بازار هنر و سرمایۀ جنسی
درآمد
سائق و رانۀ اصلی هنرمندان در دنیای هنر چیست؟ چه چیزی آنها را به فعالیت هنری برمی انگیزاند؟ پاسخ علم اقتصاد هنر این پرسش ها در سه کلمه خلاصه م یشود. شناختهشدگی، ثروت و شهرت. هنرمندان برای رسیدن به این مواهب درگیر رقابت سنگینی در تماشاخانۀ دنیای هنر هستند و هزینههای فراوانی برای ماندن در این رقابت می پردازند.
وارد شدن به دنیای هنر ساده است و اساساً اثبات هنرمندی نیاز به ارایۀ مدرک خاصی ندارد و افراد همین که خودشان را هنرمند بنامند، کفایت می کند. بیشتر افرادی که وارد دنیای هنر میشوند از موانع موجود در ادامۀ راه بیخبرند. نوآمدگان بر این باورند که تنها استعداد و کار سخت آنها را موفق میدارد. اما چنین نیست. موانع موجود در دنیای هنر بسیار زیاد، پنهان و ساختار یافته است و عموماً به صورت غیررسمی اعمال می شود.
نظام ارتقا در دنیای هنر چگونه است؟ هنرمند باید در این رقابت چه چیزهایی در اختیار داشته باشد تا موفق شود؟ آیا فرمولی جادویی در کار هست؟ داستان های موفقیت هنرمندانِ ستاره نشانی از فرمول جادویی در خود دارد؟
هنرمندان خصوصاً در یکی دوسال اخیر به تجربه دریافته اند ارتقاء تحت تأثیر روابط با بازیگرانِ کلیدی سطوح بالاتر بازار هنر است. با توجه به این که در نبود نهاد نقد، بازار به مهم ترین شاخص ارتقا تبدیل شده، تبدیل سایر صورت های سرمایه به پول رونق بیشتری گرفته است. یکی از انواع سرمایۀ در اختیارِ هنرمندان، سرمایه جنسیSexual capital آنهاست. این نوشته در تلاش است تا ضمن توضیح سازوکار ارتقا در بازار هنر و نقش بازیگران کلیدی، نشان دهد استفاده از سرمایه جنسی برای ارتقاء در دنیای هنر چه پیامدهایی برای دنیای هنر و نوآمدگانِ هنر خواهد داشت.
پارۀ نخست، ساخت بازار هنر
بازارهایی وجود دارند که در آن بخش عمدۀ پولی را که مصرف کننده می پردازد، تنها به جیب تعداد اندکی از تولیدکنندگان میرود و سایر تولیدکنندگان هیچ یا اندکی از این پول را به دست می آورند. درآمد آن هایی که به سطوح بالاتر بازار نزدیکاند، بسیار بیشتر از آنهایی است که پایینتر هستند. دستمزد در بازارهای معمول، به عملکردِ مطلق بستگی دارد. مثلاً به کارگری که گوجهفرنگی میچیند بر اساس تعداد جعبه هایی که پر کرده مزد میدهند. اگر کارگر «الف» ده جعبه چیده باشد و کارگر «ب» نه تا، کارگر «الف» ۱۰% بیشتر مزد می گیرد. در بیشتر بازارها دستمزدِ تولید، به همین منوال است اما در بازارهای «برنده صاحب همهچیز»winner-take-all دستمزد بر اساس عملکردِ نسبی است. اگر دوندهی «الف» یک ثانیه سریعتر از دوندهی «ب» بدود، جایزۀ اول را میبرد و درآمدش تنها به خاطر همان یک ثانیه بسیار بیشتر از درآمد دوندهی «ب» است. هزاران دوندهی با کیفیت در جهان وجود دارند، اما فقط تعداد اندکی درآمد عالی دارند و اکثریت حتی نمی توانند مایحتاج اولیۀ زندگیشان را از این راه تأمین کنند. تفاوت اندک در کیفیت، استعداد یا داشتنِ رابطه باعث تفاوت بسیار در درآمد می شود. این موضوع در مورد هنرمندان هم صادق است: تفاوت در عملکردِ مطلق هنرمندانِ با کیفیت، بسیار اندک است اما تفاوتِ درآمدشان بی اندازه زیاد است.
