فرو افتادنِ «خروس جنگی»، آدرس غلط
من همیشه باید با جملات خوانا در محیط هنرى فریاد بزنم و مرتب تکرار کنم که... هنرمند مترقى هرگز نباید هنرى عامیانه به وجود آورد. هنرمندان مترقى، آن مردمى نیستند که در اختیار عوام و منتقدان عوام باشند و هر گونه که آن ها بخواهند ایجاد اثر کنند... هنر مترقّى هرگز نمىتواند نمایندهی منویات عادى مردم باشد. هنر امروز هرگز حکایت محرومیت هاى عادى را بازگو نمى کند. (ضیاءپور۲۵،۱۳۲۸)
درآمد
جمعه های سال ۱۳۲۷ در آتلیۀ جلیل ضیاءپور که تازه از فرانسه برگشته بود جوانانی دور هم گرد می آمدند، گفتگو می کردند و سخنرانی هایی ترتیب می دادند. در حین این گفتوگوها طرح انجمنی را پی ریختند که سال بعد صاحب مجله ای به نام «خروس جنگی» بود. خروس جنگی ها خودشان را مژده رسانانِ روزگار نوآمد می دانستند و به دلیل فراگیری از معلمان اروپایی یا دانش اندوزی در اروپا[۱]چشم اندازی را برای فرهنگ و هنر ایران در نظر داشتند که برای دیگران بعید یا غریب می نمود. دمخور بودن گردانندگان خروس جنگی با مکاتب هنری غرب مانند کوبیسم، سوررآلیسم و دادائیسم، آن ها را به جلودارانِ این مکاتب در ایران بدل کرده بود.
نشریه خروس جنگی در سه دوره یعنی سال های ۱۳۲۸، ۱۳۳۰، ۱۳۵۸ انتشار یافت.
در دورۀ نخست
- جلیل ضیاءپور، منوچهر شیبانی، غلامحسین غریب و حسن شیروانی در هماهنگی با هم مجله را انتشار می دادند.
- دربارۀ رویدادهای هنری روز که موافق پسند زیباشناسی شان بود، می نوشتند و دانشجویان و هنرمندان نوظهور را معرفی می کردند.
- شعرها و نوشته هایی از نیما منتشر می شد که به نوعی برای مجله اعتبار نمادین محسوب می شد[۲]
نوعی تقسیم کار بر مبنای تخصص گردانندگان مشخص بود.
در دوره دوم:
- جلیل ضیاءپور و منوچهر شیبانی به دلایل جداگانه از انجمن کناره گیری کرده بودند.
- هوشنگ ایرانی به انجمن پیوسته بود.
- مشی مجله بسیار تندروانه شده بود.
- حجم بخش ادبی مجله نسبت به گذشته بیش تر بود.
- قطع مجله بزرگتر شده بود و بیانیه ای به نام سلاخ بلبل به جای تبلیغ نشریۀ «قیام ایران» در پشت جلد چاپ می شد.
در دوره سوم
- هیأت تحریریه نزدیک به هیأت تحریریه دورۀ نخست شده بود.
- محتوای مجله تقریباً سیاسی بود و مسایل سیاست فرهنگی در تقابل با رویۀ جاری پس از انقلاب در مجله نوشته می شد.
- قطع مجله متغییر بود.
- خبر چندانی از موضوعات هنری پیش روانه در مجله نبود.
در دورۀ نخست و دوم، خروس جنگی ها سه دسته افراد را در مقابل خود می دیدند: سنتگرایان، تودهایها و عامۀ مردم. سنت گرایان نقاشانی بودند که بر اساس آموزههای صُلب گذشتگان کار میکردند و هر گونه «نوآوری» را نکوهش میکردند، در بین اعضای انجمن به «کمالالملکیها» و گاهی -برای تحقیر- به «گلوبلبل» معروف بودند. تودهایها خود را پیرو رئالیسم سوسیالیستی میدانستند از این رو کارکرد هنر را ایجاد سودمندی برای اجتماع میدیدند و توجه به فرم را نادرست میشمردند، به همین دلیل در برابر خروس جنگیها قرار میگرفتند. عامه مردم هم که عاجز از درک جهانبینی خروسجنگیها بودند، در برابر سخنان شگفتیآور خروسجنگیها ریشخند پیشه کرده بودند. از این رو خروس جنگیها را میآزردند.
پس از سالها، شاید به دلیل سیاستزدگی عمومی، تقابلِ خروسجنگیها با دستۀ دوم بیشتر در افواه مانده است و در نوشتهها و گفتههای برخی روشنفکران و هنرمندان هست که «تودهایها با خروس جنگی دشمنی میکردند و با استفاده از نفوذشان مجله را به تعطیلی و توقیف میکشیدند». هدف نوشتۀ پیشرو بررسی همین فرضیه است.
