جامعه ی معنادار،زمینه سازی مجددِ علم اجتماعی-ترجمه

نوشته­ ی: كلاوس برن ينسن           ترجمه­ ی: حميدرضا شش­جوانی[۱]

 

اگر ارسطو که انسان را zoon politikon یا موجود اجتماعی می­دانست، نخستین جامعه­ شناس باشد Bazerman, 1993: 4) )، چهار شکل علیت او هم اصولی ساختاری­اند که اهمیت نسبی­شان در نظریه­ ی اجتماعی معاصر همچنان نامشخص مانده است. ارسطو میان علت فاعلی[۲]، علت مادی[۳]، علت صوری[۴] و علت غایی[۵] پدیده­ های واقعی فرق گذاشت. او مخصوصاً در مورد پدیده­ های طبیعی، علت غایی را نوعی ویژگی درونی و ذاتی می­دانست، اما در دوره ی پس از رنسانس ، علت غایی را معمولاً بر حسب نیات و مقاصد انسانی تعبیر می کردند . اگر قرار باشد دادگاهی ساخته شود ، این ساختمان کارفرما و کارگرانی دارد که علت فاعلی آن هستند ، چوب و سنگ علت مادی ، نقشه ی ساختمان ِآینده علت صوری و مقصود از ساختن مکانی برای طرح دعاوی حقوقی علت غایی ِآن است . مسلماً ، در دل هر یک از این علت ها مجموعه ی پیچیده تری از محاسبات اجتماعی از قبیل مالکیت و سازماندهی صنعت ساختمان سازی ، شکل ِموجود فن آوری مصالح ساختمانی ، سطح فرهنگی ِمعماری و فرایند سـیاسی – اداری ِبرقراری دادگاهی خاص وجود دارد . به علاوه ، این علت ها ، در تولید آن چه یک نهاد اجتماعی خوانده می شود ، با یکدیگر تعامل دارند . در واقع ، وقتی می گوییم این ساختمان «جایگاه» یا «نماد» نهاد مذکور است ، اصلاً مشخص نیست چه منظوری داریم . در این مقاله ، جامعه مقوله ای معنایی تلقی می گردد و چند گفته ی نظری مهم درباره ی نحوه ی بازتولیدِ جامعه ی معنادار از طریق نهادها و مردم بررسی می شود .

ارسطو برای علت غایی اهمیت خاصی قائل بود و آن را نشان گر جهت حرکت جهان می دانست . اما بخش اعظم نظریه ی اجتماعی با نسبت دادن علت های غایی به عاملان فردی و نهادی و نادیده گرفتن ِعلت های مادی و صوری که سبب ساز جامعه ی مدرن انگاشته شده ، صرفاً به علت های فاعلی ِاحتمالی نظم و تضاد اجتماعی توجه داشته است . سؤال مشترک نظریه های متفاوت ، نحوه ی تبادلات علت های غایی و فاعلی در حین ساختاردهی و دگرگونی جامعه است . چون جامعه ، هم مادی – اجتماعی و هم کلامی – نشانه ای است ، علم اجتماعی هم ، بنا به سُنت، به هر دو تحلیل علوم طبیعی و انسان گرا متوسل شده است . ماکس وبر در تعریف کلاسیک خود از جامعه شناسی ، دو وجه کوشش های علوم اجتماعی را به قرار زیر خلاصه می کند «علمی که می کوشد به فهمی تفسیری از کُنش اجتماعی دست یابد تا به این وسیله ، به تبیین ِعلّی سِیر و اثرات ِآن کنش نایل آید» (Weber 1964: 88 ) .

چون میان این مسائل و ارتباط جمعی نسبتی هست ، نخست با اشاره به نظریه ی ساختاردهی گیدنز ، به آن ها می پردازم و چارچوب فوق را با ساختار اجتماعی مورد نظر وبر و دورکهايم مقایسه می کنم . در قسمت میانی ، کارکرد گرایی ساختاری را بررسی می کنم که دورکم پایه اش را ریخت و پارسونز به آن سر و شکل داد و آن را در مقابل نظریه های تفسیری زندگی روزمره قرار می دهم که ارتباطِ بیناشخصی و جمعی را عناصر مکمل نشانه پردازی دانسته و بر آن ها تأکید کرده اند . در این قسمت ، میان عمل گرایی مید و موریس و مکتب کنش متقابل نمادین نیز پیوندی برقرار می شود . در قسمت پایانی این مقاله ، معنا چیزی تصور می شود که در زمینه های اجتماعی سر بر آورده ، به شیوه ای محلی تولید شده و به شکلی تاریخی استقرار یافته است . هستند سُنت هایی تحقیقی که با یک دیدگاه مرکزی ، جامعه را مثل یک  نظام متنی مطالعه کرده اند (Barthes, 1957/1973; Levi-Strauss, 1963)، اما برای تلفیق جامعه شناسی علوم اجتماعی و انسان گرا ، تحلیلی موشکافانه تر از نشانه پردازی یعنی  فرایند های گفتمانی در روال های اجتماعی ، ضرورت دارد .

نظریه ی ساختاردهی : فرانظریه ی جامعه

بازنگری در دو گرایی

نظریه ی ساختار دهی با بازاندیشی در دوگانه های رویکرد جامعه شناسی یعنی تفسیری و علی ، ذهن گرا و عین گرا ، تأویل گرا و مادی گرا ، خُرد و کلان ، اصولاً در قواره ی نوعی فرانظریه ی علم اجتماعی است. «اگر جامعه شناسی­ های تفسیرگرا، به تعبیری، مبتنی بر امپریالیسم سوژه باشند، کارکرد گرایی و ساختارگرایی پرچمدار امپریالیسم اُبژه­ی اجتماعی­ اند»( Giddens, 1984: 2) چند نظریه پرداز معاصر ، از قبیل پیر بوردیو (۱۹۸۴) و کلیفورد گریتس (۱۹۷۳) ، به حل این مسأله ی کلی همت کرده اند ، اما من رویکرد آنتونی گیدنز(۱۹۸۴) را یکی از نظام مندترین چارچوب های بازسازی[۶] می دانم ، هر چند با برخی وجوه آن مخالفم۱ . سه مؤلفه مناسبت خاصی برای مطالعه ی فرهنگ و ارتباط دارند : نسبت ِکلی ِمیان ساختار و عاملیت ، مقوله ی عاملیت و شکل دهی فن آورانه و نهادی جوامع مدرن در طی ِزمان و مکان .

لُبِ نظریه ی ساختاردهی مفهوم «دوگانگی ساختار»[۷] است که عامل انسانی و ساختار اجتماعی را سبب ساز یکدیگر می داند . حالا دیگر ساختار مادی تر یا پایدار تر از عاملیت نیست ؛ عاملیت هم ذهنی تر یا گذراتر از ساختار نیست . پس نه کنش ِانسانی تجلّی ِهرگونه خواست آزادانه ی فردی است و نه ساختار اجتماعی مجموعه ای از قید و بند های بیرونی بر فرد : «[...] خصوصیات ِساختاری نظام های اجتماعی ، هم رسانه و هم پیامد اعمالی است که مکرراً در همین نظام ها سازمان می یابند» Giddens, 1984: 25)). عاملیت و ساختار ، در اعمالی که مُدام به زمینه های کنش ساختار می بخشند و نظام های اجتماعی نسبتاً با ثباتی تولید می کنند ، همپوشانی دارند :

[...]نظام های اجتماعی که بازتولیدِ اَعمال اجتماعی اند ، «ساختار» ندارند ، بلکه «خصوصیات ساختاری» از خود نشان می دهند و [...] ساختار که حضور زمانی –  مکانی است ، صرفاً به هنگام بروزش در این قبیل اَعمال و به صورتِ رده ای حافظه که جهت دهنده ی رفتار عاملان انسانی ِآگاه است ، وجود دارد .[...] من ریشه دارترین خصوصیات ساختاری را که در بازتولید کُلیات اجتماعی نقش دارند ، اصول ساختاری می نامم . آن اعمالی که در این کلیات از بیشترین بسط زمانی – مکانی برخوردارند ، نهاد نامیده می شوند Giddens, 1984: 17)) .

