره‌گرد و بی‌پناهی می‌رسیدیم هنرمندی موفق است که وابسته به گالری باشد گالری‌ها شخصیت و مرتبه هنرمندان را به وجود می‌آورند هنرمندی که وابسته به گالری درجه ۳ است یک هنرمند درجه ۳ است.... هنرمند نیز باید مثل نویسنده تولید کند و تولیدش را به فروش برساند تا بتواند با کارش زندگی کند و زندگی را در نمایش کارش درآورد. ما در کشور خودمان به هنرمندی که امکانات مالی دارد به چشم غیر هنرمند می‌نگریم و هنر برای ما دشمن مادیات است و مادیات موریانۀ ذات انسانیِ هنرمند است و این تصور غلطی است و اینجا نمی توانم درباره آن مفصل بحث کنم که چرا در جامعه ما همه کس حق زندگی از راه محصول کارش را دارد جز هنرمند». (ممیز ۱۳۵۶)

نظر مهم­ترین مدافع ضدیت با ارزش­های بازاری و عضو تعیین­کنندۀ گروه تغییر کرده بود، سویه­‌های انتقادی آثارش هم می‌­توانست مشتریانِ پُرپولِ دولتی را با تردید روبه­‌رو کند. پس از موضع اولیه عقب نشست و گروه تعادل‌­اش را از دست داد.

پاره سوم، گشاده‌­دستی دولت در هنر

با افزایش قیمت نفت در دوره پهلوی دوم؛ بودجه هنر طی حدود پانزده سال بیش از ۱۲۵ برابر افزایش یافت (ن.ک جدول ۱) «موتور محرک تغییر در سیاست‌گذاری فرهنگی افزایش بودجۀ حاصل از رشد اقتصادی بود که حمایت از هنرها را از چارچوب سنتی حامیان هنر و اعانات آن ها بیرون آورد» (قلی پور ۱۳۹۷: ۱۴۴). دولت پهلوی در طول این سال‌ها تلاش کرد تا با سیاست زدایی از هنر آن را در خدمت اهداف خویش درآورد اما از آن‌جایی که اصناف و تشکل‌های هنری منسجم وجود نداشتند و یا ضعیف بودند، دولت خود پا به میدان گذاشته و با تاسیس نهادهای جدید خلاء آن­ها را پر کرده بود. تلاش دولت بر این بود تا هنرمندان را به نهادهای هنری برآمده از ایدئولوژی تازه جذب کند و ابزارش توانگر ساختن آن­ها بود. با توجه به پول فراوانی که در این بخش وارد شده بود و کم­بود نیروهای متخصص، حتی مخالفان هم می­‌توانستند با بهره گیری از این پول عقاید خودشان را دنبال کنند. این را می‌­توان در به‌­کارگیری نیروها در انتشارات فرانکلین، موسسۀ تحقیقات اجتماعی، کانون پرورش فکری، رادیو و ... دید.

دولت با تشویق طبقۀ برخوردار (امرا و کارمندان ارشد دولت) به خرید آثار از فرصت رونق اقتصادی به نفع هنر بهره برداری می­‌کرد و در ضمن نوعی از هنر سیاست­‌گذاری شده را ترویج می­کرد که به صورتی نمادین عمران کشور را نشان می­‌داد. البته در دورانی که مخالفت با قدرت رصد می­شد، خرید آثار هنریِ سیاست زدایی شده هم کاری پُر پرستیژ بود هم کم­ ریسک.

اوج افزایش بودجه در هنر در برنامۀ عمرانی پنجم یعنی از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ بود که فعالیت گروه آزاد هم در همین دوره است. منهای فعالیت‌­هایی که در وزارت فرهنگ و هنر انجام می­‌شد، «دفتر مخصوص» گروه­‌های هنری مختلف را به نمایشگاه­‌ها و آرت­‌فرهای بین‌­المللی می­‌فرستاد. بانک تهران، بانک کشاورزی، گروه صنعتی بهشهر، تلویزیون ملی، نخست وزیری، سفارت­خانه‌­های ایران در سایر کشورها و شرکت نفت به فهرست مجموعه‌­داران حقوقی اضافه شده­ بودند و از این­‌ها گذشته متمولین، امرا و وزرا [۱۰] هم خرید می­‌کردند.