پارۀ نخست: سستی سیاستگذاریِ فرهنگیِ آمرانه
پهلوی دوم در حالی در شهریور سال ۱۳۲۰ آغاز شد که مملکت عملاً در دست بیگانگان بود[۳]. اشغال ایران تا سال ۱۳۲۵ ادامه یافت. سال ۱۳۲۷ شاه ترور شد، سال ۱۳۲۹ نفت ملی شد و سال ۱۳۳۲ کودتا به نفع شاه انجام شد. از سال ۱۳۳۲ به بعد بود که حکومت توانست به اجرای سیاستگذاری فرهنگیِ دلخواهاش بپردازد. در این مدت تعداد زیادی حـزب، جـمعیّت، انجمن، اتحادیّه و گروههای سیاسی مختلف به وجود آمد که در حال رقابت با یکدیگر بودند. حضور همزمانِ این همه تشکل سیاسی تنها در این برهه از تاریخ ایران ممکن شده است. نام برخی از این تشکلها به نقل از (لولویی ۱۳۷۸)[۴] در پانویس آمده است.
یکی از مهمترین جریانهای سیاسی این دوره حزب توده بود که هواداران بسیاری در میان تحصیلکردگان و روشنفکران داشت. مجلات و نشریههای رسمی، غیر رسمی و گاه نفوذی داشت که آرای حزب را ترویج میکردند. این حزب در بهمن ماه ۱۳۲۷ غیرقانونی اعلام شد و اعضای آن به صورت مخفیانه فعالیت میکردند. اما به دلیل سستی سیاستگذاری فرهنگی آمرانه، نوعی آزادی نسبی در تأسیس نشریات و تبلیغ دیدگاههای آنان و سایر گروههای چپگرا وجود داشت.
درست در همان زمانی که خروس جنگیها به فکر تأسیس مجلهای هنربنیان افتادند، سایر گروهها هم در همین راستا تلاش میکردند. فعالترین این گروهها حزب توده بود که از سال ۱۳۲۶ فعالیت هنریاش را شدت بخشیده بود. نشریات مردم و مردم آدینه را منتشر میکرد و در باشگاهِ روزنامهنگارها حضور پر رنگ داشت، مهمترین گزارۀ طرفداران حزب توده، این بود «هنر باید در خدمت اجتماع باشد». یکی از تشکلهایی که از درِ مخالفت با این ایده برآمد «گروه ناسیونالیستهای انقلابی» بود که سال ۱۳۲۸ بعدها نشریۀ «جام جم» را منتشر کرد[۵] و هنرِ مدِّ نظر حزب توده را «هنر ضد ملی» و مضر میدانست. خروس جنگی در «جام جم» تبلیغ میشد و به نظر میرسد -منهای مشترکاتی که خروسجنگیها در تقابل با وجهۀ هنری حزب توده داشتند- حضور منوچهر شیبانی در مجلۀ جام جم دلیل اصلی این کار باشد.
پاره دوم: حزب توده ایران
هنرِ مد نظر حزب توده در آن سالها بر اساس «دکترین ژدانف» شکل گرفته بود. آندرِی ژدانف در سال ۱۳۲۵ زمانی که جزو کادر رهبری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و رییس دپارتمان تبلیغات حزب بود، طرحی را تدوین کرد که تا سال ۱۳۳۲ به عنوان سیاست فرهنگی در شوروی اجرا میشد. بر اساس این طرح هر آنچه در هنر شوروی اضافه بر اِلمانهای خَلقی است، انحراف ایدئولوژیک یا «هنر نادرست» تلقی میشود. هنر درست اما هنری بود منطبق بر اصول «رئالیسم سوسیالیستی». رئالیسم سوسیالیستی ترسیمِ شُکوهِ ارزشهای کمونیستی همچون رهایی پرولتاریا است. به صورت خلاصه:
- هنر باید نویدبخشِ رهایی باشد.
- بازنماییِ خوشبینانهای از آیندۀ جهانِ کارگری باشد.
- هنر نه تنها باید دربارۀ کارگران دهقانان باشد بلکه باید برایشان فهمپذیر باشد.
- نمایش واقعگرایانهای از صحنههایِ زندگی روزمرۀ مردم و
- حامی اهداف کشور و حزب باشد.
بر این اساس پیداست که هرآنچه فُرمگرایانه و یا خاصگرا باشد از این دایره بیرون است و در زمرۀ هنر نادرست. تکلیف «هنر نوگرا» که از قضا برآمده از دل جامعۀ غربی بود، پیشاپیش مشخص است. هنرمندان مجبور بودند که استاندارد ژدانف را رعایت کنند و کسانی که سر برمیتافتند، سرنوشتی غیر از تبعید، عذرخواهی یا کنارهگیری از کار نداشتند، آنا آخماتوا، دیمیتری شوستاکوویچ، آرام خاچاتوریان، میخاییل زوشچنکو از قربانیانِ معروفِ این دکترین و سیاستگذاری فرهنگی بودند.
در ایران هم کمابیش همین وضعیت حاکم بود[۶]، بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ در نشریات حزب توده مثل «مردم»، «سیاست» «مردم برای روشنفکران» کمابیش داستان، رمان و مباحث تئوریک هنری و ادبی چاپ میشد. محمود نوایی، بزرگ علوی، منصور شکی و احسان طبری با مشیِ کمابیش روادارانه در این مجلات مینوشتند ولی از سال ۱۳۲۶ به این سو همگام با دکترین ژدانف تاکید بر روش رئالیسم سوسیالیستی پر رنگ تر شد.