مثلاً جایگاه سیاست در نهادها و کنش گران محدود نیست ، در روند های قانون گذاری و مباحثاتی است که همین نهادها و کنش گران تسهیلش می کنند ؛ جایگاه ارتباط جمعی هم در سازمان های رسانه ای یا گفتمان های آن ها نیست ، در روند های اجتماعی و فرهنگی است که به تولید ، انتقال و دریافت آن ها شکل می دهند .

به علاوه ، این دوگانگی ساختار از طریق برخی روال ها ، موسوم به منابع و قواعد ، بر چیزی مثل مصالح خام ِزندگی اجتماعی عمل می کند . قواعد را «" روال های روش مندِ" تعامل ِ اجتماعی» در خصوص ِ«شکل گیری ِمعنا و [...] مجاز دانستن ِشیوه های رفتار اجتماعی» تعریف می کنند Giddens, 1984: 18) ). اما لزومی ندارد که قاعده ها ، آن گونه که از مقوله ی خودآگاه ِکاربردی[۸] ذیل برمی آید ، حتماً صریح یا نیت مند[۹] باشند تا بر روند های عمل تأثیر بگذارند . منابع بر دو نوع اند ، تخصیصی[۱۰] و تحکمی[۱۱]:

منابع تخصیصی به قابلیت ها – یا به بیان دقیق تر ، اشکال مختلف قابلیت ِدگرگون کنندگي[۱۲] – گفته می شود که موجبِ تسلط بر اشیاء ، کالاها یا پدیده های مادی می شوند . منظور از منابع تحکمی انواع مختلفِ قابلیت دگرگون کننده است که موجب تسلط بر اشخاص یا کنشگران می شود Giddens, 1984: 33)) .

رسانه های جمعی به واسطه ی گردش ِمعناهایی که به اشکال خاصی از رفتار مشروعیت می دهند ، در زُمره ی منابع تحکمی اند و مثل دیگر ابزار تولید به واسطه ی تولید ارزش ِاقتصادی ، جزو منابع تخصیصی اند . تولید و دریافت رسانه ای نیز تابع قواعد خاص تفسیر و رفتار است .

مؤلفه ی دوم ِنظریه ی ساختاردهی بازاندیشی[۱۳] است . به عقیده ی گیدنز، بازاندیشی به کارهای زندگی روزمره معنا می بخشد ، حتا اگر چنین معنایی را آگاهانه مراد نکرده باشند . «پس "بازاندیشی" را نباید صرفاً "خود – آگاهی" دانست ، بازاندیشی منش ِپایش شده ی جریان ِمستمر زندگی ِاجتماعی است»( Giddens, 1984: 3) . گیدنز با به چالش کشیدن روان شناسی ِفرویدی و لاکانی و برداشت از روان شناسی خود((ego اریکسون[۱۴] ، سه سطح خودآگاهی را از هم تشخیص می دهد : کلامی، کاربُردی و ناخودآگاه. ناخودآگاه که از بسیاری جهات به ناخودآگاه فرویدی شبیه است، چنین تعریف می شود «اشکالی از شناخت و غریزه که یا کاملاً در خودآگاه سرکوب شده اند یا صرفاً به صورتی تغییر شکل یافته در خودآگاه پدیدار می شوند» Giddens, 1984: 4-5) ) . خودآگاهِ کلامی هم این ظرفیت را دارد که به دیدگاهی درباره ی واقعیت نمودِ کلامی بدهد ، کنش را توجیه کند و در بحث وارد  شود . از همه مهم تر ، خودآگاهی کاربردی است که مرز مبهم میان قصدمندی ِاندیشیده و ناخودآگاهی کلاسیک است و نوآوری و موضع میانجی گرانه ی این مدل به شمار می رود . این خودآگاهی که در حوزه ی گسترده تر تحقیقات انسان گرا و علوم اجتماعی قرار گرفته ، نشان دهنده ی چالش اصلی مطالعاتی است که به طور کلی ، به کاربردهای روزمره ی رسانه و فرهنگ می پردازند .

در علم اجتماعی و نیز در سراسر زندگی اجتماعی، نقش اصلی ِبازاندیشی موجب همان چیزی می شود که گیدنز «تأویل مضاعف» می­نامد. تأویل از آن جهت مضاعف است که هم «جهان اجتماعی معنادار و ساخته ی کنش گران عوام و هم فرازبان های ابداعی ِجامعه شناسان را شامل می شود ؛ در سنتِ علوم ِاجتماعی «لغزش» مداومی از یکی به دیگری وجود دارد» Giddens, 1984: 374)). نظریه ی اجتماعی باید تا حدودی ، نماینده ی دیدگاه های شرکای ِعوامش درباره ی زندگی اجتماعی نیز باشد . برای این کار، علم اجتماعی هم در زندگی ِشرکای خود و هم در دستورکار های سیاسی و فرهنگی آنان مداخله می کند . شاهد مدعا آثار فروید است که امروزه بخشی از شعور متعارف غرب اند ؛ نظرسنجی ها و مطالعات سفارشی هم شکل دهنده ی فرایند سیاسی مدرن هستند . پس نظریه ی ساختار دهی علم اجتماعی را هم به عنوان نوعی عمل اجتماعی دربرمی گیرد .

عجالتاً ، عنصر غایی ِنظریه ی سـاختاردهی تصوّری است که جامعه را نه نوعی نظام مادی یا شبه زیست شناختی بلکه روند هایی همپوشان و نهادهایی یکپارچه در سیاست ، اقتصاد و فرهنگ می بیند . معمولاً جامعه شناسان دولت ملی ِخوش ترکیب را جامعه ی الگوی خود تلقی  کرده اند ، اما چه بسا که دیگر نظام های اجتماعی «در تاریخ پرشمارتر باشند» Giddens, 1984: 164)). جامعه را می توان «نوعی گردهمایی فراگیر و قابل توصیف نهادها در طی زمان و مکان»نیز محسوب کرد که در روال های تعامل و مشروعیت بخشی ادغام می شود و این روال ها هم در ایجاد نوعی حس هویتِ مشترک در اتباع آن نقش دارند . گیدنز دو نوع يك پارچگي[۱۵] را بازشناخت ، يك پارچگي اجتماعی «بده بستان اَعمال میان کنش گران در شــرایط هم حضــوری» است و يك پارچگي  نظام «بده بستان میان کنش گران یا گروه ها در زمان – مکان ممتد و بیرون از شرایط هم حضوری» Giddens, 1984: 376-7)) است . رسانه های جمعی مدرن می توانند این دو نوع را يك پارچگي دوباره سر و شکل دهند و در ایجاد اَشکال جدید ِتعامل اجتماعی میان سپهرهای عمومی و خصوصی سهیم باشند Thompson, 1990))[16] .

جامعه ی سه وجهی

از دیدگاه نشانه پردازی ِاجتماعی ، نظریه ی ساختاردهی از دو نظر نیازمند بسط دوباره است . اولاً گیدنز به رغم مخالف خوانی تأویلی و فراگیرش با نظریه ی اجتماعی ، در روند تحلیلی اش ، به نشانه ها و چارچوب های تفسیری که واسطه ی میان عاملیت و ساختارند ، توجه چندانی ندارد . نظریه ی ساختاردهی به سه بُعد ساختاری نظام های اجتماعی یعنی دلالت ، سُلطه و مشروعیت اشاره می کند( Giddens, 1984: 29)، اما در مورد دلالت یا نشانه پردازی کمترین تصریح را دارد . ثانیاً در روان شناسی ِ خود (ego) ، مفهوم ذهنیت متضمن نوعی دو گرایی یعنی سوژه های یکپارچه و اُبژه های اجتماعی ِتمایز یافته است که در زمینه های اجتماعی ، حق مطلب را در مورد ویژگی های متناقض ِخودآگاهی ، چه کلامی و چه کاربردی ، ادا نمی کند . نشانه پردازی باعث بیان مواضع و تضاد های خاص سـوژه می شود که از طریق آن ها سوژه ها و جامعه ها اصلاح می شوند . جامعه ی معنادار سه وجهی است .