بر اساس خاصیت ستارگی Stardom، بازار هنر مثل دایرههای تودرتویی است که هر چه به سمت مرکز حرکت میکنی تعداد هنرمندان کمتری در آن حضور دارند. دایرۀ بیرونی بسیار بزرگتر از سایر دایره هاست. اینجا بسیاری از هنرمندان تازهکار و بازماندگان قدیمی حضور دارند که همگی با علم به ناهمواری راه امیدوارانه به سرزمین موعود یا مرکزیترین دایره فکر میکنند که قلۀ شناخته شدگی، ثروت و شهرت در دنیای هنر است.
بر سر هر یک از این دایره ها عده ای ناظر یا دروازهبان Gatekeeper هستند که تنها به عدۀ اندکی اجازه عبور به دایرۀ بعدی را می دهند. دایرۀ بزرگ را با مسامحه بازار همگانی Mass market و دایره های مرکزی را بازار پرمایه Deep pocket market مینامند. آنچه سائق و رانۀ هنرمندان تلقی می شود بیشتر در بازار پرمایه به دست میآید تا در بازار همگانی. خریدها بیشتر بر اساس دلایل زیبایی شناسانه است و در بازار پرمایه بر اساس سود سرمایهگذاری. ضریب تمرکز بازار و انحصار آن در بازار پرمایه بسیار بیشتر است و چرخهی مشاغل خدمات درونی مانند مشاور، کیوریتور، دلال، بیمهگر در این بازار ایجاد میشود. تعداد آثار فروخته شده در بازار پرمایه بسیار کمتر و مبلغ تراکنش هر کدام از معاملات بسیار بالاتر است. نقش اثر راحتی Convenience Effect و اثر شبکه Network effect در خرید از بازار پرمایه بسیار پررنگ است و با این که امتیاز اطلاعاتی Information advantage دربارۀ قیمت آثار در بازار پرمایه بالاتر است، اطلاعات طرفینِ معامله در این بازار نامتقارن Asymmetric information است. در سطوح بالای بازار پرمایه، بازار کاملاً هنرمندزدایی شده است و تنها اثر هنرمند در میان بازیگران دست به دست می شود. به طور کلی با گذر از بازار همگانی به پرمایه، شهرت هنرمند و ارزش اقتصادی آثار هنری توأمان افزایش می یابد. تنها آثار هنرمندانِ جا افتاده و بیشترِ هنرمندانِ درگذشته، در بازار پرمایه معامله می شوند. خریداران بر اساس مجموعه ای که پیشتر گردآوری کرده اند، به صورت تخصصی خرید می کنند. نهادهایی که درین بازار بِرَند شده اند اعتبار تجاری را به اعتبار زیبایی شناختی پیوند میزنند و با قدرتی که به دست آورده اند و از راه ستاره سازی و ایجاد اثر نامداری celebrity effect منافع اقتصادیشان را به حداکثر میرسانند. رفتار نهادهای قدرتمند در بازار پرمایه تقریباً انحصاری Monopsonistically است. درست در همین جاست که خرید هنر به هستۀ نخبگانِ مالی پیوند می خورد و کاری پر پرستیژ به شمار می آید، کاری که شخص را به حلقۀ مشخصی از آدم های پر اعتبار وارد می کند. از آنجایی که ارزش بازاری هر کالایی به تمایل پرداختِ Willingness to pay مصرفکننده بستگی دارد، می توان گفت این مصرفکنندگان و قدرت خرید آن هاست که ارزش بازاری هنر را تعیین میکند؛ به عبارت دیگر هرچه تعداد افراد علاقه مند بیشتر باشد قیمت اثر بالاتر خواهد بود. اما این مسأله در بازارِ همگانی و پرمایه متفاوت است. در بازار همگانی به واسطۀ قیمت پایینِ آثار افراد بیشتری وارد معامله می شوند و ارزش بازاریِ آثار، وابسته به تمایل پرداختِ دستهی بزرگی از مصرف کنندگانِ کمپول است. در حالی که در بازار پرمایه وابسته به تمایلِ پرداختِ دستۀ کوچکی از ثروتمندان، چرا که خریداران برای مشارکت در بازار و اثرگذاری بر آن باید پول زیادی داشته باشند. برخی از نهادهای موجود در بازار پرمایه، حراجی ها، آرتفرها، صندوق های سرمایه گذاری و گالری های برند و بی رقیب هستند.
