فرو افتادنِ «خروس جنگی»، آدرس غلط

من همیشه باید با جملات خوانا در محیط هنرى فریاد بزنم و مرتب تکرار کنم که... هنرمند مترقى هرگز نباید هنرى عامیانه به وجود آورد. هنرمندان مترقى، آن مردمى نیستند که در اختیار عوام و منتقدان عوام باشند و هر گونه که آن ها بخواهند ایجاد اثر کنند... هنر مترقّى هرگز نمى‏تواند نماینده‌ی منویات عادى مردم باشد. هنر امروز هرگز حکایت محرومیت‏ هاى عادى را بازگو نمى ‏کند.       (ضیاءپور۲۵،۱۳۲۸)

درآمد

جمعه­ های سال ۱۳۲۷ در آتلیۀ جلیل ضیاءپور که تازه از فرانسه برگشته­ بود جوانانی دور هم گرد می­ آمدند، گفتگو می کردند و سخن­رانی­ هایی ترتیب می­ دادند. در حین این گفت­وگوها طرح انجمنی را پی­ ریختند که سال بعد صاحب مجله ­ای به نام «خروس جنگی» بود. خروس جنگی ­ها خودشان را مژده رسانانِ روزگار نوآمد می­ دانستند و به دلیل فراگیری از معلمان اروپایی یا دانش ­اندوزی در اروپا[۱]چشم­ اندازی را برای فرهنگ و هنر ایران در نظر داشتند که برای دیگران بعید یا غریب می­ نمود. دم­خور بودن گردانندگان خروس جنگی با مکاتب هنری غرب مانند کوبیسم، سوررآلیسم و دادائیسم، آن­ ها را به جلودارانِ این مکاتب در ایران بدل کرده بود.

نشریه خروس جنگی در سه دوره یعنی سال­ های ۱۳۲۸، ۱۳۳۰، ۱۳۵۸ انتشار یافت.

در دورۀ نخست

  •       جلیل ضیاءپور، منوچهر شیبانی، غلامحسین غریب و حسن شیروانی در هماهنگی با هم مجله را انتشار می ­دادند.
  •  دربارۀ رویدادهای هنری روز که موافق پسند زیباشناسی­ شان بود، می­ نوشتند و دانشجویان و هنرمندان نوظهور را معرفی می­ کردند.
  •   شعرها و نوشته ­هایی از نیما منتشر می ­شد که به نوعی برای مجله اعتبار نمادین محسوب می ­شد[۲]

نوعی تقسیم کار بر مبنای تخصص گردانندگان مشخص بود.

در دوره دوم:

  • جلیل ضیاءپور و منوچهر شیبانی به دلایل جداگانه از انجمن کناره­ گیری کرده بودند.
  • هوشنگ ایرانی به انجمن پیوسته بود.
  • مشی مجله بسیار تندروانه شده بود.
  • حجم بخش ادبی مجله نسبت به گذشته بیش ­تر بود.
  • قطع مجله بزرگ­تر شده بود و بیانیه­ ای به نام سلاخ بلبل به جای تبلیغ نشریۀ «قیام ایران» در پشت جلد چاپ می ­شد.

در دوره سوم

  • هیأت تحریریه نزدیک به هیأت تحریریه دورۀ نخست شده بود.
  • محتوای مجله تقریباً سیاسی بود و مسایل سیاست فرهنگی در تقابل با رویۀ جاری پس از انقلاب در مجله نوشته می­ شد.
  • قطع مجله متغییر بود.
  • خبر چندانی از موضوعات هنری پیش ­روانه در مجله نبود.

در دورۀ نخست و دوم، خروس جنگی ­ها سه دسته افراد را در مقابل خود می ­دیدند: سنت‌گرایان، توده­ای­‌ها و عامۀ مردم. سنت گرایان نقاشانی بودند که بر اساس آموزه­‌های صُلب گذشتگان کار می­‌کردند و هر گونه «نوآوری» را نکوهش می­‌کردند، در بین اعضای انجمن به «کمال­‌الملکی­‌ها» و گاهی -برای تحقیر- به «گل‌­وبلبل» معروف بودند. توده­ای­‌ها خود را پیرو رئالیسم سوسیالیستی می‌­دانستند از این رو کارکرد هنر را ایجاد سودمندی برای اجتماع می­دیدند و توجه به فرم را نادرست می­‌شمردند، به همین دلیل در برابر خروس جنگی­‌ها قرار می‌گرفتند. عامه مردم هم که عاجز از درک جهان­‌بینی خروس‌­جنگی­‌ها بودند، در برابر سخنان­ شگفتی­‌آور خروس­‌جنگی­‌ها ریش­خند پیشه کرده­ بودند. از این رو خروس جنگی­‌ها را می­‌آزردند.

پس از سال­ها، شاید به دلیل سیاست‌­زدگی عمومی، تقابلِ خروس‌­جنگی‌­ها با دستۀ دوم بیش‌­تر در افواه مانده است و در نوشته‌­ها و گفته­‌های برخی روشنفکران و هنرمندان هست که «توده­ای­‌ها با خروس جنگی دشمنی می­‌کردند و با استفاده از نفوذشان مجله را به تعطیلی و توقیف می­‌کشیدند». هدف نوشتۀ پیش­رو بررسی همین فرضیه است.