شکل۱- ۳خلاصه­ی این استنباط است که ساختارهای اجتماعی از طریق عاملیت انسان و با ارجاع مداوم به نوعی رسانه اجرا می شوند و در نهایت «ساخت اجتماعی واقعیت»( Berger and Luckmann, 1966) را پدید می آورند. واقعیت از طریق نشانه ها ، اجتماعی و تابع بازاندیشی می شود . از قرار معلوم ، زبان ِکلامی همچنان رسانه ی اصلی است ، اما جایگاه نظام های نشانه ای ِمتفاوت در روندهای عمل ِاجتماعی ، محتاج تحقیقات نظری و تجربی بیشتری است . این فرا – چارچوب دستورکاری تعیین می کند تا اظهارنظرهای پیشین علوم اجتماعی درباره ی زندگی نشانه ها در جامعه ارزیابی شود .

شکل ۱-۳  ساختار ، عاملیت و رسانه ی جامعه

جامعه ی خُرد و کلان

معنای نمونه های آرمانی

تمایز خُرد و کلان با ایده های جامعه شناختی کلاسیک کنار گذاشته و تا حدودی دگرگون شد ، اما این تمایز ، دست کم از زمان برقراری تمایز فرد و دولت در اواخر سده های میانه ، در ردیف تقابل های اصلی تفکر غربی بوده است . این تمایز به عنوان بخشی از جدال نام گرایی و واقع گرایی ، به گفتمان دانشگاهی و مباحث سیاسی راه یافت و باعث شد زمینه ای برای مشاجرات دیرپا فراهم آید ، مثلاً آیا کُل بیشتر از مجموع اجزایش است ، آیا دولت و جامعه می توانند مدعی ِتقدم اخلاقی و هستی شناختی بر افراد باشند و آیا معنای تصورات می تواند به مصداق تجربی آن ها تقلیل یابد یا آرمانی استعلایی را دربرگیرد Alexander and Giesen, 1987: 3)).

نمونه های آرمانی وبر یکی از دو استعاره ی مهمی است( Johnson, 1987) که برای غلبه بر تمایز خُرد و کلان در نظریه ی اجتماعی مدرن طراحی شدند و استعاره­ی دیگر تصور جامعه به عنوان موجود زنده(اُرگانیسم)است. نمونه­های آرمانی را می­توان نوعی«ژرف ساخت»یا ابزار اکتشافی دانست که در قاموسی که اساساً از سوی عاملان اجتماعی و همین طور جامعه­شناسان معنادار شناخته می­شود، «با عناصر خاصی از واقعیت یک مفهوم دقیق منطقی»( Gerth and Mills, 1948/1991: 59) می­سازد . نمونه های آرمانی که ریشه در قضایای تاریخی دارند ، موضعی بینابینی[۱۷] در میان اصل طبیعی قانون گذار[۱۸] و تقارن فرهنگی فردی نگار[۱۹] اشغال می کند .

مثال کلاسیکِ نمونه ی آرمانی «روح سرمایه داری» است ، یعنی اصول اخلاقی پروتستانیسم که در روندهای عملی ِاقتصاد و فرهنگ سرمایه داری به کار می رود . آموزه های دینی پیامد هایی دنیوی و جامعه پسند دارند که همان قواعد سلوک[۲۰] است :

[...] آموزه ی اخلاقی دین مهم نیست ، مهم شکلی از رفتار اخلاقی است که به آن بها[۲۱] می دهند . بهایی که از طریق شکل و شرایط کالاهای رستگاری ِمربوطه عملی می شود . و رفتاری که «خُلق و خوی»[۲۲] خاص«فرد» را در مفهوم جامعه شناختی کلمه شکل می دهد . به نظر پیوریتن ها این رفتار نوعی شیوه ی زندگی روش مند و عقلانی بود که – در صورت وجود برخی شرایط – زمینه را برای «روح» سرمایه داری مدرن فراهم می کرد . به «اثبات» خود در برابر خدا یعنی دستیابی به رستگاری – که در همه ی فرقه های پیوریتن دیده می شود – و به «اثبات» خود در برابر انسان ها یعنی ایستادگی اجتماعی در گروه های پیوریتن بها داده می شد . هر دو وجه مکمل هم بودند و در یک جهت عمل می کردند : آن ها باعث زایش «روح» سرمایه داری مدرن با خلق و خوی خاصش شدند : خُلق و خوی ِ طبقات متوسط بورژوای مدرن Weber, 1948/1991: 321)) .

در نمونه ی آرمانی ، همین رابطه ی دیالکتیکی یعنی شکل گیری دینی ِقاعده های اجتماعی آشکار می شود . در اصطلاح گیدنز ، دین نوعی منبع تحکمی است که مطابق قاعده هایی تفسیر می شود و همین قاعده ها هم به تعامل اجتماعی ساختار می بخشند . در اصطلاح عمل گرایی ،«روح ِ» سرمایه داری نوعی استعداد خاص برای کنش است .

وبر نمونه های آرمانی را برای تحلیل علمی عرضه کرد ، اما ظاهراً این مفاهـیم که مقوله هایی نشانه ای اند و مجموعه ای از کنش های اجتماعی ممکن را شناسایی می کنند ، به طور کلی ، به اعمال روزمره شکل می دهند . در واقع ، تأویل مورد نظر گیدنز را می توان تا حدودی ، از طریق نمونه های آرمانی عملی کرد که مناسبتشان برای زمینه های خاص را عاملان ِاجتماعی ِ عادی بازمی شناسند . گرث و میلز(( Gerth and Mills1948/1991: 57 در مقدمه ی آثار وبر به تنشی اشاره کردند که میان شکل ساختاری تبیین ِوبر در مطالعات تجربی او و تأکیدنظری اش بر عاملان فردی و جامعه شناسی ِ تفسیری وجود دارد ؛ نمونه های آرمانی واسطه ای میان ساختار و عاملیت و جامعه ی خُرد و کلان اند ، ولی بر خلاف استدلال گرث و میلز که «تلاش وبر برای اجتناب از تأکید فلسفی بر عاملان مادی یا آرمانی ، یا اصول ساختاری یا فردی ِتبیین» به نام گرایی منتهی شد ، نمونه های آرمانی آرام آرام اَشکال نشانه ای ِیک واقعیت اجتماعی مشترک را مطرح می کنند۲

از اُرگانیسم تا نظام

امیل دورکم در مقدمه ی ویرایش دوم قواعد روش جامعه شناسی (۱۸۹۵) که در ۱۹۰۱ به چاپ رسید ، به خرده گیری منتقدان از جمع گرایی هستی شناسانه ی[۲۳] ویرایش اول پاسخ داد که حاکی از وجود نوعی هیأت جمعی شیئیت یافته[۲۴] است . به نظر دورکم منتقدان او با این استدلال واقع گرا «که پدیده های اجتماعی را در بیرون افراد جای می دهد»مخالف اند ، اما شاید مسأله ی واقعی فهم این واقعیت فرافردی بر حسب دومین استعاره یعنی نظام یا موجود زنده ی (اُرگانیسم) خودسامان و انسان انگاشته باشد . در کتاب قواعد ، دورکم تمایز ظاهراً هوشمندانه ی میان واقعیات مادی ، روانی و اجتماعی را که از قرار «لایه های» متفاوتی هم دارند ، به کناری می نهد و مکرراً استدلال می کند که از این واقعیات مقدماتی «موجودیت های» پیچیده تری به بار می آید: «هر گاه عناصری از این دست ترکیب شوند ، به صرف همین ترکیب ، پدیده های نوینی ایجاد می کنند . پس مجبور می شویم جایگاه این پدیده ها را نه در عناصر فوق بلکه در موجودیتی بدانیم که از رهگذر یکی شدن این عناصر شکل گرفته است» (Durkheim,1901/1982: 39).