پارۀ دوم، دروازهبانان
الن بوونس[۱] در کتاب «شرایط موفقیت؛ چگونه هنرمندان مدرن پرآوازه می شوند؟» چهار حلقۀ موفقیت را شرح می دهد که عبارتند از ۱) به رسمیتشناخته شدن از سوی همگنان، ۲) به رسمیت شناخته شدن از سوی منتقدین ۳) حمایت شدن از سوی دلالان و مجموعه داران و ۴) تحسین شدن از سوی مردم. گذر از هر یک از این چهار حلقه به گونه ای افزایشی شانس موفقیت هنرمند را افزایش می دهد اما کسانی از این حلقه ها مراقبت میکنند، کارشناسان بازار پرمایه هستند که در اساس نگهبانان ثروت و اعتبار اجتماعی موجود در این بازار به شمار می آیند. دروازهبانان و هنرمندان موفق به گونه ای بازار را کنترل می کنند که تنها تعداد محدودی از هنرمندان به محافل تأییدشدۀ خاص راه می یابند. وقتی آنها هنرمندی را تأیید می کنند، در واقع علامتی به بازار می دهند مبنی بر این که احتمال موفقیت بازاری این نوآمده بالاست. این دروازهبانان می توانند تجاری یا غیرتجاری، شخص یا سازمان باشند. نقش آنها این است که تصمیم بگیرند کدام آثار هنری از هنرمندان مختلف وارد بازار هنر شوند. این کار حداکثر کردن سود و اطمینان از رشد طولانی مدت بازار پرمایه را به همراه خواهد داشت. درواقع دروازه بانان مأمور ساخت و کاربستِ پالایههایی (فیلترهایی) برای بازار همگانی با مازاد عرضۀ هنرمند و اثر هنری هستند تا تعداد بسیار اندکی از هنرمندان و آثار به بازار پرمایه وارد شوند.
با این مقدمه تلاش می کنیم بفهمیم چرا جایگاه دروازه بانان این قدر مهم است و این که چرا هنرمندان تلاش می کنند به هر شیوۀ ممکن با آنها ارتباط داشته باشند. دنیای هنر در نظریههای اثرگذارِ جورج دیکیGeorge Dickie، پیر بوردیو Pierre Bourdieu و هوارد بکر Howard Becker همچون شبکهای از روابط و وابستگیهای متقابل است. به تأسی از آنها و با استفاده از مفاهیم مطالعات شبکه تلاش می کنم پاسخِ پرسش های ابتدای این پاراگراف را بدهم. در ساختارهای شبکه ای جایگاه افراد امکان اثرگذاریهای متفاوتی برایشان تدارک می بیند. رابطه «جایگاه شبکه ای» و «احتمال اثرگذاری» دو سویه است. کسانی که در جایگاههای اثرگذار قرار گرفته باشند، نسبت به دیگران امکانِ اثرگذاری بالاتری دارند و همزمان چون توانِ اثرگذاری شان بالاتر از دیگران است می توانند جایگاههای شبکهای اثرگذارتری رابرای خود دست و پا کنند. این که چه جایگاهی اثرگذارتر است را بر اساس سنجه های مرکزیت می سنجند. یکی از این سنجهها مرکزیت درجه Degree centrality است که در آن فردی که پیوندهای تعاملیِ بیشتری داشته باشد مرکزیت درجۀ بالاتری در شبکه دارد. سنجه بعدی مرکزیتِ ویژه Eigenvector centrality است که در آن نه تنها تعداد پیوندهای تعاملی به یک فرد خاص بالا است بلکه افراد متصل به او هم خودشان در ساختار شبکه صاحب مرکزیت درجه هستند. به عبارت دیگر فردی که مرکزیت درجه دارد فرد مهمی است و فردی که مرکزیت ویژه دارد فرد مهمی است که با افراد مهم دیگر در رابطه است. دروازهبانان همگی صاحب جایگاه یکسانی در بازار هنر نیستند بلکه بر اساس توان اثرگذاریِ خود دستهبندی می شوند. نکته مهم اینجاست که چنانچه عاملان در شبکه اجتماعی، به موقعیتی مرکزی دست یافتند، موقعیتشان را در طول زمان حفظ می کنند[۲]. در واقع دروازه بانانی که در بازار هنر به عنوان واسطۀ موفقیت شناخته می شوند، چنانچه از جایگاه مرکزیتِ ویژه برخوردار باشند، در حمایتِ همدیگر اثرگذاری شان را تشدید و پایدار می کنند. به خاطر همین است که عدۀ بازارگردانان در دنیای هنر بسیار اندک است.