کامران دیبا در مصاحبه با دانشور گفته تنها در دوران مدیریت من نزدیک به صدهزار دلار صرف خرید آثار ایرانی برای موزه هنرهای معاصر شده بود و این خریدها قبل و بعد از مدیریت من ادامه داشته و البته این جدای از آثاری بود که دفتر مخصوص[۱۱] خریداری می‌­کرد (دانشور،۱۳۹۳: ۱۲۶). این گفته‌­ها از آن جهت شایسته توجه است که تعداد هنرمندان شناخته شده بسیار کم بود و نام­‌های آشنای گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان، قهوه‌­خانه­‌ای­‌ها و سقاخانه‌­ای­‌ها به تکرار در فهرست خرید یا حمایت[۱۲] قرار می­‌گرفت.

رفته رفته این شکل از حمایت و نمایش نمادین ثروت در طبقۀ فرادست موجب شد تا قضاوت ناهمگونی که در پارۀ پیشین به آن اشاره کردیم، شکل گیرد و هنر فراتر/فروتر معنایی بیابد. جشن ­هنر شیراز، تالار رودکی، رادیو تهران،تلویزیون ملی[۱۳]، باله ملی پارس نیز چشم‌­انداز خود را مستقیم و غیرمستقیم تلاش برای ارتقای فرهنگی به سمت هنر فراتر تعریف کرده بودند و گروه آزاد با پیوستگی­‌اش به هنر مفهومی نیز درست در همین گفتمان جای می­‌گرفت و  مشمول حمایت‌­های گشاده‌­دستانه دولت، حاکمیت و نهادهای عمومی می­شد. در بیان علل شکل­‌گیری گروه اشاره به تقابل میان جنبش هنر نوگرای ایرانی و شبه مدرنیسم، اساسی است. گروه آزاد خودش را در همین تقابل در طرف هنر فراتر تعریف می­‌کردند. به هر حال در اثر افزایش درآمد مردم در این دوره و تلاش طبقه متوسط برای تقلید از طبقۀ فرادست، خرید اثر هنری رواج یافته بود و گالری­‌ها هم در اثر این تقاضا آثاری را زیر نامِ هنر مدرن به آن­ها می­‌فروختند[۱۴]. ­گروه آزاد تصورش این بود که این رویه احتمالاً در آینده بیش­تر جا می­‌افتد، از این رو به مخالفت با این شکل از هنر شبه مدن برخاست و نقطۀ ضعف آن را در بازار انگاشت، جایی که خود را به خاطر حمایت­‌های فراوان از آن بی­‌نیاز می­‌دانست. در مصاحبه‌­ای که مجله جوانان رستاخیز با گروه آزاد ترتیب داده بود، پیل‌­آرام و ممیز به طور ضمنی دربارۀ حمایت و تأیید کارهای­‌شان از سوی طبقه برتر صحبت می­‌کنند:

پیل­آرام: واسطه‌ها آن دید و شناخت هنری را ندارند و به هنرمند لطمه می­زنند اما خوش‌بختانه دستگاه به این موضوع پی برده، خود تصمیم می گیرد و نقاش را از [دست] گروه واسطه ها نجات می‌­دهد. ممیز: در مورد این خوشحالی باید اضافه کنم که خوشبختانه برخاستن ما علیه رکود هنرهای تجسمی، مورد تأیید و تشویق دستگاه‌های رهبری کنندۀ امور هنری نیز بوده است. (جوانان رستاخیز ۱۳۵۴: ۱۹)

آمیزه

در جامعه ما از دیرباز ارزش­‌های ضدبازاری وجود داشته و توانگری از راه بی­نیازی توصیۀ بیش­‌ترِ متونِ حکمت عملی بوده است. این ارزش­‌ها با همۀ ثناگویی هایی که امروزه از بازار می‌­شود، اگر چه با شدتی کم­تر، هم­‌چنان پابرجا است. هم‌راهی آشکار در فعالیت­‌های بازاری حسی ناخوشایند به دست می‌­دهد و سوداگری در حکم کاری کم­‌قدر انگاشته می‌­شود. پی‌گیری نفع شخصی در فرهنگ و هنر آن­‌قدر تبعات دارد که بازی­‌گرانِ بازار اولیه دایم باید آن را پنهان کنند و از آن دوری جویند. تحقیر پول بخشی از فرهنگ ما است. حتی الان که به کنش‌یاریِ بیماریِ کرونا تجارت آن­لاین هنر و شفافیت در بازار فراگیر شده است باید قیمت­‌ها را پنهانی در دایرکت بپرسی.گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان یکی از مفاهیم بنیادی­‌اش را با اتکا به همین سابقۀ تاریخی برگزیده بود. اما در دام تناقضی افتاد که به شکست زودهنگام جنبش منتهی شد.