هدف دیگر جامعه شناسی ارائه ی «قواعدی برای تمایز هنجار از ناهنجار است»( Durkheim, 1901/1982: 85) ، تا از دیدگاهی مرکزی و با معیارهایی عینی و بافت زدایی شده ، «سلامت» این به اصطلاح موجودیتِ اجتماعی برقرار گردد : «سلامت برای جوامع همانند افراد ، خوب و مطلوب است ؛ از طرف دیگر بیماری بد است و باید از آن پرهیز کرد»  (Durkheim,1901/1982: 86) پس دورکم برای توصیف جامعه به عنوان نوعی موجودیت که عمدتاً تابع علت های فاعلی است ، دست به دامان ارسطو می شود :

[...]اگر تفوق ِمنسوب به علت های غایی ، در جامعه شناسی هم برقرار می بود ، آنگاه ماهیت فراگیر اشکال جمعی غیر قابل توضیح می شد . پس اگربخواهیم پدیده ای اجتماعی را توضیح دهیم ، بایدعلت فاعلی ِپدید آورنده ی آن و کارکرد آن را به طور جداگانه بررسی کنیم . به این دلیل واژه ی «کارکرد» را به «هدف» یا «مقصود» ترجیح می دهیم که معمولاً وجود پدیده های اجتماعی به خاطر سودمندی نتایج ناشی از آن ها نیست . باید تعیین کنیم که آیا تناظری میان امر بررسی شده و نیاز های کلی اُرگانیسم اجتماعی هست یا نیست و اگر هست شامل چه چیزهایی است ، بدون آن که جویای قصدی بودن یا نبودن ِآن باشیم . به علاوه ، تمامی سؤالات مربوط به قصد به قدری ذهنی اند که نمی توان به شیوه ای علمی به آن ها پرداخت Durkheim, 1901/1982: 123)) .

در این جا دورکم می کوشد میان «نیازهای کلی اُرگانیسم اجتماعی» و علت های غایی فرق بگذارد اما ابهام میان «نیازها» ی جمعی و «هدف ها» و «مقصودها» ، همچنان پابرجاست و حاکی از دشواری مفهومی «اُرگانیسم های اجتماعی» است که صرفاً به شکلی استعاری برطرف می شود . مفهوم «کارکردها» نیز علت های فاعلی و غایی و علت های جمعی و فردی را در هم می ریزد و در نتیجه ، مسأله ی عاملیتِ اجتماعی را مبهم می کند۳ .

آثار بعدی، مخصوصاً کارکرد گرایی ساختاری ِتالکوت پارسونز و رابرت مرتون، به این استعاره­ی اُرگانیسمی سروشکل دوباره و نظام­مندی داده و همچنان به این فرض پایبند مانده­اند که نظام­های اجتماعی می­توانند خود– سامان[۲۵] باشند و مطابق یک دیدگاه مرکزی ساختار یابند۴٫ مثلاً در کتاب نظام اجتماعی( Parsons, 1951) کوشش می­شود رابطه­ی میان ِانگیزه­ی کنش افراد و ساختار اجتماعی ِاستقراریافته، بتفصیل شرح داده شود و کل نظام حول مقوله­ی نقش ها می­گردد که چنین تعریف می­شود«ترجمه­ی تقاضاهای کلان ِپیرامونی به سطح رفتار فردی»( Alexander  and Giesen, 1987: 24). پس عاملان فردی به حاملان ساختارهای اجتماعی بنیادی بدل می شوند و تعامل آن ها نوعی نظام ، «در مفهوم علمی کلمه» ، باز تولید می کند که نظریه ی اجتماعی برای آن باید «همان نظام تحلیل نظری را فراهم آورد که در علوم دیگر با موفقیت به دیگر انواع نظام ها اعمال شده است» Parsons, 1951: 3)). پیش فرض پارسونز و نیز دورکم این است که نظام ها در قلمرو های هستی شناختی اساساً همسان اند . اما به رغم توصیف موشکافانه ی پارسونز از نقش ها و خرده نظام ها همچنان مشخص نیست که علیت و معنا در مقام سازه های کنش ِاجتماعی چه تعاملی با هم دارند .

پارسونز از پیچیدگی این فرایند های اجتماعی سخت آگاه بود ، اما امید داشت «[در] سطح ساختاری – کارکردی نظام سـازی[۲۶] ، نظریه ی نوع دومی» Parsons, 1951: 20)). ارائه کند که در قاعده ی سـلسـله مراتب علوم نظام مند ، مدعی جایگاهی برای علم اجتماعی باشد . در گام روش شناختی بعدی پارسونز و مشخصاً مرتون پیشنهاد کردند که موضعی بینابینی در میان جامعه ی خُرد وکلان سیستم سازی شود .

نظریه های میان بُرد ۱

نظریه ی اجتماعی کلاسیک ، از دورکم تا کارکرد گرایی ساختاری ، این پرسش را مطرح می کرد که  نظم اجتماعی چگونه ممکن می شود ، اما نظریه ی اجتماعی معاصر به بازگویی پرسشی پرداخته که به لحاظ منطقی ، مقدم بر پرسش قبلی است «اصلاً ساختار اجتماعی چگونه ممکن می شود؟» پارسونز با فرض وجود «قانون ِاینرسی» در فرایند های اجتماعی که مشابه هوموستاز در فیزیولوژی است ، مدعی شد «نکته ی اساسی این است که برای دستیابی به نوعی نظریه ی تغییر الگو بر اساس این فرض های روش شناختی ، باید نوعی الگوی ابتدایی و الگوی پایانی به عنوان نقاط مرجع وجود داشته باشد»» Parsons, 1951: 43)). مهم این است که پارسونز این مسأله را در چارچوب روش شناسی و به عنوان موضوع کنکاش درباره ی «یک الگوی ابتدایی و پایانی» صورت بندی می کند و در نتیجه ، با بررسی تأثیرات ِبیرونی ِممکن بر الگوی ابتدایی درصدد توضیح و پیش بینی تحولات بر می آید . از قرار معلوم ، برای وجود یک نظریه ی تغییر الگو ، باید نوعی نظریه ی همگانی الگودهی یا ساختاردهی ِاجتماعی هم وجود داشته باشد .

مرتون (۱۹۶۸) نظریه های میان بُرد[۲۷] را راهِ میانه ی تحقیقات تجربی می دانست که در بینابین نظریه های به اصطلاح بزرگ جامعه و فرضیه های عملی درباره ی بافت های محدود جای دارد . پس منظور از «میان بُرد» روال های تحلیلی در سطح بینابینی انتزاع است، اما نظریه ی میان بُرد بر روابط متقابل میان ساختارهای کلان ِفراگیر و فرایند های خُردِ پراکنده تأکید می کند . مفهوم «کارکرد ها» مفهومی محوری است که می خواهد پیوندهای خُرد – کلان را در چارچوب کاربردی و روش شناختی تصور کند . مرتون با پی بردن به ابهام این مفهوم موکداً میان «تمایلات ذهنی (انگیزش ها ، هدف ها)» و «پیامد های عینی (کارکردها ، اختلال کارکردها)»( (Merton,1968:104-5 فرق می گذاشت . به علاوه ، به نظراو خَلط رایج این دو مقوله

ما را وا می دارد تمایزی مفــهومی برقرار کنیم میان مواردی که هدف ذهنی ِپیش رو با پیامدهای عینی تلاقی می کند و مواردی که این دو از یکدیگر فاصله می گیرند . کارکردهای آشکار دسته ای از پیامدهای عینی اند و باعث تنظیم یا انتخاب نظامی می شوند که مورد قصد و بازشناسی شرکت کنندگان در آن نظام قرار می گیرد ؛ درمقابل ، کارکرد های پنهان آن هایی هستند که نه مورد قصدند و نه بازشناسی می شوند . پرسش اساسی: اثرات تبدیل ِِیک کارکرد پنهانی سابق به کارکرد آشکار چیست (که مسأله ی نقش ِدانش در رفتار انسان و مسائل «دستکاری[۲۸]» رفتار انسان را هم به میان می آورد)؟ (Merton, 1968 : 105)

این پرسش واقعاً اساسی است و تمایز میان کارکردهای پنهان و آشکار هم تمایزی بجاست ، اما در کمال تعجب ، مرتون در نمی یابد که علاوه بر احتمالات فوق یعنی این که کارکردها هم مورد قصد قرار گیرند و هم مورد شناسایی یا نه مورد قصد قرار گیرند و نه مورد شناسایی ، ممکن است صرفاً مورد قصد گروه خاصی از شرکت کنندگان باشند ، یا صرفاً گروهی خاص آن ها را شناسایی کنند . مثلاً یکی از کارکردهای نظام قضایی در جوامع غربی که محققاً مورد قصد نبوده اما به شکل گسترده ای شناسایی شده است ، تمایل ترجیحی این نظام به سوی کسانی است که استطاعت بهترین مشاوره های حقوقی را دارند . ولی فرض ضمنی ِمرتون این است که بر حسب یک دیدگاه مرکزی از آن چه دورکم «نیازهای کلی ِاُرگانیسم اجتماعی» (Durkheim 1901/1982:123) نامیده  بود ، می توان کارکردها را تعریف کرد . پس مرتون دسته ای از مقوله های کارکردی را که هرگز اجماع نهادینه ی مؤثری را شکل نمی دهند ، یعنی اشکال بالقوه ای از تعامل و تضاد اجتماعی را که در زمینه هایی پراکنده به بحث گذاشته می شوند ، کنار می گذارد .