اما هنرمندها در اتصال به دروازه بان چه استفاده هایی از جایگاه شبکه ای او می کنند؟ دروازه بانان با استفاده از شبکه روابط شان به سه شیوه میتوانند راه هایی برای شناخته شدگی، شهرت و پول در اختیار هنرمندان قرار دهند.
در شبکۀ بازار هنر، هرقدر هنرمندان در تشخیص جایگاه شبکهای خود و افراد محوری ناتوان باشند، فعالیت آنها نیز عقیم می ماند. ممکن است هنرمندان به گونهای غریزی ارزش اعمال استراتژیک را دریابند و تلاش کنند با ارتباط گرفتن با افراد محوری مرکزیتشان را به شیوه هایی که در جدول بالا آمد ارتقاء دهند.
پاره سوم، سرمایه جنسی
چه ابزارهایی برای موفقیت در دسترس هنرمندان هست؟ پیشتر از چهار حلقۀ موفقیت بوونس سخن به میان آمد. هنرمند برای پذیرفته شدن از سوی منتقدین، دیگر هنرمندان، خریداران و مردم چه امکاناتی باید در اختیار داشته باشد؟
دانشمندان علوم اجتماعی چهار نوع دارایی (سرمایۀ) اصلی را از هم تمییز داده اند. اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جنسی. ترکیب این دارایی ها موقعیت افراد را در نردبان نقشهای اجتماعی تعیین میکند. سه سرمایۀ نخست را بوردیو جامعه شناس فرانسوی معرفی و تبیین کرد و سرمایه جنسی را کاترین حکیم، جامعه شناس بریتانیایی[۳].
هنرمندان تا کنون بیشتر صاحب سرمایه (دارایی) فرهنگی شناخته می شدند. البته بخش اندکی از هنرمندان بازارپرمایه صاحب سرمایه اقتصادی هم هستند. لیکن به طور معمول، هنرمند با سرمایۀ فرهنگی اش شناخته می شده است. اما حکیم معتقد است هنر واجد ویژگی هایی است که میدانی برای عرضۀ سرمایۀ جنسی فراهم می آورد از نظر او هنر، سرگرمی و رسانه فضاهایی هستند که سرمایۀ جنسی راحت تر میتواند به سایر صورتهای سرمایه تبدیل شود و در این تبدیل طرفین مبادله دارایی هایی بیش از گذشته به دست آورند. او می اندیشد در برخی جوامع جذابیت جنسی با مهارتهای هنری و سرمایۀ فرهنگی همآمیزی دارد نمونه هایش را در جوامع پیشا مدرن در گیشاهای ژاپنی و کورتسانهای ایتالیا و در جوامع مدرن بیانسه و انریکه می داند[۴]. حکیم تأثیر جامعۀ فرد محور و جنسی شده امروز را بر میدان های سرمایه جنسی واضح می داند و تأکید دارد که سرمایه جنسی در زنان بیشتر است و در طول قرنها آموختهشده و پروش یافته است و به آنها امتیازی بالقوه در مذاکرات با مردان می دهد.