خرداد ۱۳۲۷ احسان طبری سخنرانیهایی در «انجمن ادبی توده» ایراد کرد که به صورت مقالهای با نام «انقلاب و انحطاط هنری» در ماهنامه مردم چاپ شد. این مقاله که در حکم نظرات حزب توده ایران دربارۀ هنر تلقی میشد در اساس شرح دلایل مبارزه با مکاتب هنری مدرن بود. طبری در این سخنرانیها معتقد است که جامعۀ غربی (و نه فقط طبقۀ سرمایهدار) رو به نابودی است و تنها زحمتکشانی که مجهز به ایدئولوژی رهاییبخش هستند، از این فروپاشی برکنار خواهند بود. نابودیِ جامعه سرمایهداری در هنر هم هویدا است در «نقاشی و مجسمهسازی به شکل سوبژکیتویسم مطلق تجلی میکند و به صورتهای گوناگون مکاتب مابعد امپرسیونیسم و کوبیسم و فوویسم و کنستروکتیویسم و دادائیسم و ایسمهای فراوان دیگر درمیآید.» این مکاتب هنری منحط در نظر طبری جامعه را گمراه میکنند و میخواهند مردم را در « تاریکی سیر دهند و حیرت و اضطراب و یأس شکست را در روح او تقویت نمایند». از نظر طبری «شکل و صورت در هنر اصل نیست. وسیلهای است برای ادای مفهوم و بیان و مضمون. اصالت شکل (Formalism) در واقع مبدل کردن هنر به یک پیرایۀ خالی از معنا، نارسا و میان تهی است. در تقدم شکل بر مضمون یک نوع تنگ نظری خاصی وجود دارد و این مخصوص کسانی است که استعداد درک معنای وسیع مضمون هنر یعنی معنای وسیع طبیعت و زندگی را نداشتهاند...اذهان بسیاری از روشنفکران ایرانی مورد هجوم نسبتاً موفقیتآمیز برخی شیوههای انحطاطی سرمایهداری در زمینههای فلسفه و علم و هنر قرار گرفته... و باعث شده تا شیوه های ناهنجار پیکاسو و براک به عنوان آخرین شیوه های نقاشی در سرزمین ما طرفدارانی بیابند». ازین رو طبری وظیفۀ حزب توده ایران را این میدانست که «باید پیکاری را آغاز کند و آن را با نهایت قوت پیش ببرد تا افیونِ هنر انحطاطی، روشنفکران ما را تخدیر نکند.» (طبری، ۱۳۲۷)
پارۀ سوم: فرو افتادن خروس جنگی
با مقدماتی که در دوپارۀ پیشین آمد، بازگردیم به پرسش کلیدی: آیا تودهایها با خروس جنگی دشمنی میکردند و با استفاده از نفوذشان مجله را به تعطیلی و توقیف میکشیدند؟
نطفۀ اصلی این گمان را جلیل ضیاءپور کاشته است:
«بارها به ما مارک سیاسى بسته بودند و مجلات ما را توقیف کرده بودند، در «پنجهی خروس» که بعد چاپ کردیم، نوشتیم که در این نشریه، فقط به مسایل هنرى پرداخته مىشود، و راهمان را به طور مکتوب مشخص کردیم.» (صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۲۸۹)
«خروس جنگی چهار پنج شماره چاپ شد و بعد توقیف شد. ما باز ادامه دادیم و این بار مجلهاى به اسم «کویر» چاپ کردیم. ... «کویر» را هم توقیف کردند. این بار «پنجهی خروس» نشر دادیم. «پنجهی خروس» را هم توقیف کردند. کمک گرفتیم از کسانى که شّم مطبوعاتى داشتند و مىخواستند روزنامهاى در بیاورند، روزنامه هاى دیگر، به ما کمک کردند و قرار شد که صفحات هنرى را، براى آنان بنویسیم»(صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۲۹۱)
«مجله خروس جنگی را توقیف کردند، مخالفان ما (از دسته دیگر) زمینهسازی کرده میخواستند ما را درگیر (رکن ۲) بگذارند ولی طرفداران ما دسیسه را خنثی کردند(صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۹۱)
در مصاحبه تلویزیونی با هوشنگ آزادور در سال ۱۳۶۸ میگوید
«در همان زمان که غوغای نقاشی کوبیسم جوانان و هنرمندان را هیجان زده کرده بود، مجلهی خروس جنگی توقیف شد. نیمچه محاکمهی اداری در وزارت فرهنگ سابق تشکیل دادند و از من پرسیدند چه کسی به شما مأموریت داده کوبیسم را رواج بدهید؟ گفتم؛ خودم خواستم. خلاصه پس از پرسشهای فراوان بالاخره پرسیدند کوبیسم یعنی چی؟ توضیح دادم شیوه نقاشی هندسی و همین قالیچههای زیر پایتان را کوبیسم بدانید. گفتند ما خیال میکردیم کوبیسم یعنی کمونیسم. خیلی عذرخواهی کردند و خواهش کردند این مطلب را به کسی نگویم. من هم نگفتم و شما هم نشنیده بگیرید[۷]»[۸].