جنبش هنر مدرن ایران چند چهرۀ مشخص دارد که همگی در اثر زندگی در غرب و دادوگرفت با هنرمندان غربی، توشه­‌ای با خود به ایران آوردند که اسباب تأثیر فراوان شد. جلیل ضیاء­پور از فرانسه آمده بود و با طرح کوبیسم و به کمک انجمن خروس جنگی بنیانی فراهم آورد که منشأ اثر فراوان شد. حسین زنده رودی هم از فرانسه که برگشت توانست با سقاخانه­‎‌ای­‌ها و با هم‌راهی گالری بورگز شیوۀ تازه­ای بنا نهد که هنر مدرن را با سلیقۀ ایرانی ترکیب کند. وقتی گروه آزاد تشکیل شد، هنر از پاریس به نیویورک کوچ کرده بود و مارکو یکی از افرادی بود که بنیان‌­های نظری هنر مفهومی را با خود از این شهر ارمغان آورد[۱۵] و با هم‌راهی دیگر اعضای گروه آزاد و کمک گالری مس کارنامه‌­ای را در واپسین ­سال­‌های حکومت پهلوی از خود به یادگار گذاشت. در هر سه این گروه­‌ها یک نکتۀ مشترک هست: رویه­‌های مسلط هنر غرب را با حدود یک دهه تأخیر در ایران عملی کردند. در زمان برگزاری نمایش­‌های گروه آزاد موضوع هنر مفهومی مطرح بوده و متخصصین می­‌دانستند گروه آزاد به تقلید از آن‌ها کار می‌سازند.

باید دید این آثار غیر متعارف چه اهمیت یا کاربردی می­‌توانند داشته باشند؟ پاسخ این است که اگر حتی از مسائل هنری و فلسفی که به پاپ، هنر کانسپتوال و بحث­‌های مربوط به آن است بگذریم، چنین آثاری اعتراض مستقیم به وضعی است که در گالری­ها و نمایشگاه‌­های تهران جریان دارد (صوراسرافیل. ۱۳۵۴)

اعضای گروه آزاد جزو «دست­‌اندرکاران قدیمی و بانفوذ هنرهای تجسمی ایران» بودند. آن­ها با جای گرفتن در گفتمان هنر فاخر در دوران حکومت پهلوی به گونه­ای در اشاعۀ خواست‌­های ایدئولوژیک آن سهیم شدند. علاوه بر آن با ایجاد و بهره‌­گیری از اثر شبکه و اثر نامداری توانستند به حمایت‌­های حداکثری در حوزۀ هدیه دست پیدا کنند. به شهادت بروشور «نمایشگاه بین‌المللی هنر تهران» گریگوریان، دریابیگی و ممیز  جزو دست اندرکاران برپایی و ادارۀ نمایشگاه بودند.

گروه آزاد چرخۀ عمر کوتاه­‌اش را به گونه‌­ای طبیعی به پایان برد و به عنوان آخرین گروه هنری پیش از انقلاب آثار مهمی در تاریخ هنر این کشور برجای گذاشت. شیوه‌­ای که این گروه بنیان نهاد طی ۲۰ سال پس از استقرار حکومت جدید از سوی نهادهای هنر انقلابی همواره شماتت شد و گاهی هنر انقلابی و مردمی خودش را در برابر آنان تعریف می­‌کرد. اگر چه در ابتدای تأسیس گروه انکار نفع شخصی و دشمنی با پول و ارزش­‌های بازاری یکی از ارکان شکل‌­گیری آن بود ولی در ادامه، این ضدیتِ نقیضه­‌وار در اثر آگاهی از سازوکار بازار جهانی و نیز ترس از دست دادن پول (و حمایت سخاوت­‌مندانه دولت) کارکردش را از دست داد و گروه از هم پاشید.

*از دوستانم سیامک دل­زنده، امیر سقراطی و هلیا دارابی بابت این که دست­نویسِ پیش از انتشار این نوشته را خواندند و نکاتی را یادآوری کردند، سپاس‌­گزارم.

منابع

Adler, M. (1985). Stardom and talent. American Economic Review, 75(1), 208–۲۱۲٫

Kotler, P. (1976). Marketing management. London: Prentice-Hall.

O’Hagan, J. (1998). The State and the Arts. An Analysis of Key Economic Policy Issues in Europe and the United States. Cheltenham, Edward Elgar

Vettese, Anjela. (1998). Artisti si diventa. Rome: Carocci Editore.