خلاصه ، کارکردگرایی ِساختاری با این فرض که اولاً عاملان ِاجتماعی به پروژه ای موسوم به «جامعه» علاقه ی مشترکی دارند و ثانیاً هم علت های فاعلی و هم موانع ِپیش روی این غایت را از منظری خدای گونه (اُلمپی) می توان تعیین کرد ، در نظر داشته  است که علت های فاعلی و غایی ارسطو را در مفهوم کارکردها فروریزد . بر خلاف استدلال ِمرتون ، دانش انسانی در توضیح دگرگونی ِکارکردهای نهفته به کارکردهای آشکار ، آن قدر ها هم «معضل» خاصی به شمار نمی رود ، و بیشتر شرط کلی اَعمال اجتماعی است که به علت های فاعلی و غایی ِجامعه شکل می دهند . مرتون در کارکردگرایی نوعی «ته رنگ ِایدئولوژیک» (Merton, 1968:108) تشخیص می دهد که خواهان حفظ وضع ِموجود است ، اما کارکردگرایی ِساختاری معضل نظری ِاساسی تری دارد که انواع ناسازگار «کارکردها» و ماهیت فرایندی «ساختار» حاصل را نادیده می گیرد .

نظریه های کارکردگرای ِمیان بُرد ، در فهم فراگیر جوامع به حیات خود ادامه می دهند ، فهمی که جوامع را نظام های شبه طبیعی ِکارکردی می داند که به روش های صوری تحلیل در حوزه های علوم طبیعی تن می دهند . مثلاً مرام نامه[۲۹] ی یکی از دستنامه های استاندارد  روش شناسی ، ویراست ِ پنجم دستنامه ی طرح ِتحقیق و سنجش ِاجتماعی ، مؤید همین نکته است :« داده های اجـتماعی داده هایی طبیعی اند . مطالعه ی آن ها می تواند و باید که دنباله رو روش علمی باشــد»۵٫ بتازگی ، نو کارکردگرایی کوشیده است تا با نوسازی کارکردگرایی ِساختاری ، نظریه ی نظام مندی از جامعه عرضه کند Joas, 1993: 188-213 ; Turner, 1991a).). جفری الکساندر با فاصله گرفتن از مفهوم بازاندیشی در آثار ، مثلاً ، گارفینکل ، گولدنر و گیدنز ، بر این باور است که روی هم رفته ، «بازاندیشی» به قدری مبهم است (و در مورد آن چه گیدنز [۱۹۸۴] تناقض «وجودی» در مقابل تناقض «ساختاری» نامیده ، به قدری آشفته است) که نمی تواند به موضوع احتمال پذیری عاملیت ِانسان در زمینه های اجتماعی خاص بپردازد : «"بازاندیشی" اصطلاحی زیاده از حد سارتری است [...]»Alexander, 1987:299)) . با این همه ، مفهوم بازاندیشی در تصوری متفاوت و سه  گرا از این موضع بینابینی نقشی محوری داشته است .

نظریه های میان بُرد ۲

جامعه ی روزمرّه

مفهوم نمونه های آرمانی ِوبر که قبلاً تشریح شد و مفهوم بازاندیشی گیدنز نشان می دهند انسان ها که وجهِ سازنده ی تعامل خویش اند ، مُدام معنا را به جامعه منسوب می کنند . نظریه ی اجتماعی جدید بخشی از گرایشی همگانی به مقوله ی زندگی روزمرّه است که در زیر ترسیم شده و از یک طرف ، گواه تأکید نظری جدیدی است که چگونه عاملان اجتماعی بازاندیش به اتفاق هم ، زمینه های بزرگترشان را تولید می کنند و از طرف دیگر ، گواه نوعی تمرکز تجربی خاص بر فرایندهای محلی است که نظام اجتماعی فراگیر را بازتولید می کنند . تولید معنا در اعمال روزمره گویای نوعی موضع بینابینی ِتجربی و نظری در تحلیل است۶ .

اعمال روزمره را می توان با ارجاع به زمان ، مکان و عاملیت مفهوم سازی کرد . اولاً زندگی روزمره در فضای اجتماعی خاصی جای دارد که عرصه ی روی دادن ِاتفاقات و برخوردها در حضور افراد درگیر است Giddens' [1984] . از همه مهم تر ، امر روزمره به سپهر خصوصی مصرف یا فراغت محدود نمی شود ، بلکه کار ، روندهای سیاسی و فرهنگی و دیگر فعالیت های عمومی را هم شامل  می شود . امر روزمره ، هم نوعی فضای فیزیکی است که در آن افراد مستقیماً در اتفاقات مداخله می کنند و هم مجموعه «فضا ها»یی که محل تکرار برخوردهای اجتماعی اند و در ایجاد حس خاصی از هویت و این همانی نقش دارند . من، به تعبیری، همانی هستم که در جایی ، در خانه ، در محل کار و در اجتماع هستم . پس برای افرادی که در آن واحد ، سوژه ها و عاملان جامعه اند ، امر روزمره هم تجربه ی زیسته[۳۰] است و هم زمینه ی کنش .

ثانیاً مشخصه ی زمان ِروزمره ، ساختار قاعده مند و بسامان ِاجتماعی ِآن است که در روز ها و هفته ها و سال ها تکرار می شود . این قاعده مندی خاص ریشه در فصل ها و دیگر چرخه های طبیعی دارد ، اما حاصل نهادهای اقتصادی یا دینی ِیک محیط تاریخی ِخاص است . رسانه های جمعی مدرن مرز میان امر روزمره و دیگر فضاهای اجتماعی اند ، اما ساختارهای زمانی رسانه های جمعی – برنامه های زمانی پخش و تناوب زمانی نشریات چاپی – نیز به این زندگی روزمره ی کذایی ساختار می دهند ، در عادات معمول روزانه وقفه می اندازند و واسطه ی میان سپهرهای متفاوت فعالیت نیز هستند( Scannell, 1988). پس زمان و مکان ، حد و حدود زندگی روزمره را تعیین می کنند ، اما این اجرای عاملیت است که اَشکال خاصی از تجربه و تعامل را می انبارد .

ثالثاً امر روزمره از رهگذر عاملیتِ انبوهی از افراد ناشناس شکل می گیرد که تعاملشان از طریق دانش ناگفته[۳۱] ی کاربُردی و پیچیده و روندهای ارتباطی گسترده از جمله ارتباط جمعی هماهنگ می شود . یکی از وظایف اصلی نظریه ی اجتماعی این است که در ورای مقـوله های تعریف شده ی «کارکرد» و «نقش»، عناصر تضاد آفرین و اجماع آور این عاملیت را شرح دهد . وظیفه ی دیگر ، توصیف این نکته است که عاملیت نهادها و افراد چگونه در طی زمان و مکان و در لابلای اَشکال متفاوت نشانه پردازی حفظ می شود . سؤال اخیر مسأله ی مهمی بوده که در سه دسته از نظریه های اجتماعی امر روزمره به آن پرداخته شده است ۷٫

واکاویدن امر روزمره

اولاً نظریه و روش  انسان شناسی بر دیگر علوم اجتماعی تأثیری کلی به جا گذاشته که این تا حدودی واکنشی انتقادی به مفهوم غالب نظریه های میان بُرد ِفوق بوده است . از یک طرف ، انسان شناسی حتا در بافت جوامع صنعتی معاصر ، باعث تمرکز فرهنگ پژوهی بر تولید معنا شده است که در تمامی زندگی اجتماعی رخنه می کند و به آن جهت می دهد . همان طور که موکرجی[۳۲] و شادسون[۳۳] گفته اند یک سنت انسان شناختی ، بویژه ساختارگرایی ِلوی استروس، فرهنگ ها را نظام های معنا دانسته اما رویکرد تأثیرگذارتر در پژوهش های اخیر جامعه و فرهنگ ، مطالعه ی تفسیری فرایندهای پراکنده ی تولیدِ معناست که در مفهوم «توصیف پُرمایه»[۳۴] گرتس پیشنهاد شده است . در پژوهش های ارتباطی و فرهنگی ، تأکیدها تغییر یافته و فرهنگ که افزار و آیین های مشخص بلند مرتبه تلقی می شُد ، اکنون «مسیر کلی زندگی» تلقی شده است Williams, 1977)). از طرف دیگر، این تمرکز دوباره بر نشانه­پردازی توجه انتقادی تازه­ای را به گفتمان­های علوم اجتماعی و علایق ِشناختی و بیان تعهدات شخصی و سیاسی این گفتمان­ها برانگیخته است Clifford and Marcus, 1986; Van Maanen, 1988)).