پارۀ نخست: سستی سیاست­‌گذاریِ فرهنگیِ آمرانه

پهلوی دوم در حالی در شهریور سال ۱۳۲۰ آغاز شد که مملکت عملاً در دست بیگانگان بود[۳]. اشغال ایران تا سال ۱۳۲۵ ادامه یافت. سال ۱۳۲۷ شاه ترور شد، سال ۱۳۲۹ نفت ملی شد و سال ۱۳۳۲ کودتا به نفع شاه انجام شد. از سال ۱۳۳۲ به بعد بود که حکومت توانست به اجرای سیاست­‌گذاری فرهنگیِ دل­خواه‌­اش بپردازد. در  این مدت تعداد زیادی حـزب، جـمعیّت، انجمن، اتحادیّه و گروه­‌های سیاسی مختلف به وجود آمد که در حال رقابت با یکدیگر بودند. حضور هم­زمانِ این همه تشکل­ سیاسی تنها در این برهه از تاریخ ایران ممکن شده است. نام برخی از این تشکل­‌ها به نقل از  (لولویی ۱۳۷۸)[۴] در پانویس آمده است.

یکی از مهم‌­ترین جریان­های سیاسی این دوره حزب توده بود که هواداران بسیاری در میان تحصیل­‌کردگان و روشن‌­فکران داشت. مجلات و نشریه­‌های رسمی، غیر رسمی و گاه نفوذی داشت که آرای حزب را ترویج می‌­کردند. این حزب در بهمن ماه ۱۳۲۷ غیرقانونی اعلام شد و اعضای آن به صورت مخفیانه فعالیت می­‌کردند. اما به دلیل سستی سیاست‌­گذاری فرهنگی آمرانه، نوعی آزادی نسبی در تأسیس نشریات و تبلیغ دیدگاه­‌های آنان و سایر گروه‌­های چپ­گرا وجود داشت.

درست در همان زمانی که خروس جنگی­‌ها به فکر تأسیس مجله‌­ای هنربنیان افتادند، سایر گروه­‌ها هم در همین راستا تلاش می‌­کردند. فعال­‌ترین این گروه­ها حزب توده بود که از سال ۱۳۲۶ فعالیت هنری­‌اش را شدت بخشیده بود. نشریات مردم و مردم آدینه را منتشر می­‌کرد و در باشگاهِ روزنامه‌­نگارها حضور پر رنگ داشت، مهم‌­ترین گزارۀ طرف­داران حزب توده، این بود «هنر باید در خدمت اجتماع باشد». یکی از تشکل­‌هایی که از درِ مخالفت با این ایده برآمد «گروه ناسیونالیست­‌های انقلابی» بود که سال ۱۳۲۸ بعدها نشریۀ «جام جم» را منتشر کرد[۵] و هنرِ مدِّ نظر حزب توده را «هنر ضد ملی» و مضر می‌­دانست. خروس جنگی در «جام جم» تبلیغ می­‌شد و به نظر می­‌رسد -منهای مشترکاتی که خروس­‌جنگی‌­ها در تقابل با وجهۀ هنری حزب توده داشتند- حضور منوچهر شیبانی در مجلۀ جام جم دلیل اصلی این کار باشد.

پاره دوم: حزب توده ایران

هنرِ مد نظر حزب توده در آن سال­ها بر اساس «دکترین ژدانف» شکل گرفته بود. آندرِی ژدانف در سال ۱۳۲۵ زمانی که جزو کادر رهبری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و رییس دپارتمان تبلیغات حزب بود، طرحی را تدوین کرد که تا سال ۱۳۳۲ به عنوان سیاست فرهنگی در شوروی اجرا می­‌شد. بر اساس این طرح هر آن­چه در هنر شوروی اضافه بر اِلمان­های خَلقی است، انحراف ایدئولوژیک یا «هنر نادرست» تلقی می­‌شود. هنر درست اما هنری بود منطبق بر اصول «رئالیسم سوسیالیستی». رئالیسم سوسیالیستی ترسیمِ شُکوهِ ارزش‌­های کمونیستی همچون رهایی پرولتاریا است. به صورت خلاصه:

  • هنر باید نویدبخشِ رهایی باشد.
  • بازنماییِ خوش­بینانه‌­ای از آیندۀ جهانِ کارگری باشد.
  • هنر نه تنها باید دربارۀ کارگران دهقانان باشد بل­که باید برای­شان فهم­پذیر باشد.
  • نمایش واقع­‌گرایان‌ه­ای از صحنه­‌هایِ زندگی روزمرۀ مردم و
  • حامی اهداف کشور و حزب باشد.

بر این اساس پیداست که هرآن­چه فُرم­‌گرایانه و یا خاص­‌گرا باشد از این دایره بیرون است و در زمرۀ هنر نادرست. تکلیف «هنر نوگرا» که از قضا برآمده از دل جامعۀ غربی بود، پیشاپیش مشخص است. هنرمندان مجبور بودند که استاندارد ژدانف را رعایت کنند و کسانی که سر برمی­‌تافتند، سرنوشتی غیر از تبعید، عذرخواهی یا کناره‌­گیری از کار نداشتند، آنا آخماتوا، دیمیتری شوستاکوویچ، آرام خاچاتوریان، میخاییل زوشچنکو از قربانیانِ معروفِ این دکترین و سیاست­‌گذاری فرهنگی بودند.