شیبانی درست پس از این که دوره نخست خروس جنگی به پایان آمده بود در روزنامه ایران نقد نسبتاً تندی به ضیاءپور می کند (شیبانی ۱۳۲۸) بعدها در دستنوشتههایی که از ضیاءپور منتشر شد آمده است «ناظران و صاحبان ذوق سنتی و حزبی خواسته بودند که انجمن خروسان تندرو را از درون متلاشی سازند و برای این کار فرد آسیبپذیری را انتخاب کرده بودند...» (صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۷۵)، «خوانندگان خواهند فهمید که آقای شیبانی چون همیشه در این انجمن اخلال میکرده و به ناچار از انجمن طرد شده است حال غرضورزی پیشه کرده و هوچیگری میکند»(صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۸۴) اینها نشان میدهد که میان شیبانی و ضیاءپور در سال ۱۳۲۸ اختلافی روی داده بوده است. البته این هم طبیعی است که بعد از اعلان موضع حزب توده ایران دربارۀ هنر مدرن، شیبانی موضع جدیدی داشته باشد و اختلاف میان شیبانی و ضیاءپور رخ دهد. در اساس بخشی از آنچه ضیاءپور درباره دشمنی حزب توده با خروس جنگیها گفته و نوشته حاصل کدورت شخصیِ او با منوچهر شیبانی است. حزب توده ایران بعد از ۱۳۲۶ مخالف فرمالیسم و هنر نو بوده ولی وقتی در سال ۱۳۲۷ احسان طبری آن سخنان تند را علیه هنر نو، کوبیسم و فرمالیسم میگوید، به جای خروسجنگیها «مجید رهنما» است که پاسخ طبری را میدهد و مقالهای در همان ماهنامۀ مردم در رد دوگانۀ رئالیسم/فرمالیسم، روششناسی و ارکان زیباییشناسیکِ احسان طبری و آندرِی ژدانف مینویسد. (رهنما، ۱۳۲۷) از این روست که میشود گمان برد تا وقتی دعوای میان شیبانی و ضیاءپور رخ نداده بود، حزب توده حتی اگر به تندترین وجهی به اصول خروس جنگیها میتاخت، برایشان تحملپذیر بود.
ضیاءپور در مصاحبۀ دیگری به تصریح کمالالملکیها را باعث توقیف مجله میداند:
«نفوذهاى کمال الملکى، باعث توقیف میشد. مى رفتند و بدگویى مى کردند که «ما» فرهنگ کشور را، داریم از بین مى بریم. آنان دست نشانده هستند، مخرّب هستند، و یک عده هم دهنبین، براى این که آنان راضى باشند، بدون هیچ زمینهاى مجله را توقیف مى کردند» (صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۲۹۰)
در نوشتههای دیگری هم توقیف مجله را در دوره نخست به منوچهر اقبال وزیر کشور[۹] دولت وقت نسبت میدهد (صابر تهرانی، ۱۳۸۲، ۹۱) و ادعا میکند وی را برای محاکمه خواستهاند. این ادعا به نظر نادرست است چرا که صاحب امتیاز مجله «ر. شیروانی[۱۰]» بوده و منطقی است که او را برای بازخواست احضار کنند یا دست کم سایر گردانندگان را هم جایی فرا میخواندند. ممکن است ماجرای پرسش از او در وزارت فرهنگ به عنوان یکی از کارکنان صحت داشته باشد، اما توقیف مجله به گمان من نادرست است و دعوای درونی بین اعضای انجمن خروس جنگی دلیل منتشر نشدن آن است.
خود ضیاءپور هم بعدها با اشاره به نوشتۀ یکی از هواداران خروس جنگی از تأخیر در نشر مجله و مقالات خروسجنگی نام میبرد نه توقیف (صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۱۶۹)
در مصاحبهای دیگر اما بدون این که از توقیف حرفی بزند میگوید به دلیل حضور هوشنگ ایرانی و تندرویهای او از حضور در خروس جنگی کنار کشیده است.