ثانیاً تحقیقات ِمیان رشته ای در حوزه هایی چون فرهنگ پژوهی و جنسیت پژوهی از جریان جنبی علم اجتماعی ِکیفی تأثیر پذیرفته که در آثار مختلف ، از آثار کلاسیک و اولیه ی جامعه شناسی از جمله مکتب شیکاگو و مکتب کنش متقابل ِنمادین گرفته تا علائق جدید به تحلیل گفتمان و «نظریه ی استنتاجی»[۳۵] جریان داشته است Jankowski and Wester, 1991)) . یکی از چهره های تأثیرگذار معاصر که در شکل گیری ِفرانظریه ی علم اجتماعی ِگیدنز هم نقشی محوری داشته ، اِروینگ گافمن بودهGoffman, 1974)) که در مورد چارچوب های شناخت و تعامل ِروزمره تحقیق کرده است . پس زمینه ی بیشتر تحقیقات ِاین نحله ، عمل گرایی و مشخصاً آثار جورج هربرت مید بوده است . ویلیام جیمز اصل عمل گرایی پرس را در مفاهیم تجربی ِحوزه ی روان شناسی به کار بست ، اما مید (۱۹۳۴) که سوژه ی فردی را پیامد کاربردی ِ تعامل اجتماعی در بافت می دانست ، این اصل را وارد ارتباط و اجتماعی شدن ِبیناشخصی کرد . پس خودِ اجتماعی[۳۶] از رهگذر گنجاندن ِدیدگاهی بیرونی از نوعی «دیگری تعمیم یافته»[۳۷] و در اختیار گرفتن ِنقش ها و نماد های نهفته در آن رابطه ، سر بر می آورد . در مدل اجتماعی شدن ِ مستمر مید ، آن چه که کمتر مشخص است ، پیوند خود و دیگری با نهادها و روابط خاص قدرت است ، مسأله ای که در دسته ی سوم تحقیقات کراراً به آن پرداخته می شود .

دسته ی سوم را می توان در عنوان پدیدار شناسی ِتجربه ی انسان در بافت اجتماعی خلاصه کرد . آلفرد شوتس با اشاره به ، مثلاً ، برخوردهای اجتماعی و تجربه ی زمان ، در مفهوم سازی ِ زندگی روزمره نقش بسزایی داشته است . مثلاً شوتس (۱۹۷۳) تجربه ی روزمره را نوعی «زمان حال پرشور» و یکی کننده ی زمان درونی و بیرونی تلقی کرد و زمینه را برای مفهوم بازاندیشی ِهمزمان ِگیدنز فراهم آورد . زیمل نیز در جامعه شناسی خود بر کثرتِ تعامل های ِ ملموس و سازنده ی جامعه تأکید می­کردFeatherstone, 1991)).ولی یکی از مشکلات نظریه­ی اجتماعی ِپدیدارشناختی، گریختن از موضع بینابینی ِجامعه و پناه بردن به نوعی فهم زیبا شناختی ِهمدلانه از پدیده های آشنا بوده است که مفاهیم عام آن اشاره ی اندکی به عاملان اجتماعی یا اَعمال موقعیتی دارند . این موضوع یادآور «این اتهام وبر است که در آثار زیمل "مشکلاتِ هستی" اغلب به عنوان "مشکلات معنا" بررسی می شود و به همین دلیل مورد اخیر نمودی است از یک نیاز متافیزیکی و نیز زیباشناختی» (Lichtblau, 1991: 53).

«معنای زندگی» مقوله­ای تحلیلی و متفاوت از معنای هستی ِاجتماعی است. وظیفه­ی دشوار نظریه­ی میان­بُرد بند بازی میان امپریالیسم­های اُبژه و سوژه­ی اجتماعی( Giddens, 1984: 2)، تناقض­های ساختاری و وجودی و تبیین کارکردی و فهم تفسیری است. دو منبع نشانه پردازی ِاجتماعی که به مسأله­ی اجتماعی­شدن می­پردازند، گویای این دشواری هستند۸ .

بَه بَه در مقابل گرسنگی

چارلز موریس اُمید داشت از نشانه شناسی یک علم دقیق رفتاری بسازد که «رفتارشناسی»[۳۸] ، نحوشناسی[۳۹] ، معناشناسی و کاربُرد شناسی را هم شامل شود( Morris, 1971: 21). مبانی نظریه ی نشانه های او (۱۹۳۸) در «دانش نامه ی علم یکپارچه» ، یکی از مجموعه کتاب های پوزیتیویسم منطقی ، چاپ شد . پس آرای موریس بازگویی ظریف اما معنادار مفاهیم پرس بود . مثلاً در بازتعریف ترجمان ، «قابلیت واکنش به شیوه ای خاص به خاطر نشانه»( Morris, 1964: 3) ، کنش به واکنش تبدیل می شود . به علاوه ، نشانه به محرک و ترجمان به پاسخ بدل می گردد و به لحاظ روش شناختی ، موریس این «قابلیت واکنش» را در چارچوبی احتمال گرا[۴۰] مفهوم سازی می کند .پس انواع ِمتفاوت نشانه­های طبیعی و قراردادی در مقوله های نَه چندان روشنگر محرک و پاسخ فرو ریخته می­شوند. گاه ماهیت نشانه­ای عامل تفسیرگر (انسانشانه)[۴۱] پاک فراموش می­شود Morris, 1971 : 21) (

موریس در بحث اجتماعی شدن کودک از طریق نشانه ها می گوید :

[...] اگر مادری سعی کند با گفتن «به به» یک قاشق روغن کرچک به کودکش بخوراند ، کودک خودش را برای چیزی خوشمزه آماده می کند و چون پس از چشیدن روغن کرچک از آن خوشش نمی آید ، اگر در موقعیت های گوناگون ، مادر همچنان به همین ترتیب حرف بزند ، آنگاه عبارت «به به» از یک نشانه ی [...] مـثبت به یک نشـانه ی [...] منفی بدل خــــواهد شُـد – یا کودک مادرش را دروغگو به حســــاب خواهد آورد( Morris 1985: 181) .

ولی مسأله ی مهم ارزیابی دوباره ی کودک از این عبارت یا «دروغگو» خواندن ِمادرش نیست ، مسأله این است که عبارت فوق سازنده ی شکل اساسی ِتعامل اجتماعی است که حالا می تواند مسیر متفاوتی را بپیماید . نشانه اصولاً بازنُمایی یک کیفیت خاص ِایجابی یا سلبی یا نوعی محرک که پاسخ خاصی درپی داشته باشد ، نیست ؛ نشانه باعث جهت دهی دوباره ی کنش آتی می شود .