در ایران هم کمابیش همین وضعیت حاکم بود[۶]، بین سال‌­های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ در نشریات حزب توده مثل «مردم»، «سیاست» «مردم برای روشنفکران» کمابیش داستان، رمان و مباحث تئوریک هنری و ادبی چاپ می‌­شد. محمود نوایی، بزرگ علوی، منصور شکی و احسان طبری با مشیِ کمابیش روادارانه در این مجلات می­‌نوشتند ولی از سال ۱۳۲۶ به این سو همگام با دکترین ژدانف تاکید بر روش رئالیسم سوسیالیستی پر رنگ تر شد.

خرداد ۱۳۲۷ احسان طبری سخنرانی­‌هایی در «انجمن ادبی توده» ایراد کرد که به صورت مقاله­‌ای­ با نام «انقلاب و انحطاط هنری» در ماه‌نامه مردم چاپ شد. این مقاله که در حکم نظرات حزب توده ایران دربارۀ هنر تلقی می­‌شد در اساس شرح دلایل مبارزه­ با مکاتب هنری مدرن بود. طبری در این سخنرانی­‌ها معتقد است که جامعۀ غربی (و نه فقط طبقۀ سرمایه‌­دار) رو به نابودی است و تنها زحمت­‌کشانی که مجهز به ایدئولوژی رهایی‌­بخش هستند، از این فروپاشی برکنار خواهند بود. نابودیِ جامعه سرمایه­‌داری در هنر هم هویدا است در «نقاشی و مجسمه­‌سازی به شکل سوبژکیتویسم مطلق تجلی می‌­کند و به صورت­‌های گوناگون مکاتب مابعد امپرسیونیسم و کوبیسم و فوویسم و کنستروکتیویسم و دادائیسم و ایسم‌­های فراوان دیگر درمی‌­آید.» این مکاتب هنری منحط در نظر طبری جامعه را گمراه می­‌کنند و می­‌خواهند مردم را در « تاریکی سیر دهند و حیرت و اضطراب و یأس شکست را در روح او تقویت نمایند». از نظر طبری «شکل و صورت در هنر اصل نیست. وسیله‌­ای است برای ادای مفهوم و بیان و مضمون. اصالت شکل (Formalism) در واقع مبدل کردن هنر به یک پیرایۀ خالی از معنا، نارسا و میان تهی است. در تقدم شکل بر مضمون یک نوع تنگ نظری خاصی وجود دارد و این مخصوص کسانی است که استعداد درک معنای وسیع مضمون هنر یعنی معنای وسیع طبیعت و زندگی را نداشته­‌اند...اذهان بسیاری از روشنفکران ایرانی مورد هجوم نسبتاً موفقیت­‌آمیز برخی شیوه‌­های انحطاطی سرمایه‌­داری در زمینه‌­های فلسفه و علم و هنر قرار گرفته... و باعث شده تا شیو‌‌ه ­های ناهنجار پیکاسو و براک به عنوان آخرین شیو‌ه ­های نقاشی در سرزمین ما طرفدارانی بیابند». ازین ­رو طبری وظیفۀ حزب توده ایران را این می­دانست که «باید پیکاری را آغاز کند و آن را با نهایت قوت پیش ببرد تا افیونِ هنر انحطاطی، روشنفکران ما را تخدیر نکند.» (طبری، ۱۳۲۷)

پارۀ سوم: فرو افتادن خروس جنگی

با مقدماتی که در دوپارۀ پیشین آمد، بازگردیم به پرسش کلیدی: آیا توده­ای‌­ها با خروس جنگی دشمنی می‌­کردند و با استفاده از نفوذشان مجله را به تعطیلی و توقیف می‌­کشیدند؟

نطفۀ اصلی این گمان را جلیل ضیاءپور کاشته است:

«بارها به ما مارک سیاسى بسته بودند و مجلات ما را توقیف کرده بودند، در «پنجه‌ی خروس» که بعد چاپ کردیم، نوشتیم که در این نشریه، فقط به مسایل هنرى پرداخته مى‌‏شود، و راهمان را به طور مکتوب مشخص کردیم.» (صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۲۸۹)

«خروس جنگی چهار پنج شماره چاپ شد و بعد توقیف شد. ما باز ادامه دادیم و این بار مجله‌‏­اى به اسم «کویر» چاپ کردیم. ... «کویر» را هم توقیف کردند. این بار «پنجه‌ی خروس» نشر دادیم. «پنجه‌ی خروس» را هم توقیف کردند. کمک گرفتیم از کسانى که شّم مطبوعاتى داشتند و مى­‏‌خواستند روزنامه‌­‏اى در بیاورند، روزنامه‏ هاى دیگر، به ما کمک کردند و قرار شد که صفحات هنرى را، براى آنان بنویسیم»(صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۲۹۱)

«مجله خروس جنگی را توقیف کردند، مخالفان ما (از دسته دیگر) زمینه‌­سازی کرده می­‌خواستند ما را درگیر (رکن ۲) بگذارند ولی طرفداران ما دسیسه را خنثی کردند(صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۹۱)

در مصاحبه تلویزیونی با هوشنگ آزادور در سال ۱۳۶۸ می­گوید

«در همان زمان که غوغای نقاشی کوبیسم جوانان و هنرمندان را هیجان زده کرده بود، مجله‌ی خروس جنگی توقیف شد. نیمچه محاکمه‌‌ی اداری در وزارت فرهنگ سابق تشکیل دادند و از من پرسیدند چه کسی به شما مأموریت داده کوبیسم را رواج بدهید؟ گفتم؛ خودم خواستم. خلاصه پس از پرسش‌های فراوان بالاخره پرسیدند کوبیسم یعنی چی؟ توضیح دادم شیوه نقاشی هندسی و همین قالیچه‌های زیر پایتان را کوبیسم بدانید. گفتند ما خیال می‌کردیم کوبیسم یعنی کمونیسم. خیلی عذرخواهی کردند و خواهش کردند این مطلب را به کسی نگویم. من هم نگفتم و شما هم نشنیده بگیرید[۷]»[۸].