سرمایۀ جنسی ترکیبی است از جذابیتهای ظاهری و اجتماعی. به واقع ارزشی است که فرد در نتیجۀ این جذابیتها به دست میآورد. عناصر کلیدی تشکیلدهندۀ سرمایۀ جنسی عبارتند از زیبایی، جذابیت Sexual attractiveness، دلربایی Charm، سرزندگی liveliness، سر و وضع ظاهر social presentation و مسائل جنسی.
سرمایه جنسی بیشتر در مشاغلی کارآمد است که نیاز به عرضۀ عمومی دارند مانند سیاستمداران[۵]، بازیگران سینما و تلویزیون یا مهماندارهای هواپیما. افرادی با سرمایه جنسی بالاتر در مواجهه با دیگران باهوش تر و با مهارتهای اجتماعی بیشتر در نظر میآید و قدرت متقاعدکنندگی بالاتری دارند. در جوامعی که دسترسی زنان به سرمایههای اقتصادی، اجتماعی محدود است، سرمایۀ جنسی برایشان نقش ویژهای پیدا میکند. بر اساس نظریۀ سبد سرمایهگذاری Portfolio Theory، سرمایۀ جنسی بخشی از سبد سرمایۀ شخصی افراد است که میتوانند آن را به سایر اشکال سرمایه منتقل کند.
از منظر اقتصادی سرمایۀ جنسی مزیتهایی را فراهم می آورد. مطالعات هامرمش[۶] نشان می دهد که زیبایی فارغ از تاثیر سایر متغیرها موجب درآمد بالاتر برای زنان شده است. شرکت ها هم از سرمایۀ جنسی ِکارکنانشان برای سود بیشتر استفاده می کنند. در فیلم «بازی مالی Molly’s Game» با نقشآفرینیِ جسیکا چستین Jessica chastain که بر اساس حوادث واقعی ساخته شده، کارفرمایی که در صنعت سرگرمی کار میکرد زنان جذابی را استخدام کرده بود تا برایش مشتری بیاورند. همین وضعیت برای برخی از گالری های هنری هم صادق است، گالریدار میهمانی هایی ترتیب می دهد که در آن دخترهایی با سرمایۀ جنسی بالا حضور دارند و هر کدامشان مأمور قانع کردن میهمان پولدار مشخصی هستند که خریدار بالقوۀ اثر هنری است.
به نظر میرسد سرمایۀ جنسی در بازارهای کارِ برنده صاحب همه چیز- از جمله در هنر- پر رنگتر از سایر بازارها باشد، جایی که ستارگی و دروازبانی در آن بیشتر است و در شبکه روابط افراد نقش مهمتری دارد. در اساس نابرابریِ موجود در بازارِ برنده صاحب همه چیز -خصوصاً علیه زنان- گذشته از برجسته شدن اهمیت روابط حرفه ای، باعث میشود کاربستِ سرمایۀ جنسی راه ها را برای هنرمند و صاحبان کسبوکار هنری کوتاه تر کند.
آمیزه
آیا سرمایۀ جنسی ذاتی بازار هنر است؟ آیا در ایران امروز حضورِ بیشتر زنان در دنیای هنرسبب شده که گونه ای مازاد عرضۀ سرمایه جنسی داشته باشیم؟ آیا خبر رسوایی های گاه و بیگاه و اتهام آزارهای جنسی در اثر بهره گیری مفرطِ این نوع از سرمایه در ارتباط با بازیگرانِ (شاید) مهم بازار است؟ چگونه می توان چنین مواردی را به حداقل رساند؟
بازار هنر ایران در بیست سال گذشته رونقی به خود دیده و متناسب با آن تعداد هنرمندانِ نوآمده افزایش یافته است. در نتیجه رقابت هم سنگین تر شده است. هنرمندان برای گذر از بازار همگانی به بازار پرمایه همۀ امکانات و داراییهای خود را به کار می گیرند و همچنان که پیشتر آمد یکی از کارهای معمول ایجاد و محکم ساختن رابطهشان با بازیگرانِ موثر و دروازهبانانِ لایههای بالاتر بازار است. البته پیوند با دروازه بانان از درجاتی برخوردار است که براساس مفهوم «شدت پیوند» تعریف میشود. شدت پیوند به چهار بعُدِ ۱) زمان مصرف شده در یک رابطه ۲) تعداد بارِ تعامل در بازه زمانی مشخص ۳) میزان اطلاعات محرمانهی متقابل و ۴) شدت احساسیِ رابطه تقسیم میشود[۷]. و البته مطالعات نشان داده که آخرین بُعد بهترین شاخص اندازهگیریِ شدت پیوند است[۸]. در اساس هنرمندان تلاش میکنند تا بار عاطفی و شدت احساسی رابطه را بالا ببرند تا با این کار شدت پیوندشان با دروازه بانان بیشتر شود. نمونۀ این کار را هانس ابینگ در کتاب «چرا هنرمندان فقیرند» ضمن داستانی دربارۀ واسطهای بدقول توضیح می دهد. او می نویسد[۹]:
سرانجام دریافتم که قاعدۀ بازیِ سایر هنرمندانِ با این واسطه طورِ دیگری بود. به محض این که پولی به دست واسطه میرسید آن را به قدردانترین هنرمند میداد. در اساس هنرمندی که داستان غم انگیزی برای او تعریف کرده بود زودتر از من که مستحق دریافت آن بودم، به پول میرسید.