(غلامحسین نامی ۱۳۹۷) مصاحبه با آرته، تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر ایران معاصر . نشانی  اینترنتی:
https://www.youtube.com/watch?v=QHkefninH5w

ابینگ هانس (۱۳۹۷) چرا هنرمندان فقیرند، درآمدی به اقتصاد استثنایی هنر، ترجمه حمیدرضا شش­جوانی و لیلا میرصفیان. نشر علمی و فرهنگی

امامی کریم (۱۳۹۵) گال گال گالری، مروری بر رویدادهای هنرهای تجسمی ایران، ترجمه مهران مهاجر، انتشارات نیلوفر

پهلبد، مهرداد، (۱۹۸۴) خاطرات. مصاحبه با مهناز افخمی برنامۀ تاریخ شفاهی، بنیاد مطالعات ایران

جوانان رستاخیز (۱۳۵۴) گنج و گستره، مصاحبه با اعضای گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان، شماره ۱۸، صص۱۹-۱۸

حقیقی، ابراهیم (۱۳۹۰) روبه­رو، گفتگوی ابراهیم حقیقی با مرتضی ممیز، انتشارات خجسته، تهران

دانشور، رضا (۱۳۹۳) باغی میان دو خیابان؛ چهار هزار و یک روز از زندگی کامران دیبا، نشر بن­گاه، تهران

دل‌زنده سیامک (۱۳۹۴) تحولات تصویری هنر ایران، بررسی انتقادی نشر نظر، تهران

زورلونی، الیسا (۱۳۹۶) اقتصاد هنر معاصر: بازارها، راهبردها و نظام ستاره‌سازی، ترجمه حمیدرضا شش­جوانی و لیلا میرصفیان، انتشارات فرهنگستان هنر

شش‌جوانی حمیدرضا (۱۳۹۶) اقتصاد هنر: برنده صاحب همه چیز؛ درآمدی بر اقتصاد هنر، مجله تندیس. مرداد ۱۳۹۵٫ شماره۳۲۹

شش‌جوانی حمیدرضا (۱۳۹۶) نان خوردن از هنر، نوع­شناسی گالری­­های هنری از چشم­انداز بازار هنر، مجله آنگاه، شماره نهم، پاییز ۱۳۹۸، صص ۷۲-۶۴

صور اسرافیل، بهروز (۱۳۵۴) یک آبی پرجنجال هنری روزنامه آیندگان. شنبه ۶ دی ۱۳۵۴

قلی­پور، علی (۱۳۹۷) پرورش ذوق عامه در عصر پهلوی، نشر نظر ، تهران

گریگوریان ، مارکو(۱۳۵۴) نشستی با گروه آزاد، مصاحبه با شهرزاد اصولی، مجله هنر و معماری شماره۳۸

ممیز، مرتضی (۱۳۵۴) مصاحبه با نقاشان گروه آزاد، روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۲۹ آبان، شماره ۱۴۸۶۵

ممیز، مرتضی (۱۳۵۶) گزارش­های نمایشگاه واشنگتن، ۱۷روز همراه ۱۶ نفر، روزنامه رستاخیز. ۷،۸ و ۹ خرداد ۱۳۵۶؛ شماره ۷-۶-۶۲۵

ممیز، مرتضی (۱۳۷۵) ، گفتگو با غلامحسین نامی، مجله کلک  فروردین و اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۵- شماره ۷۳

نامی، غلامحسین (۱۳۹۹) دربارۀ گروه آزاد، مصاحبه با توکا ملکی، منتشر نشده.

پی نوشت‌ها

[۱]  نگاه کنید به Kotler (1976)

[۲]  نگاه کنید به شش‌جوانی (۱۳۹۵:۳۱)

[۳]  چنگیز شهوق مدیرگالری تخت جمشید است که ظاهرا گالری دولتی بوده. شهوق در همان کارنمایی که در گالری تخت جمشید برگزارشده، به عنوان هنرمند میهمان شرکت کرده است.

[۴]  حضور گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان در دو رویداد بال سویس و واش آرت ۷۷ با هزینه دفتر مخصوص  بوده است (ممیز ۱۳۵۶) . کارهای اعضای این گروه (منهای کارهایی که در این رویدادها می­‌ساختند) خوب فروش می­‌رفت.

[۵] هدف اولیه اکثر این مدل خریدها مصرف زیبایی­‌شناسانه نیست چرا که اگر شبیه این تابلو را در جای دیگری می­‌یافت که هنرمند دیگری آن را خلق کرده بود. احتمال زیاد نمی‌­خرید. بحث سرمایه­‌گذاری هم در بازار اولیه بسیار کم­‌رنگ است.