شیبانی درست پس از این که دوره نخست خروس جنگی به پایان آمده بود در روزنامه ایران نقد نسبتاً تندی به ضیاءپور می کند (شیبانی ۱۳۲۸) بعدها در دست­نوشته­‌هایی که از ضیاءپور منتشر شد آمده است «ناظران و صاحبان ذوق سنتی و حزبی خواسته بودند که انجمن خروسان تندرو را از درون متلاشی سازند و برای این کار فرد آسیب­‌پذیری را انتخاب کرده بودند...» (صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۷۵)،  «خوانندگان خواهند فهمید که آقای شیبانی چون همیشه در این انجمن اخلال می­‌کرده و به ناچار از انجمن طرد شده است حال غرض‌­ورزی پیشه کرده و هوچی‌گری می­‌کند»(صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۸۴) این­ها نشان می‌­دهد که میان شیبانی و ضیاءپور در سال ۱۳۲۸ اختلافی روی داده بوده است. البته این هم طبیعی است که بعد از اعلان موضع حزب توده ایران دربارۀ هنر مدرن، شیبانی موضع جدیدی داشته باشد و اختلاف میان شیبانی و ضیاءپور رخ دهد. در اساس بخشی از آنچه ضیاءپور درباره دشمنی حزب توده با خروس جنگی­‌ها گفته و نوشته حاصل کدورت شخصیِ او با منوچهر شیبانی است. حزب توده ایران بعد از ۱۳۲۶ مخالف فرمالیسم و هنر نو بوده ولی وقتی در سال ۱۳۲۷ احسان طبری آن سخنان تند را علیه هنر نو، کوبیسم و فرمالیسم می­‌گوید، به جای خروس‌­جنگی‌­ها «مجید رهنما» است که پاسخ طبری را می­‌دهد و مقاله‌­ای در همان ماهنامۀ مردم در رد دوگانۀ رئالیسم/فرمالیسم، روش‌­شناسی و ارکان زیبایی­شناسیکِ احسان طبری و آندرِی ژدانف می‌­نویسد. (رهنما، ۱۳۲۷) از این روست که می­‌شود گمان برد تا وقتی دعوای میان شیبانی و ضیاءپور رخ نداده بود، حزب توده حتی اگر به تندترین وجهی به اصول خروس جنگی‌­ها می­تاخت، برایشان تحمل­‌پذیر بود.

ضیاءپور در مصاحبۀ دیگری به تصریح کمال‌­الملکی‌­ها را باعث توقیف مجله می­‌داند:

«نفوذهاى کمال ‏الملکى، باعث توقیف می‌شد. مى‏ رفتند و بدگویى مى‏ کردند که «ما» فرهنگ کشور را، داریم از بین مى‏ بریم. آنان دست نشانده هستند، مخرّب هستند، و یک عده هم دهن‏‌بین، براى این که آنان راضى باشند، بدون هیچ زمینه‌‏اى مجله را توقیف مى‏ کردند» (صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۲۹۰)

در نوشته­‌های دیگری هم توقیف مجله را در دوره نخست به منوچهر اقبال وزیر کشور[۹] دولت وقت نسبت می‌­دهد (صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۹۱) و ادعا می­کند وی را برای محاکمه خواسته‌­اند. این ادعا به نظر نادرست است چرا که صاحب امتیاز مجله «ر. شیروانی[۱۰]» بوده و منطقی است که او را برای بازخواست احضار کنند یا دست کم سایر گردانندگان را هم جایی فرا می­‌خواندند. ممکن است ماجرای پرسش از او در وزارت فرهنگ به عنوان یکی از کارکنان صحت داشته باشد، اما توقیف مجله به گمان من نادرست است و دعوای درونی بین اعضای انجمن خروس جنگی دلیل منتشر نشدن آن است.

خود ضیاءپور هم بعدها با اشاره به نوشتۀ یکی از هواداران خروس جنگی از تأخیر در نشر مجله و مقالات خروس­‌جنگی نام می­‌برد نه توقیف (صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۱۶۹)

در مصاحبه‌­ای دیگر اما بدون این که از توقیف حرفی بزند می‌­گوید به دلیل حضور هوشنگ ایرانی و تندروی‌­های او از حضور در خروس جنگی کنار کشیده است.