والنتین وولوشینوف در زمره ی اطرافیان میخاییل باختین بود که مطالعه ی کاربردهای خاص زبان در بافت اجتماعی را جایگزینی برای صورت گرایی (روسی) برمی شمردند ، و خود نوعی نظریه ی ارتباط و جامعه ی متفاوت و ماتریالیستی پی ریخت, ۱۹۲۹/۱۹۷۳)) که بر نظریه ی فرهنگ و رسانه ی معاصر تأثیر گذاشته است[۴۲] . حرف وولوشینوف همچنان نشانه ی تمام عیار بود که در «گفتار درون» هم به کارمی رود، اما او رویکرد نظام­وار سوسور به زبان را با انگ عین گرایی انتزاعی[۴۳] رد کرد و در عوض مدعی شد که زبان در عمل اجتماعی و از طریق آن شکل می­گیرد . در یک عبارت کلیدی مبهم آمده است «موقعیت اجتماعی مستقیم و محیط اجتماعی گسترده­تر، ساختار یک پاره گفتار را به تمامی و به تعبیری از درون تعیین می کند»((Volosinov,1985: 53 . مفهوم چند تکیه ای بودن[۴۴] او که به «چند معنایی»[۴۵] منتهی شد ، حاکی از آن است که حتا اگر ، بر فرض مثال ، طبقات متفاوت جامعه بر نشانه های یکسانی متکی باشند ، باز هم هر طبقه ای این نشانه ها را به شکل متفاوتی تفسیر و اجرا می کند . دوام تضاد اجتماعی تا حدودی مدیون نشانه هاست .

وولوشینوف با ذکر مثال از آنچه «پیام مصداقی (ارتباط در مفهوم خاص آن) نیست بلکه نمودِ کلامی برخی نیازها مثلاً گرسنگي است» ((Volosinov,1985: 53، شکل اجتماعی و اثرات احتمالی ارتباط را به بحث می گذارد :

زمینه ی اجتماعی مستقیم ، مخاطبان احتمالی ِدوست یا دشمن را تعیین خواهد کرد و خودآگاهی و تجربه ی اشتیاق به سوی آن ها جهت دهی خواهد شد ؛ آیا این زمینه باعث نارضایتی او از طبیعت بی رحم ، خود ، جامعه ، گروهی خاص در جامعه ، شخصی خاص وغیره است . البته می توان درجات گوناگون قابلیتِ درک ، تمایز دهندگی و فرق گذاری را در جهت دهی یک تجربه متصور شد ؛ اما بدون نوعی جهت دهی ِ اجتماعی ارزیابی کننده ، هیچ تجربه ای وجود نخواهد داشت. حتا گریه ی نوزاد شیرخواره هم به سوی مادر «جهت یافته» است. این احتمال هست که تجربه­ی گرسنگی رنگ و بویی سیاسی بیابد، که در این صورت ساختارش در راستای نوعی درخواست سیاسی بالقوه یا استدلالی برای آشفتگی سیاسی، تعیین خواهد شد و به صورت شکلی از اعتراض و مانند این­ها می­تواند درک شود( Volosinov: 54)  

خلاصه ، اگرچه اُرگانیسم های انسانی ِموریس که به محرک های نشانه ای واکنش می دهند از قضا در جامعه استقرار دارند ، اما منظور بحث وولوشینوف این است که نشانه ها شبکه های اجتماعی معنا و کنش را شکل می دهند که نمونه ای اولیه از مدل زایشی نشــــانه پردازی اجتماعی ذیل است .

نشانه پردازی اجتماعی

معنا یعنی زمینه سازی مجدد

انسان با انتساب معنا به دیگر افراد، رخدادهای روزمره و ساختارهای اجتماعی، جامعه را تولید و بازتولید مي­کند . ریچارد رورتی با اشاره به تحقیق ِعلمی به عنوان شکل خاصی از تولیدِ معنا، این فرایند را زمینه­سازی و زمينه سازي مجدد[۴۶] دانسته است :

همین­طور که در این طیف از سمت عادت به سمت تحقیق حرکت می کنیم،– از بازنگری غریزی نیات با حسابگری معمول به سمت علم یا سیاست انقلابی– تعداد باورهای اضافه شده یا کسر شده از این شبکه افزایش می یابد. در نقطه­ی خاصی از این فرایند، سخن گفتن از «زمینه­سازی مجدد» مفید می­شود. هر چه این تغییرات فراگیرتر باشد، فایده­ ی بیشتری از مفهوم «یک بافت نو» عاید ما می­شود. این بافت نو ممکن است یک نظریه­ی تبیینی نو، یک طبقه­ی مقایسه­ ای نو، یک مجموعه واژگان توصیفی نو، یک مقصود خصوصی یا سیاسی نو، آخرین کتابی که خوانده­ ایم یا آخرین کسی که با او حرف زده­ ایم، باشد؛ این احتمالات بی­ پایان است(Rorty1991a: 94)  .

فعلاً به شرح رورتی از معنا، کنش و بافت می­ پردازم تا تصور نشانه­ای مفیدی از موضع بینابینی ِجامعه عرضه کنم

شکل ۲–۳ چهار شکل نمونه ی کنش را نشان می دهد که نشانه پردازی را در شیوه های مشخصی مطرح می کنند .  شناخت را اساساً سوژه ای می دانند که از طریق مقوله ی بافتی فهم به یک اُبژه مربوط می شود ، اما نشانه شناسی ، سوژه ی تفسیرگر را ترجمانی می انگارد که به واسطه ی یک نشانه به سمت یک اُبژه جهت گیری شده و ممکن است با یک سوژه ی دوم تکمیل شود . ولی صرفاً از طریق ارتباط است که دو سوژه ی تفسیرگر با اشاره به یک اُبژه ی مورد علاقه ی مشترک ، یکدیگر را در فرایند اجتماعی نشانه پردازی درگیر می کنند ، و در نتیجه ، وضعیت نشانه های متفاوت را به بحث می گذارند تا به درجه ای از بیناذهنیت[۴۷] (علمی یا عمومی) دست یابند . این فرایند در طی تعامل به حدی تعمیم می یابد که وضعیت دیگر موضوعات (سوژه) دستورکار نشانه پردازی را دربربگیرد : عاملان اجتماعی می توانند یکدیگر – و اهداف و بافت های یکدیگر – را به عنوان سوژه ها و اُبژه های کنش ، اهداف و ابزار جامعه دوباره توصیف کنند . توصیف دیگران که من کی ام ، چی ام و در کدام بافت کنش ام ، آشکار می کند که من چه کار می توانم بکنم . در افراد بازاندیشی ، زمینه سازی مجدد ی فردی  اسـت که نشان می دهد در حضور دیگران چه کارهایی می توانم انجام دهم .

مراحل میانی خودآگاهی کلامی، خودآگاهی کاربردی و ناخودآگاهی نمونه ­ی اعلای زمینه­سازی مجدد است. من با توصیف کلامی کاری که انجام می دهید، نشان می­دهم که می­دانم شما، به طور ناخودآگاه یا واقعی، مشغول انجام چه کاری می­توانید باشید. در مقیاس اجتماعی، رسانه­های جـمعی نهادهای زمینه­سازی مجدد اند . زمینه سازی مجدد ی دیگر عاملان اجتماعی ، رویدادها ، مقصودها و بافت ها ، در مجموع بُعد نشانه ای ساختاردهی اجتماعی را تشکیل می دهد .

سوژه

شناخت

 

 

 

 

ارتباط

 

 

 

 

 

سوژه
سوژه

تعامل

 

 

 

 

 

سوژه
ابژه

بازانديشي

 

 

 

 

شکل  ۲ ۳  نشانه پردازی و اشکال کنشچهار مـُدل نشانه پردازی اجتماعی

چون نشانه پردازی پیچیده بوده و در میان ساختارهای اجتماعی پراکنده شده است ، بناچار چند مدل توصیف می کنیم تا بتوان وجوه متفاوت آن را فراچنگ آورد و در دسترس تحقیق تجربی قرار داد . مطابق شکل ۳–۳ ، مدل های معنا از نظر سازه و ساختار، در دو بُعد با هم تفاوت دارند . بُعد افقی مدل ها را بر حسب برخورداری از یک سیاهه ی متناهی تعریف شده از واحدها یا رویدادهای غایی متمایز می کند . بُعد عمودی نشان می دهد که آیا ساختار تعریف شده ای برای شکل پایانی واحدها یا رویدادها وجود دارد یا خیر . به این دلیل به واحدها  یا رویدادهای معنا اشاره می کنم که زمینه ی تصورات نظام وار و فرایندی از معنا در روش شناسی های تجربی فراهم آید .