«راهیابى ایرانی به انجمن و تندرویهاى موهن او باعث شد که خود را از جمع دوستان کنار بکشم. پس، نشریهی دورهی دوم خروس جنگى در ۱۵ اردیبهشت همان سال، در قطع خشتى با مطالب تبلیغاتى زننده (بدون دخالت من) منتشر شد. به عقیدهی من: سخن هر چند مستدل و شنیدنى باشد، تلخمایگى در آن دلپذیر نخواهد بود». ایرانى پس از چند سخنرانى در زمینهی فرمالیسم و شناخت نوى آن و درونگرایى و نحوهی رویدادهاى هنرى، چون محیط انجمن را که به هتاکى روى خوش نشان نمىداد (یا آن چنان هتاک نبود که وى مىخواست) نپسندید، ایران را ترک گفت! (ضیاءپور، ۱۳۶۸، ۸۶)
روایت غلامحسین غریب دربارۀ تعطیلیِ خروس جنگی چیز دیگری است. او درباره تعطیلی دوره نخست و جدا شدن همکارش نوشته:
«نتوانستیم با هم کار کنیم در هر حال با رفتن او یک پای انجمن شکست. با آنکه بسیاری از گفتارهای گفته شده دربارۀ او را که مقداریش را هم خودم گفتهام قبول دارم؛ در عمق فکر و نهادم با ترک همکاری او موافق نبودم اما با هوشنگ ایرانی کار سنگین شد چرا که سلیقههای ما با هم نزدیک و تقریبا یگانه بودیم»[۱۱]
دربارۀ تعطیلی خروس جنگی دورۀ دوم هم نوشته:
«انجمن هنری خروس جنگی بهم خورد. پس از مدت چهار سال مثل کسی که در یک سوگواری بزرگ و کشنده شرکت میکند حس میکردم ختم هنر را گرفتهام. خروس جنگی در مدت سه ماه یک جنبش دیگر هم کرد برای همین جنبش هم زیاد فکر کردم، فعالیت کرده و انرژی به خرج دادم. شاید اگر زمانی که جنبش خروس جنگی دچار یک بحران بزرگ بود من هم نمیجنبیدم، همان روزها ختم انجمن گرفته شده بود. در ادامه جریان هوشنگ ایرانی هم کمکم سست شد او به دلایلی که البته بیمنطق هم نبود به تدریج پا در عالم سکوت و عرفان گذاشت. گویا به عقیدۀ خودش به نتیجه رسید که هنر جدید در ایران پیش نخواهد رفت و در نتیجه مشغول تهیه مقدمات سفر به آرژانتین شد. اما شیروانی این مرد پرکار، فعال، جدی و سرسخت به یکباره معتقد شد که فعالیت هنری حماقت است او یکباره بدون چون و چرا دست از هرچه که نامش فعالیت هنری است کشید. تا وقتی شیروانی این گونه تغییر نکرد برای من بههم خوردنِ انجمن خروس جنگی معنی نداشت .همه چیز برایم قابل قبول بود جز کنار نشستن شیروانی. احساس میکردم که کمکم او هم دارد به این پرتگاه بزرگ «البته پرتگاه از نظر من» نزدیک میشود. خیلی کوشش کردم و با او زیاد به بحث و مجادله میپرداختم ولی نتیجه نداشت. بنابراین شیروانی هم رفت. در ماههای آخر درست مثل کسانی شده بودیم که از مرگ ناگهانی یک موجود بسیار عزیز و محبوب خبر داریم اما نمیخواهیم به روی خود بیاوریم. انگار جرات نمیکردیم که از این مرگ نابهنگام حرف بزنیم. ایرانی کنجکاو از تصمیمی که در شیروانی گرفته میشد، خبر داشت. شیروانی هم که خودش میدانست چه خواهد کرد و باز ایرانی که اصولاً از همان آغاز هم معتقد بود هنر نو در ایران پیش نمیرود و خودش مشغول تهیه مقدمات سفر بود او هم میدانست جریان خروس جنگی تمام شده است. در این میان تنها من این تصور را نداشتم بالاخره سکوت را بههم زدم و دیدم همین است، موجود محبوب و عزیز ما مرده است. دچار رنج و سوگواری عظیمی شدم. ایرانی به اندازه من رنج نمیبرد، چون برای پرورش و به تمامی بزرگ کردن و نگهداریاش سه سال جان نکنده بود. شیروانی هم معتقد بود اصلاً روش از ابتدا نادرست و بیجا بوده و شاید اصلا چندان ناراحت نبود، بلکه خودش خواسته بود که این موجود بمیرد. اما تولد نوزادی به نام خروس جنگی و به سن چهارسالگی رساندنش برای من خیلی گران تمام شده بود خیلی چیزها را در مقابل پرورش او از دست دادم. بسیار چیزهای عزیز بسیار دوستیها که از میان رفت برای اینکه خروس جنگی از همه عزیزتر و محبوبتر بود. نمیدانستم چگونه به عنوان تنها بازمانده در این سوگواری شرکت کنم ؟[۱۲]
- زمانی که خروس جنگی دورۀ نخست منتشر میشد، حزب توده منحل شده بود و به همین خاطر تودهایها مغضوب دستگاههای دولتی بودند و نمیتوانستند آشکارا سعایتی بکنند و یا موجبات توقیف مجله را فراهم آورند. کویر [۱۳]که منتشر میشود، روی جلد، تصویر صورت شیروانی، غریب و ضیاء پور هست. به قول یکی از دوستان طنزنویس: کویر، مجلۀ «برادران خروس جنگی بهجز منوچهر» بود.