«راه‌یابى ایرانی به انجمن و تندروی‌هاى موهن او باعث شد که خود را از جمع دوستان کنار بکشم. پس، نشریه‌ی دوره‌ی دوم خروس جنگى در ۱۵ اردیبهشت همان سال، در قطع خشتى با مطالب تبلیغاتى زننده (بدون دخالت من) منتشر شد. به عقیده‌ی من: سخن هر چند مستدل و شنیدنى باشد، تلخ‌مایگى در آن دلپذیر نخواهد بود». ایرانى پس از چند سخنرانى در زمینه‌ی فرمالیسم و شناخت نوى آن و درون‌گرایى و نحوه‌ی رویدادهاى هنرى، چون محیط انجمن را که به هتاکى روى خوش نشان نمى‏‌داد (یا آن چنان هتاک نبود که وى مى‏خواست) نپسندید، ایران را ترک گفت! (ضیاءپور، ۱۳۶۸، ۸۶)

روایت غلامحسین غریب دربارۀ تعطیلیِ خروس جنگی چیز دیگری است. او درباره تعطیلی دوره نخست و جدا شدن همکارش نوشته:

«نتوانستیم با هم کار کنیم در هر حال با رفتن او یک پای انجمن شکست. با آنکه بسیاری از گفتارهای گفته شده دربارۀ او را که مقداریش را هم خودم گفته‌ام قبول دارم؛ در عمق فکر و نهادم با ترک همکاری او موافق نبودم اما با هوشنگ ایرانی کار سنگین شد چرا که سلیقه‌های ما با هم نزدیک و تقریبا یگانه بودیم»[۱۱]

دربارۀ تعطیلی خروس جنگی دورۀ دوم هم نوشته:

«انجمن هنری خروس جنگی بهم خورد. پس از مدت چهار سال مثل کسی که در یک سوگواری بزرگ و کشنده شرکت می‌کند حس می‌کردم ختم هنر را گرفته‌ام. خروس جنگی در مدت سه ماه یک جنبش دیگر هم کرد برای همین جنبش هم زیاد فکر کردم، فعالیت کرده و انرژی به خرج دادم. شاید اگر زمانی که جنبش خروس جنگی دچار یک بحران بزرگ بود من هم نمی‌جنبیدم، همان روزها ختم انجمن گرفته شده بود. در ادامه جریان هوشنگ ایرانی هم کم­کم سست شد او به دلایلی که البته بی‌منطق هم نبود به تدریج پا در عالم سکوت و عرفان گذاشت. گویا به عقیدۀ خودش به نتیجه رسید که هنر جدید در ایران پیش نخواهد رفت و در نتیجه مشغول تهیه مقدمات سفر به آرژانتین شد. اما شیروانی این مرد پرکار، فعال، جدی و سرسخت به یک‌باره معتقد شد که فعالیت هنری حماقت است او یک­‌باره بدون چون و چرا دست از هرچه که نامش فعالیت هنری است کشید. تا وقتی شیروانی این گونه تغییر نکرد برای من به‌­هم خوردنِ انجمن خروس جنگی معنی نداشت .همه چیز برایم قابل قبول بود جز کنار نشستن شیروانی. احساس می‌کردم که کم­کم او هم دارد به این پرتگاه بزرگ «البته پرتگاه از نظر من» نزدیک می‌شود. خیلی کوشش کردم و با او زیاد به بحث و مجادله می‌پرداختم ولی نتیجه نداشت. بنابراین شیروانی هم رفت. در ماه‌­های آخر درست مثل کسانی شده بودیم که از مرگ ناگهانی یک موجود بسیار عزیز و محبوب خبر داریم اما نمی‌خواهیم به روی خود بیاوریم. انگار جرات نمی‌کردیم که از این مرگ نابهنگام حرف بزنیم. ایرانی کنجکاو از تصمیمی که در شیروانی گرفته می‌شد، خبر داشت. شیروانی هم که خودش می‌دانست چه خواهد کرد و باز ایرانی که اصولاً از همان آغاز هم معتقد بود هنر نو در ایران پیش نمی‌رود و خودش مشغول تهیه مقدمات سفر بود او هم می‌دانست جریان خروس جنگی تمام شده است. در این میان تنها من این تصور را نداشتم بالاخره سکوت را به‌هم زدم و دیدم همین است، موجود محبوب و عزیز ما مرده است. دچار رنج و سوگواری عظیمی شدم. ایرانی به اندازه من رنج نمی‌برد، چون برای پرورش و به تمامی بزرگ کردن و نگهداری‌اش سه سال جان نکنده بود. شیروانی هم معتقد بود اصلاً روش از ابتدا نادرست و بی‌جا بوده و شاید اصلا چندان ناراحت نبود، بلکه خودش خواسته بود که این موجود بمیرد. اما تولد نوزادی به نام خروس جنگی و به سن چهارسالگی رساندنش برای من خیلی گران تمام شده بود خیلی چیزها را در مقابل پرورش او از دست دادم. بسیار چیزهای عزیز بسیار دوستی‌ها که از میان رفت برای اینکه خروس جنگی از همه عزیزتر و محبوب‌تر بود. نمی‌دانستم چگونه به عنوان تنها بازمانده در این سوگواری شرکت کنم ؟[۱۲]