[۶]  در بررسی که مرضیه افتخاری، پژوهش‌گر اقتصاد هنر، روی دوازده دوره حراج تهران انجام داده، معلوم شد که در تمامی دوره­‌ها میانگین قیمت هر یک از اعضای گروه آزاد از میانۀ قیمتی حراج بالاتر بوده است.

[۷]  مدیر مجله فرهنگی و هنری آنگاه با این که مدل تجاری­‌اش ترکیبی از اسپانسرینگ، فروش مستقیم، تبلیغات و اشتراک است، در مصاحبه با مسیحا ربیعی (۱۳۹۸) می­گوید: «هیچ وقت هیچ علاقه­‌ای به پول و مباحث اقتصادی نداشتم، ندارم و نخواهم داشت اما این مجله باید تبدیل شود به مجله­‌ای سودآور که بتواند زحمات کسانی را که با ما همکاری می­‌کنند... را پرداخت کند. اگر یک روزی این مجله به جایی برسد که اینها به نحو احسن پاسخ داده شود، من حاضرم که هیچ دست‌مزدی از این مجله نداشته باشم و هیچ سودی از این مجله نبرم.» https://www.instagram.com/p/BwhfX42lMK_/?hl=en

[۸]  به گمان من این وضعیت برای مفهوم نخست هم وجود داشت، بیش‌­تر اعضا هم پیش و هم پس از دوران حضورِ گروه، به مدیوم نقاشی به شکل رایج‌­اش پای­بند بودند.

[۹]  دست کم ۳۰ سال طول کشید تا این مفاهیم به طور رسمی دوباره در دنیای هنر ایران مطرح شوند.

[درجدول ۱] https://mpb.mporg.ir/FileSystem/View/File.aspx?Mode=File&ObjectType=DataItem&ObjectId=7ee4e1d2-398f-4947-a994-09478fcfccfb

[در جدول ۲] https://mpb.mporg.ir/FileSystem/View/File.aspx?Mode=File&ObjectType=DataItem&ObjectId=19f1c26f-0658-46ac-bb02-c809bc901589

[در جدول ۳] https://mpb.mporg.ir/FileSystem/View/File.aspx?Mode=File&ObjectType=DataItem&ObjectId=254c7184-c7d6-4a0c-9a57-b17a4f31ad52

[۱۰]  یکی از کسانی که به عنوان مجموعه دار آثار ایرانی از او نام می­برند هژبر یزدانی است.

[۱۱]  فرح اصرار داشت به جای خرید مستقیم از هنرمندان، از گالری‌­ها خرید کند تا زیست­‌نظام بازار هنر در کشور شکل بگیرد. در بسیاری از افتتاحیه‌­های مهم حضور می‌­یافت و یکی دو اثر از هنرمند می­‌خرید. ممیز در مصاحبه با حقیقی می‌گوید: « هر کس که در زمینه‌­های فرهنگ و هنر کاری می­‌کرد، به شکلی خودش را به او [فرح] نزدیک می­‌کرد که از حمایت­‌ها بهره­‌مند شود و بتواند به کارش ادامه دهد. همین امر سبب شد که گالری­‌های متعددی تأسیس شود.»  (حقیقی ۱۳۹۰: ۱۷۲)

[۱۲] موزۀ نگارستان بخش عمدۀ کلکسیون قهوه‌خانه‌­ای گریگوریان را از او خریداری کرد.

[۱۳]  ن. ک. خاطرات مهرداد پهلبد در تقابل میان وزارت فرهنگ و هنر و سازمان رادیو و تلویزیون ملی. بنیاد مطالعات ایران

[۱۴] وقتی عده‌ای بیایند و با سوء استفاده از قدرت خرید مردم، هنر را به بازار تجارت تبدیل کرده و هنرمند را به رج زدن و تکرار مکررات وادارند، خواه‌ناخواه خفقان هنری و رکود حاصل خواهد شد. این در درجۀ نخست هنرمند را از تحقیق و جستجو بازمی‌دارد و به قول نامی دستاویز عامل فروش و در نتیجه خریدار می کند و ناچار می‌شود تابلو صادر کند. این بزرگ‌ترین خیانت به هنرمند و جامعه هنری هر کشور است. (ممیز در مصاحبه با جوانان رستاخیز ۱۳۵۴)

[۱۵]  پیش از او کامران دیبا در سال ۱۳۴۶، چیدمانی با نام «آب­‌باز زبردست» در گالری سیحون برپا کرده بود که آشکارا جنبه‌­های هنر مفهومی داشت.