- مجله خروس جنگی به هیچ روی مجلهای سیاسی تلقی نمیشد تا در برابر نشریات حزب توده قرار گیرد، حتی بعد از این که حزب توده ایران منحل نشد در برابر مشیِ آن در مورد هنر موضعگیری نکرد. ضیاءپور در مصاحبهاش میگوید «در آن موقعیت، ما به یک مسئله مى اندیشیدیم. اولاً در سیاست، ما هیچ کارى نداشتیم. یعنى خودمان شّم سیاسى نداشتیم.» (صابر تهرانی ۱۳۸۲، ۲۸۸). دیده شدن در میان انبوهِ نشریات آن دوره با محتوای غیر سیاسی (هنری) کار بیاندازه دشواری بود. در مجلات سیاسی آن دوره که کم هم نیستند مطلبی له یا علیه خروس جنگی منتشر نشده، این که نام خروس جنگی در مجلات جام جم و قیام ایران میآمد به واسطۀ آشنایی شیبانی یا شیروانی با گردانندگان این مجلات بود. به گمان من خروس جنگی دوره نخست چندان دیده نشد و ماندگاری آن بیشتر مدیون سر و صداهایی است که اشعار هوشنگ ایرانی در دورۀ بعدی به پا کرده بودند.
- خودِ گردانندگان خروس جنگی آشکار و پنهان هوادار حزب تودۀ ایران بودند. منوچهر شیبانی عضوِ نشاندار بود، ناشر کتاب شعرش (جرقه) حزب توده است. با احسان طبری و عبدالحسین نوشین دوستی داشت. نوشتههایش در نشریههای چپ مثل ظفر و مردم چاپ میشد. غریب به گفتۀ خانوادهاش در حدود سالهای ۲۲ به عضویت حزب در میآید و سپس جدا میشود. بعدها غریب را برای مدت بسیار کوتاهی به عنوان تودهای بازداشت میکنند. (اروند، ۱۳۸۴، ۳۴) خود نیما هم که حضورش در خروس جنگی دورۀ نخست پر رنگ بود، به قول آبراهامیان «تا زمان مرگش پشتیبان حزب توده بود». (آبراهامیان ، ۱۳۸۶، ۴۱۰) شیروانی در مدح کتاب «هنر تئاترِ» نوشین عضو مرکزی حزب توده ایران مطلب نوشته است. همۀ این روابط باعث میشد که حتی اگر درون خروس جنگی اعضا با هم درگیر بودند، حزب توده به این دعوا وارد نشود. چه اساساً دعوای قدرت و دشمنان حزب توده ایران جایی خارج از هنر بود.
- میانگین سنی خروس جنگیها در زمان انتشار نخستین شماره ۲۵ سال بود که در فضای آنسالها چندان جدی گرفته نمیشد. خروسجنگیها دست کم در دورۀ نخست به اندازۀ کافی صاحب سرمایۀ اجتماعی و نمادین نبودند که دیده شوند. ناپختگی، مرزشکنی، نابههنگامی و بهدیدنیامدگی مهمترین ویژگیهای خروسجنگی است. بیگانگی با آنچه در فضای هنری کشور میگذشت و بیاعتنایی به فهم عامه موجب شده بود که یا به دید نیایند و یا به استهزا کشیده شوند.
آمیزه
امیر شاپور زندنیا دربارۀ علل تعطیلی جام جم مینویسد «بعدها جریان ملی شدنِ نفت رخ داد و باعث سیاسی شدن محیط کشور شد و مسایل هنری تحت الشعاع مسایل سیاسی قرار گرفت و انجمن هم تعطیل شد» (زندنیا، ۱۳۹۵، ۴۰) به نظر میرسد همین نکته میتواند پایۀ واقعگرایانهای برای فروافتادن خروس جنگی هم باشد.
استراتژی شهرتِ مجله و جلیل ضیاءپور در دورۀ نخست استراتژی رسوایی[۱۴]بود؛ تلاش برای جنجالآفرینی با بیان «احساساتی تندتر و خشن تر و سری پرشورتر» از دیگران. در دورۀ دوم هم همین مسیر ادامه یافت با این تفاوت که هوشنگ ایرانی گوی سبقت را در جنجال آفرینی از ضیاءپور ربوده بود[۱۵] و بر اساس استراتژی رسوایی، ضیاءپور در انجمنِ خروس جنگی در سایۀ ایرانی قرار میگرفت به نظر میرسد همین موضوع اختلاف بین آنها را دامن میزد. بر اساس استراتژی رسوایی ایجاد توهمِ دشمنی کارکرد دارد و به همین خاطر است که ضیاءپور برخلاف غریب سخن از توقیف میگوید.
در هر حال، به نظر میرسد آنچه خروس جنگی را از خواندن انداخت، دشمنی حزب توده یا هر گروه دیگر نبود، اختلاف داخلیِ گردانندگان آن بود. نکتهای که غلامحسین غریب به درستی به آن اشاره میکند.