  • زمانی که خروس جنگی دورۀ نخست منتشر می‌­شد، حزب توده منحل شده بود و به همین خاطر توده­ای­‌ها مغضوب دستگاه­‌های دولتی بودند و نمی­‌توانستند آشکارا سعایتی بکنند و یا موجبات توقیف مجله را فراهم آورند. کویر [۱۳]که منتشر می‌­شود، روی جلد، تصویر صورت­ شیروانی، غریب و ضیاء پور هست. به قول یکی از دوستان طنزنویس: کویر، مجلۀ «برادران خروس جنگی به‌جز منوچهر» بود.
  • مجله خروس جنگی به هیچ روی مجله­‌ای سیاسی تلقی نمی­‌شد تا در برابر نشریات حزب توده قرار گیرد، حتی بعد از این که حزب توده ایران منحل نشد در برابر مشیِ آن در مورد هنر موضع­‌گیری نکرد. ضیاءپور در مصاحبه‌­اش می­گوید «در آن موقعیت، ما به یک مسئله مى‏ اندیشیدیم. اولاً در سیاست، ما هیچ کارى نداشتیم. یعنى خودمان شّم سیاسى نداشتیم.» (صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۲۸۸). دیده شدن در میان انبوهِ نشریات آن دوره با محتوای غیر سیاسی (هنری) کار بی‌­اندازه دشواری بود. در مجلات سیاسی آن دوره که کم هم نیستند مطلبی له یا علیه خروس جنگی منتشر نشده، این که نام خروس جنگی در مجلات جام جم و قیام ایران می­‌آمد به واسطۀ آشنایی شیبانی یا شیروانی با گردانندگان این مجلات بود. به گمان من خروس جنگی دوره نخست چندان دیده نشد و ماندگاری آن بیش­تر مدیون سر و صداهایی است که اشعار هوشنگ ایرانی در دورۀ بعدی به پا کرده بودند.
  • خودِ گردانندگان خروس جنگی آشکار و پنهان هوادار حزب تودۀ ایران بودند. منوچهر شیبانی عضوِ نشان‌­دار بود، ناشر کتاب شعرش (جرقه) حزب توده است. با احسان طبری و عبدالحسین نوشین دوستی داشت. نوشته­‌هایش در نشریه‌­های چپ مثل ظفر و مردم چاپ می­شد. غریب به گفتۀ خانواده­‌اش در حدود سال‌­های ۲۲ به عضویت حزب در می‌­آید و سپس جدا می‌­شود. بعدها غریب را برای مدت بسیار کوتاهی به عنوان توده­ای بازداشت می‌­کنند. (اروند، ۱۳۸۴، ۳۴) خود نیما هم که حضورش در خروس جنگی دورۀ نخست پر رنگ بود، به قول آبراهامیان «تا زمان مرگش پشتیبان حزب توده بود». (آبراهامیان ، ۱۳۸۶، ۴۱۰) شیروانی در مدح کتاب «هنر تئاترِ» نوشین عضو مرکزی حزب توده ایران مطلب نوشته است. همۀ این­ روابط باعث می‌­شد که حتی اگر درون خروس جنگی اعضا با هم درگیر بودند، حزب توده به این دعوا وارد نشود. چه اساساً دعوای قدرت و دشمنان حزب توده ایران جایی خارج از هنر بود.
  • میانگین سنی خروس جنگی­‌ها در زمان انتشار نخستین شماره ۲۵ سال بود که در فضای آن­سال­ها چندان جدی گرفته نمی­‌شد. خروس­‌جنگی‌­ها دست کم در دورۀ نخست به اندازۀ کافی صاحب سرمایۀ اجتماعی و نمادین نبودند که دیده شوند. ناپختگی، مرزشکنی، نابه­‌هنگامی و به­دیدنیامدگی مهم‌­ترین ویژگی­‌های خروس­‌جنگی است. بیگانگی با آن­چه در فضای هنری کشور می­‌گذشت و بی‌­اعتنایی به فهم عامه موجب شده بود که یا به دید نیایند و یا به استهزا کشیده شوند.

آمیزه

امیر شاپور زندنیا دربارۀ علل تعطیلی جام جم می‌­نویسد «بعدها جریان ملی شدنِ نفت رخ داد و باعث سیاسی شدن محیط کشور شد و مسایل هنری تحت الشعاع مسایل سیاسی قرار گرفت و انجمن هم تعطیل شد» (زندنیا، ۱۳۹۵، ۴۰) به نظر می­‌رسد همین نکته می‌­تواند پایۀ واقع­‌گرایانه‌­ای برای فروافتادن خروس جنگی هم باشد.

استراتژی شهرتِ مجله و جلیل ضیاءپور در دورۀ نخست استراتژی رسوایی[۱۴]بود؛ تلاش برای جنجال‌آفرینی با بیان «احساساتی تندتر و خشن تر و سری پرشورتر» از دیگران. در دورۀ دوم هم همین مسیر ادامه یافت با این تفاوت که هوشنگ ایرانی گوی سبقت را  در جنجال آفرینی از ضیاءپور ربوده بود[۱۵] و بر اساس استراتژی رسوایی، ضیاءپور در انجمنِ خروس جنگی در سایۀ ایرانی قرار می‌­گرفت به نظر می­رسد همین موضوع اختلاف بین آن­ها را دامن می­زد. بر اساس استراتژی رسوایی ایجاد توهمِ دشمنی کارکرد دارد و به همین خاطر است که ضیاءپور برخلاف غریب سخن از توقیف می­‌گوید.

در هر حال، به نظر می­‌رسد آن­چه خروس جنگی را از خواندن انداخت، دشمنی حزب توده یا هر گروه دیگر نبود، اختلاف داخلیِ گردانندگان آن بود. نکته‌­ای که غلامحسین غریب به درستی به آن اشاره می­‌کند.