به هر حال هر چه شدت احساسی رابطۀ هنرمند با دروازه بانان بالاتر باشد، شدت پیوند هم بیشتر خواهد بود و برای هنرمند پیامدهای مطلوبتری خواهد داشت، پیامدهایی از قبیل استفاده از سرمایۀ اجتماعی دروازهبان یا دانش تخصصیِ ارزشمند او.
آنچه مهم است فهم این مسأله است که شبکهسازی و ایجاد رابطه با دروازهبانان در موفقیت هنرمندان بسیار مهم است و مطالعات بازار هنر هم این نکته را تایید می کند اما منظور شبکهسازی حرفهای با ابزارهای مشروع اجتماعی است. گری بکر اقتصاددان امریکایی معتقد است وقتی مردم بازگشت سرمایه از راه نمایش جذابیت جنسی را محتمل می دانند، منطقی است که برای افزایش آن سرمایه گذاری کنند[۱۰]. این نکته و سایر مطالعات قرن بیست و یک دربارۀ سرمایۀ جنسی نشان می دهد استفاده از سرمایۀ جنسی مختص دنیای هنر نیست اما به سبب ویژگیهای خاص بازار هنر و همچنین بازار کار هنرمندان استفاده از آن گستردهتر است. تقریباً همه افراد چه آگاه باشند چه نه و چه خواسته باشند یا نه از سرمایۀ جنسیشان بهره میگیرند، مرد قد بلندی را در نظر بگیرید که بی آنکه خواسته باشد، جذابیت اجتماعی بیشتری دارد.
از این گذشته حکیم استفاده زنان از سرمایۀ جنسی در جامعۀ مردسالار را موجب بهبود میزان برابری زنان میداند، لیکن نکته اینجاست افرادی که سایر سرمایههای شان اندک است از سرمایه جنسی بیشتر استفاده میکنند تا جایی که بهرهگیری از این سرمایه به استراتژی غالب آن ها بدل میشود. این حرکت، آنها را در برابر احتمال آزار بیشتری قرار می دهد.
البته دروازه بانانِ شناخته شده در بازار به سبب سرمایۀ نمادینی که دارند کمتر ممکن است در برابر این مازاد عرضه، رفتاری خلاف عرف داشته باشند، اما نکته اینجاست که هنرمندان تازه وارد که آشنایی اندکی با منطق و سازوکار بازار و نیز بازیگران آن دارند، پیش میآید که دیگران را به اشتباه دارای مرکزیت درجه در دنیای هنر بپندارند. این مازاد عرضه در جایی که دروازبان قلابی حضور دارد احتمال آزار را بالاتر می برد.