پیوست:
بخشی از نادرستیها پیرامون خروس جنگی و گردانندگان آن
شمس لنگرودی در جلد نخست کتابش دربارۀ خروس جنگی و گردانندگان آن مینویسد «کویر، دو شماره یکی در سال۱۳۳۰و دیگری در سال ۱۳۳۱ منتشر شد.» (لنگرودی، ۱۳۷۰، ۴۶۶) که نادرست است و هر دو شمارۀ کویر در سال ۱۳۲۸ منتشر شدهاند. در جای دیگری مینویسد «من بر این باورم که حتی نام خروس جنگی هم در تقابل با اندیشۀ کبوتر صلح انتخاب شده بود».(لنگرودی، ۱۳۸۴، ۱۴) نخستین شماره مجلۀ کبوتر صلح در سال ۱۳۳۰ یعنی دو سال پس از انتشار خروس جنگی است. این اشتباه را پس از او علی قلیپور هم تکرار میکند (قلیپور ۱۳۹۷، ۶۸) . لنگرودی دربارۀ هوشنگ ایرانی هم مینویسد «به سکوت و تنهایی رو کرد، به الکل مبتلا شد و در شهریور ۱۳۳۵ بر اثر سرطان خون درگذشت». (لنگرودی، ۱۳۸۴، ۱۷) این در حالی است که هوشنگ ایرانی در سال ۱۳۵۲ از دنیا رفته است.
نکته دیگر موضوعِ نوشتهای است که در پایان هر شماره مجله در دورۀ نخست مجلۀ خروس جنگی میآمده «هدف ما بالا بردن سطح معرفت عمومی است» این عبارت در اساس ربطی به خروس جنگی ندارد بلکه مربوط به نشریۀ «قیام ایران» است.[۱۶] حتی نام «حسن صدر» صاحب امتیاز قیام ایران هم میآمده است. علی قلیپور با این که در کتابش مینویسد خروس جنگیها اعتقادی به معرفت عمومی نداشتند و بی توجهی به عامه و مردم ویژگی متمایز کنندۀ خروس جنگیهاست (قلیپور، ۱۳۹۷، ۸۴) اما بازهم از آنجایی که زحمت راستیآزمایی منابع دست دوم را به خود هموار نکرده، در دام همان اشتباهات افتاده.
منابع
- اروند، مهدی (۱۳۸۴) گفتگوی اختصاصی گوهران با خانواده غلامحسین غریب، کندهای نیمهسوخته نزدیک یک ماه جرقه میزند، مجله گوهران، بهار و تابستان ۱۳۸۴ - شماره ۷ و ۸، صفحات ۲۶ تا ۴۰
- اقبال منوچهر (۱۳۲۸) مجلس شورای ملی، جواب استیضاح، روزنامه اطلاعات، شماره ۹۶۱۵، چهارم اردیبهشت ۱۳۲۸
- رهنما، مجید (۱۳۲۷) انقلاب یا انحطاط هنری، ماهنامه مردم ، شهریور ۱۳۲۷
- زندنیا امیرشاپور (۱۳۹۵) ایران فرزند، نشر نامک
- زورلونی السیا (۱۳۹۶)، اقتصاد هنر معاصر: بازارها، راهبردها و نظام ستارهسازی، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران
- شیبانی منوچهر، (۱۳۲۸) یک بحث و انتقاد، روزنامه ایران، شماره ۸۷۸۳، ۱۰/۰۲/۱۳۲۸
- قلیپور علی (۱۳۹۷)پرورش ذوق عامه در دوران پهلوی، چاپ دوم، نشر نظر، تهران،
- صابر تهرانی شهین (۱۳۸۲) مجموعه سخنرانیهای هنری-تحقیقی زنده یاد استاد جلیل ضیاءپور، نشر اسلیمی، تهران
- ضیاءپور جلیل (۱۳۲۸) هنرمندان مطرود، نشریه کویر شماره دوم ، ۲۵بهمن
- ضیاءپور جلیل (۱۳۶۸) سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر، فصلنامه هنر، بهار و تابستان، شماره ۱۷صفحات ۷۶ تا ۹۳
- طبری احسان (۱۳۲۷) انقلاب و انحطاط هنری، ماهنامه مردم. تیر ۱۳۲۷
- لنگرودی شمس (۱۳۸۴) کبوتر صلح، خروس جنگی و جیغ بنفش، مجله گوهران، بهار و تابستان ۱۳۸۴، شماره ۷ و ۸، صفحات ۱۲ تا ۱۷
- لولویی کیوان (۱۳۸۷) تحزب در دهه بیست؛ فصلی متفاوت در تاریخ احزاب سیاسی معاصر ایران، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره ۱۳۹ و ۱۴۰
پا نوشت
[۱] غلامحسین غریب در هنرستان زیر نظر معلمان چکی آموزش میدید، هوشنگ ایرانی در اسپانیا درس خوانده بود و منوچهر شیبانی از ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ در هنرستان شاهی زیر نظرمعلمهای خارجی درس میخواند.
[۲] نیما در آن زمان زیاده از ۵۰ سال سن داشت و محافل گوناگون او را به عنوان هنرمند نوآور میشناختند.