پیوست:

بخشی از نادرستی­‌ها پیرامون خروس جنگی و گردانندگان آن

شمس لنگرودی در جلد نخست کتابش دربارۀ خروس جنگی و گردانندگان آن می‌­نویسد «کویر، دو شماره یکی در سال۱۳۳۰و دیگری در سال ۱۳۳۱ منتشر شد.» (لنگرودی، ۱۳۷۰، ۴۶۶) که نادرست است و هر دو شمارۀ کویر در سال ۱۳۲۸ منتشر شده­‌اند. در جای دیگری می­‌نویسد «من بر این باورم که حتی نام خروس جنگی هم در تقابل با اندیشۀ کبوتر صلح انتخاب شده بود».(لنگرودی، ۱۳۸۴، ۱۴) نخستین شماره مجلۀ کبوتر صلح در سال ۱۳۳۰ یعنی دو سال پس از انتشار خروس جنگی است. این اشتباه را پس از او علی قلی­‌پور هم تکرار می‌­کند (قلی­پور ۱۳۹۷، ۶۸) . لنگرودی دربارۀ هوشنگ ایرانی هم می­‌نویسد «به سکوت و تنهایی رو کرد، به الکل مبتلا شد و در شهریور ۱۳۳۵ بر اثر سرطان خون درگذشت». (لنگرودی، ۱۳۸۴، ۱۷) این در حالی است که هوشنگ ایرانی در سال ۱۳۵۲ از دنیا رفته است.

نکته دیگر موضوعِ نوشته­‌ای است که در پایان هر شماره مجله در دورۀ نخست مجلۀ خروس جنگی می­آمده «هدف ما بالا بردن سطح معرفت عمومی است» این عبارت در اساس ربطی به خروس جنگی ندارد بل­که مربوط به نشریۀ «قیام ایران» است.[۱۶] حتی نام «حسن صدر» صاحب امتیاز قیام ایران هم می­آمده است. علی قلی‌­پور با این که در کتابش می‌­نویسد خروس جنگی­‌ها اعتقادی به معرفت عمومی نداشتند و بی توجهی به عامه و مردم ویژگی متمایز کنندۀ خروس جنگی­‌هاست (قلی­پور، ۱۳۹۷، ۸۴) اما بازهم از آن­جایی که زحمت راستی‌­آزمایی منابع دست دوم را به خود هموار نکرده، در دام همان اشتباهات افتاده.

 

 منابع

  • اروند، مهدی (۱۳۸۴) گفتگوی اختصاصی گوهران با خانواده غلامحسین غریب، کنده­ای نیمه­سوخته نزدیک یک ماه جرقه می­زند، مجله گوهران، بهار و تابستان ۱۳۸۴ - شماره ۷ و ۸، صفحات ۲۶ تا ۴۰
  • اقبال منوچهر (۱۳۲۸) مجلس شورای ملی، جواب استیضاح، روزنامه اطلاعات، شماره ۹۶۱۵، چهارم اردیبهشت ۱۳۲۸
  • رهنما، مجید (۱۳۲۷) انقلاب یا انحطاط هنری، ماهنامه مردم ، شهریور ۱۳۲۷
  • زندنیا امیرشاپور (۱۳۹۵) ایران فرزند، نشر نامک
  • زورلونی السیا (۱۳۹۶)، اقتصاد هنر معاصر: بازارها، راهبردها و نظام ستاره‌سازی، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران
  • شیبانی منوچهر، (۱۳۲۸) یک بحث و انتقاد، روزنامه ایران، شماره ۸۷۸۳، ۱۰/۰۲/۱۳۲۸
  • قلی­پور علی (۱۳۹۷)پرورش ذوق عامه در دوران پهلوی، چاپ دوم، نشر نظر، تهران،
  • صابر تهرانی شهین (۱۳۸۲) مجموعه سخنرانی­های هنری-تحقیقی زنده یاد استاد جلیل ضیاءپور، نشر اسلیمی، تهران
  • ضیاءپور جلیل (۱۳۲۸) هنرمندان مطرود، نشریه کویر شماره دوم ، ۲۵بهمن
  • ضیاءپور جلیل (۱۳۶۸) سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر، فصلنامه هنر، بهار و تابستان، شماره ۱۷صفحات ۷۶ تا ۹۳
  • طبری احسان (۱۳۲۷) انقلاب و انحطاط هنری، ماهنامه مردم.  تیر ۱۳۲۷
  • لنگرودی شمس (۱۳۸۴) کبوتر صلح، خروس جنگی و جیغ بنفش، مجله گوهران، بهار و تابستان ۱۳۸۴، شماره ۷ و ۸، صفحات ۱۲ تا ۱۷
  • لولویی کیوان (۱۳۸۷) تحزب در دهه بیست؛ فصلی متفاوت در تاریخ احزاب سیاسی معاصر ایران، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره ۱۳۹ و ۱۴۰

پا نوشت

[۱] غلامحسین غریب در هنرستان زیر نظر معلمان چکی آموزش می­دید، هوشنگ ایرانی در اسپانیا درس خوانده بود و منوچهر شیبانی از ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ در هنرستان شاهی زیر نظرمعلم­های خارجی درس می‌خواند.

[۲] نیما در آن زمان زیاده از ۵۰ سال سن داشت و محافل گوناگون او را به عنوان هنرمند نوآور می­شناختند.