در بازگشت به نظریۀ بوونس، وقتی نقش حلقۀ «به رسمیت شناخته شدن از سوی منتقدین» بسیار اندک شده باشد و رقابت در میان هنرمندان باعث شده باشد تا حلقۀ «به رسمیت شناخته شدن از سوی همگنان» ضعیف شده باشد، بازار هنر و بازیگرانِ آن بدل به مهمترین عنصرِ موفقیت در دنیای هنر خواهد شد. از طرف دیگر بر اساس نظریۀ سبد سرمایهگذاری وقتی سبد سرمایۀ شخصیِ تازهواردان به خاطر نابرابری ساختاری- تاریخی از سرمایههای اجتماعی و اقتصادی خالی است و امکان متنوعسازی و ترکیب سرمایهها را ندارند، از سرمایۀ جنسی بهرۀ بیشتری خواهند برد و با توجه به مفهوم شدت پیوند تلاش خواهند کرد با بالابردن شدت احساسیِ رابطه از دارایی بالقوهشان بیشترین بهره را بگیرند. در نهایت، مطابق نظریۀ انتخاب عقلایی Rational choice theory رفتارهای اقتصادی افراد در راستای برآوردن حداکثر مطلوبیت آن هاست و وقتی هنرمند نوآمدهای تصور کند با استفاده از ابعاد شدت پیوند، ارتباط با دروازه بان تسهیل می شود و امکان استفاده از جایگاه شبکهای او برای موفقیت تجاری فراهم می آید، این رفتار برایش عقلانی خواهد بود. نا گفته پیداست که پیامدهای چنین رفتاری با خبر رسوایی های گاه و بیگاه در پیوند است. برای کاستن از چنین مواردی دو کار ضروری است، نخست تقویت نهاد نقد که از گسترش منطق جامعۀ بازاری Market Society به هنر جلوگیری میکند [۱۱]و دوم آگاهیبخشی به نوآمدگانِ دنیای هنر دربارۀ سازوکار بازار هنر و نیز ابزارهای عرفی شبکه سازی که به آنها کمک می کند تا فریب دروازهبانان قلابی را نخورند و بازی شان را نپذیرند. این که استفادۀ صرف از سرمایۀ جنسی الزاماً به رشد پایدار آنها کمک نمیکند، به قول حافظ «بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود»
پی نوشت
[۱] Alan Bowness, (1990), Conditions of Success: How the Modern Artist Rises to Fame, Thames & Hudson
[۲] Stineheombe Arthur (1965) Organizations and social structure, in: Handbook, of Organzations, March, J. G., Rand MeNally, Chicago, pp. 142-193.
[۳] این بهره از جستار هم بر اساس نظرات او سامان یافته است.
[۴] Catherine Hakim(2010) Erotic Capital, European Sociological Review, Volume 26, Issue 5, Pages 499–۵۱۸
[۵] فینچ نمونه هایی چند از نقش و تاثیر همسران دیپلمات ها را شرح داده است ر.ک: Finch, J. (1983) Married to the Job. London: Allen&Unwin
[۶] Hamermesh, Daniel et all (2002). "Dress for success—does primping pay?" Labour Economics. ۹ (۳): ۳۶۱–۳۷۳
[۷] Granovetter, Mark S. (1973) the strength of weak ties, American Journal of Sociology, vol. 78. pp. 1360-1380.
[۸] Hurlbert. Jeanne et all (2000) Core networks and tie activation: What kinds of routine network allocate resources in nonroutine situations? American Sociological Review, vol. 65, pp. 598-618
[۹] Abbing Hans (2006) why are artists poor, The Exceptional Economy of the Arts, Amsterdam University Press pp36-37
[۱۰] Becker, G.S., 1964. Human Capital. NBER, New York. p64
[۱۱] نگاه کنید به ششجوانی (۱۳۹۷) هنر در زمانۀ حکمرانی پول، نگاهی به پیامدهای کم توانیِ نهاد نقد هنری، حلقه انتقادی گیومه
بسيار عالي و روشنگر 👌
خیلی از اظهار لطفتون ممنونم استاد
با سلام و عرض ادب
مقاله فوق العاده ای بود، موضوع عنوان شده در سایر زمینه های فرهنگی و اجتماعی هم قابل انطباق است، به علاوه تصور می کنم شیء شدگی بدن در شرایط فعلی هم خودآگاهی از امکان استفاده از “سرمایه جنسی” را بیشتر کرده است.
ممنونم