[۳] قشون متفقین همان روز [سوگند خوردن محمدرضا شاه] وارد تهران شدند، کامیونهای متفقین را به یاد دارم که در میدان حسن آباد در حال حرکت بودند و مردم هم گریه می کردند. (زندنیا، ۱۳۹۵، ۱۸)
[۴] جبهه ملی- حزب توده- جمعیت فداییان اسلام- حـزب ایران-آزادی-استقلال-آریا-امکا- اراده ملّی-اخوان المؤمنین-افق آسیا-احرار ایـران-انتقام-اتّحاد-ترقّی خواه-جنگل یـا (اجتماعیون)-خلق-مردم-ملّت ایـران-میهن- مـیهن پرستان-وحدت ایـران-همرهان-عامیون- جمعیّت آزادی ایران-جمعیّت آزادی مردم ایران(جاما)-اتّحاد اسلام-دوستان شـما-رفیقان -فـدائیان ایران-عدالتخواه فرزندان ایران- مختلط ملّی- ملّی ایران- نگهبانان اسلام و ایران- نهضت شرق- جمعیّت نهضت مـلّی ایـران- وحدت ملّی-جامعه تعلیمات اسلامی- لیسانسیههای دانشسرای عالی-لیسانسیههای دانشکده معقول و مـنقول-جامعه مـسلمین- مجمع مسلمانان مجاهد-انجمن تبلیغات اسـلامی-انجمن کـمک به دهقانان ایران-انجمن ملّیون ایران-کانون خانوادگی قاجار-کانون کشاورزان-سازمان جانسپاران و میهن پرستان (جانسپاران میهن)-سازمان دفـاع مـشترک-فدائیان ایران-فدائیان ایران و شاه-مقاومت ملّی-نظارت مـلّی-کمیته های سـرّی انقلاب ایران- هواخواهان بـی طرفی بـین المللی ایران-جبهه کار -گروه آسـیا(جمعیّت مـجاهدین)-گروه مظلومین و ستمدیدگان ایران-گروه وطن خواهان-نیروی ملّی- نهضت خداپرستان سوسیالیست- اتّحادیه کارگران و برزگران ایران- اتّحادیه کشاورزان ترقّی خواه-اتّحادیه مـسلمین- اتـحادیه مسلمین ایران.
[۵] گروه ناسیونالیست های انقلابی به رهبری داریوش همایون زندنیا گمان میکردند که راه انقلاب سیاسی از طریق انقلاب هنری است «ما برای مقابله با حزب توده تصمیم گرفتیم یک انجمن هنری تشکیل دهیم که در آن با تئوریهای کمونیسم راجع به هنر مقابله کنیم... در انجمن هنری ما طرفدار آزادیِ هنر بودیم به نظر ما شرط لازمِ آزادی هنر این است که اثر یک هنرمند بنا بر ارادۀ خود هنرمند بنا شده باشد. ممکن است اجتماع آن را بپسندد یا نپسندد.» (زندنیا، ۱۳۹۵، ۱۸)
[۶] منوچهر اقبال وزیر کشور در اوایل سال ۱۳۲۸ در مجلس شورای ملی چنین میگوید «تودهایها در بدو امر متوجه طبقه کارگر شدند و به عنوان رسیدگی به حال کارگر آنها را آلت دست خود قرار دادند... در اثر قضایای آذربایجان شکست فاحشی خوردند... چون از طرف کارگر مایوس شدند، تغییر جبهه دادند و قیافۀ خود را متوجه روشنفکران نمودند و در وزارت فرهنگ شروع به رخنه نمودند، طولی نکشید که از دبستان گرفته تا دانشگاه نفوذ پیدا کرده و جوانان بی آلایش معصوم را گمراه کردند.» (اقبال، ۱۳۲۸، ۸ )
[۷] البته ضیاءپور پیش از این مصاحبه بارها این داستان را بازگو کرده بود.
[۸] http://www.ziapour.com/?p=964
[۹] البته مظفر بقایی در مجلس شورای ملی از وزیر سوال کرده بود و وزیر هم در نطق دفاع نام مجله خروس جنگی را می برد که تودهای ها آن را در دسترس دانشآموزان قرار میدهند. به نظر میرسد با توجه به حضور منوچهر شیبانی و نیما یوشیج در مجله، و به خاطر نام مجله وزیر به اشتباه آن را جزو مجلات تودهایها میبیند.
[۱۰]ربابه یا رضا شیروانی
[۱۱] https://khooroosjangy.persianblog.ir/7qZpKBbJJjIl8WEvkrW3-%DA%A9%D8%B1%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8
[۱۲] همان
[۱۳] مجله ای که برخی از اعضای انجمن خروس جنگی به راه انداختند و تنها دو شماره در سال ۱۳۲۸ چاپ شد.
[۱۴] نگاه کنید به (زورلونی ۱۳۹۵، ۱۱۷)
[۱۵] ایرانی بعدها استراتژی اش را به اختفا تغییر داد و شهرت بازیافتۀ هوشنگ ایرانی حاصل استراتژی اختفای اوست.
[۱۶]حسن شیروانی در مجله قیام ایران می نوشت. او نمایشنامۀ «معشوقه خدا در چهار پرده» را در آن جا منتشر کرده است.