[۳] قشون متفقین همان روز [سوگند خوردن محمدرضا شاه] وارد تهران شدند، کامیون­های متفقین را به یاد دارم که در میدان حسن آباد در حال حرکت بودند و مردم هم گریه می کردند. (زندنیا، ۱۳۹۵، ۱۸)

[۴] جبهه ملی- حزب توده- جمعیت فداییان اسلام- حـزب ایران-آزادی-استقلال-آریا-امکا- اراده ملّی-اخوان المؤمنین-افق آسیا-احرار ایـران-انتقام-اتّحاد-ترقّی خواه-جنگل یـا (اجتماعیون)-خلق-مردم-ملّت ایـران-میهن- مـیهن پرستان-وحدت ایـران-همرهان-عامیون- جمعیّت آزادی ایران-جمعیّت آزادی مردم ایران(جاما)-اتّحاد اسلام-دوستان شـما-رفیقان -فـدائیان ایران-عدالتخواه فرزندان ایران- مختلط ملّی- ملّی ایران- نگهبانان اسلام و ایران- نهضت شرق- جمعیّت نهضت مـلّی ایـران- وحدت ملّی-جامعه تعلیمات اسلامی- لیسانسیه­های دانش­سرای عالی-لیسانسیه­های دانشکده معقول و مـنقول-جامعه مـسلمین- مجمع مسلمانان مجاهد-انجمن تبلیغات اسـلامی-انجمن کـمک به دهقانان ایران-انجمن ملّیون ایران-کانون خانوادگی قاجار-کانون کشاورزان-سازمان جانسپاران و میهن پرستان (جان­سپاران میهن)-سازمان دفـاع مـشترک-فدائیان ایران-فدائیان ایران و شاه-مقاومت ملّی-نظارت مـلّی-کمیته های سـرّی انقلاب ایران- هواخواهان بـی طرفی بـین المللی ایران-جبهه کار -گروه آسـیا(جمعیّت مـجاهدین)-گروه مظلومین و ستمدیدگان ایران-گروه وطن خواهان-نیروی ملّی- نهضت خداپرستان سوسیالیست- اتّحادیه کارگران و برزگران ایران- اتّحادیه کشاورزان ترقّی خواه-اتّحادیه مـسلمین- اتـحادیه مسلمین ایران.

[۵] گروه ناسیونالیست های انقلابی به رهبری داریوش همایون زندنیا گمان می­کردند که راه انقلاب سیاسی از طریق انقلاب هنری است «ما برای مقابله با حزب توده تصمیم گرفتیم یک انجمن هنری تشکیل دهیم که در آن با تئوری­های کمونیسم راجع به هنر مقابله کنیم... در انجمن هنری ما طرفدار آزادیِ هنر بودیم به نظر ما شرط لازمِ آزادی هنر این است که اثر یک هنرمند بنا بر ارادۀ خود هنرمند بنا شده باشد. ممکن است اجتماع آن را بپسندد یا نپسندد.» (زندنیا، ۱۳۹۵، ۱۸)

[۶] منوچهر اقبال وزیر کشور در اوایل سال ۱۳۲۸ در مجلس شورای ملی چنین می­گوید «توده­ای­ها در بدو امر متوجه طبقه کارگر شدند و به عنوان رسیدگی به حال کارگر آن­ها را آلت دست خود قرار دادند... در اثر قضایای آذربایجان شکست فاحشی خوردند... چون از طرف کارگر مایوس شدند، تغییر جبهه دادند و قیافۀ خود را متوجه روشنفکران نمودند و در وزارت فرهنگ شروع به رخنه نمودند، طولی نکشید که از دبستان گرفته تا دانشگاه نفوذ پیدا کرده و جوانان بی آلایش معصوم را گمراه کردند.» (اقبال، ۱۳۲۸، ۸ )

[۷] البته ضیاءپور پیش از این مصاحبه بارها این داستان را بازگو کرده بود.

[۸] http://www.ziapour.com/?p=964

[۹] البته مظفر بقایی در مجلس شورای ملی از وزیر سوال کرده بود و وزیر هم در نطق دفاع نام مجله خروس جنگی را می برد که توده­ای ها آن را در دسترس دانش­آموزان قرار می­دهند. به نظر می­رسد با توجه به حضور منوچهر شیبانی و نیما یوشیج در مجله، و به خاطر نام مجله وزیر به اشتباه آن را جزو مجلات توده­ای­ها می­بیند.

[۱۰]ربابه یا رضا شیروانی

[۱۱] https://khooroosjangy.persianblog.ir/7qZpKBbJJjIl8WEvkrW3-%DA%A9%D8%B1%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8

[۱۲] همان

[۱۳] مجله ای که برخی از اعضای انجمن خروس جنگی­ به راه انداختند و تنها دو شماره در سال ۱۳۲۸ چاپ شد.

[۱۴] نگاه کنید به (زورلونی ۱۳۹۵، ۱۱۷)

[۱۵] ایرانی بعدها استراتژی اش را به اختفا تغییر داد و شهرت بازیافتۀ هوشنگ ایرانی حاصل استراتژی اختفای اوست.

[۱۶]حسن شیروانی در مجله قیام ایران می نوشت. او نمایشنامۀ «معشوقه خدا در چهار پرده» را در آن جا منتشر کرده است.