                                                     سیاهه ی تعریف شده­ی واحدها/رخدادهای غایی                

                                                                                  ــ                       +

(جبری) زایشی
تصادفی غیر جبری

 ساختار تعریف شده و شکل دهنده­ی                 +

واحدها/رخدادهای غایی                                 ــ

                                                            

شکل ۳ ۳ گونه شناسی مدل های معنا

اولاً مدل های جبری[۴۸] بر این باورند که رابطه ی میان عناصرشان روابط کُلی علیت است ، و قوانین طبیعت مظهر آن است . معمولاً این مدل ها را واجد ارزش تبیینی مهمی برای پدیده های اجتماعی از قبیل معنا و فرهنگ نمی دانند و پرانتزهای شکل ۳-۳ هم به همین خاطر است . بر عکس ، مدل های غیر جبری بر این باورند که عاملان اجتماعی افرادی آزادند که مطابق تفسیر خاص خود از واقعیت اجتماعی و با نوعی خودمختاری نسبی تعامل دارند . مدل های غیر جبری[۴۹] را می توان مناسب مطالعات آزمایشی دانست که مجموعه معانی اَشکال خاص کنش اجتماعی را به چنگ می آورند تا با ارجاعی نظام مند به مدل های تصادفی[۵۰] یا زایشی[۵۱] کاویده شوند .

هر دو مدل زایشی و تصادفی در علم اجتماعی محوریت دارند، ولی غلبه با دومی است. اصل اساسی مدل تصادفی«به نوعی تعیین احتمال اشاره دارد که مشخص می­کند اگر یکرشته رخدادهای رفتاری در زمان معین اتفاق بیفتد، احتمال همزمانی آن ها چقدر است» ((Miller, 1991: 53. می توان گفت نظر سنجی های سیاسی ِاستاندارد ، معناهایی عرضه می کنند که محققاً به رفتار رأی دهندگان جهت می دهند . پس مدل های تصادفی سیاهه ای از متغیرها ، ارزش ها و همبستگی های محتمل را از پیش تعریف می کنند و آرایش واقعی آن ها را پیش بینی می نمایند . بالاخره ، مدل زایشی آرایش عناصر معنایی را ، مشخصاً در چارچوب ژانر های استاندارد و اشکال کلامی مشابه ، از پیش تعریف می کند . هدف تحلیلی ِاین مدل شناسایی سازه ها یا واحدهای خاص معناست که از رهگذر تفسیر هر یک و با ارجاع به بافت کاربُردِ اجتماعی و نیز کلامی آن میسر می شود . در فصول بعد مفهوم اجتماعات تفسیری( Fish, 1979) ، یا بهتر بگویم ، «خزانه های تفسیری[۵۲]» Potter and Wetherell, 1987)) را به عنوان نمونه ای از مدل زایشی بررسی می کنم . پیامد دیگر این مدل ها برای تحقیق تجربی آن است که ژرف ساخت های خاص تاریخی و اجتماعی معنا را می توان به عنوان مقوله های فرهنگی پُر مایه Geertz, 1973)) در تکمیل دانش سطحی و انبوه ، مثلاً ، ترکیب جمعیتی مخاطبان بررسی کرد۹

مدل ها ، نظریه ها و روش شناسی های ِتجربی

شکل ۴-۳ هر سه مدل معنا در تحقیقات رسانه های جمعی را به حوزه ی تجربی اصلی ، تصور  معنا و کانون ِشناخت شناسانه ی آن ها در چارچوب نشانه شناسی ِپرسی ربط می دهد . مقدمتاً باید تأکید کنم که این مدل ها را به چشم نمونه هایی آرمانی می نگرم که در تحلیل نظری و مطالعات تجربی مکمل هم اند . بویژه ، روندهای عملی از  رهگذر  گفتمان ثبت و زمينه سازي  مجدد می شوند و به عنوان نهادهای جامعه انباشته می گردند .

کانون شناخت شناسانه مدل نظری حوزه ی تجربی تصور معنا
نشانه غیر جبری گفتمان ها قصدی
اُبژه تصادفی نهادها علی
ترجمان زایشی عمل ها اجرایی

شکل ۴ ۳  از علم اجتماعی تا نشانه شناسی اجتماعی

اولاً تمرکز بر نشانه ی صرف ، مشخصه ی مطالعات انسانگرای ارتباط و جامعه بوده است که در مطالعات تجربی بر گفتمان های رسانه ای انگشت می نهادند تا آن ها را به عنوان فرآورده های فرهنگ یا دوره ی تاریخی تفسیر کنند . پس دانش پژوهی تمایل دارد تا در چارچوب قصدی و پدیدارشناختی ، معنا را تجربه ی تقلیل ناپذیر متون و ناشی از همدلی تلقی کند .  گفتيم که این تأکید بخش اعظم تحقیقات ساختارگرای فرهنگ و ارتباط را نیز شکل می دهد . برخی رسانه پژوهی های انتقادی تعین و جبر متنی پاسخ مخاطب را واکاویده اند ، اما مدل نظری غالب در دانش پژوهی انسان گرا همچنان غیر جبری است و از نوعی روش شناسی حکایت می کند که معنا را دستاورد خلاقه ی یک عامل تفسیرگر منفرد وخردمند یعنی تحلیلگر می داند .

ثانیاً تصور جامعه به عنوان ساختاری عینی که کنش و تجربه ی انسانی را مشروط می کند ، تأکید تجربی را به سوی مستحکم ترین نهادهای جامعه می چرخاند . مدل های تصادفی استمرار نهادهای اجتماعی خاص را به عنوان امور اجتماعی ثبت و در نتیجه به شهادت عاملان انسانی ، آن ها را در طی زمان و مکان و در طی واحدها و بافت های تحلیل شناسایی می کنند. مثلا پژوهش های مربوط به رابطه ی برون ده ِرسانه با شرایط بازار ، بازنُمایی رخدادهای عمومی در محتوای رسانه  و نیز دریافت های مخاطبان نهادهای رسانه ای ، به شکل سودمندی از مدل های تصادفی تأثیر گرفته اند .  دستنامه های علم اجتماعی هشدار می دهند که همبستگی[۵۳] به معنای علیت نیست ، اما تصور ضمنی معنا در این سُـنت ، غالباً تصوری عِلی است : اگر عاملان اجتماعی از این عقیده – معنا ، دستورکار ، ایده یا مفاهیم مشابه – تأثیربگیرند ، آنگاه می توان تفکر و کنش ِآن ها نسبت به نهادهای خاص را به عنوان نوعی پیامد و با احتمالی معین پیش بینی کرد .

ثالثاً مدل های زایشی به تحقیق تجربی مجال می دهند به مطالعه ی آن دسته از اَعمال اجتماعی بپردازند که همزمان گفتمان ها را گرد هم آورده و نهادها را بازتولید می کنند . ترجمان پرس حاکی از آن است که معنا اجرایی و حامل قابلیت کنش است و تفاوتِ اجتماعی را می سازد . برای شناسایی اصول حاکم بر تولید معنا ، مطالعاتی تجربی ضرورت دارند که در چارچوب نوعی نظریه ی نشانه پردازی اجتماعی ، تحلیل و تفسیر معنا را به بافت خاص آن کنش ربط دهند .

 

پي نوشت

۱ . این توضیح اصولاً مبتنی بر چکیده ی گفته های گیدنز است (همچنین نک گیدنز ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱).جُنگ­های انتقادی به همراه پاسخ­های گیدنز در مجموعه آثار (۱۹۸۹) Held & Thompson و Bryant(1991) &Jary  جای دارند. از جمله آثار تأثیرگذار بر نظریه ی ساختاردهی ، جامعه شناسی پدیدارشناسانه ی شوتس (۱۹۷۳) ، مکتب کنش متقابل نمادین گافمن (۱۹۷۴) و جامعه شناسی فرهنگی بوردیو (۱۹۷۷،۱۹۸۴) بوده است. گیدنز ساختارگرایی (سـوسـوری) و پسـاسـاختارگرایی را «نحله های فکری مرده» (۱۹۸۷:۷۳) می داند اما بر مناسبت نشانه شناسی برای نظریه ی اجتماعی تأکید می کند (۱۹۸۴:۳۱) . ولی سوای بخش هایی که در کتاب های گیدنز (۱۹۸۹) به رسانه های جمعی اختصاص دارند ، رسانه ها بیشتر در بافت دیگر پدیده های اجتماعی ، مخصوصاً ساماندهی دوباره ی زمان و مکان در خلال مدرن سازی و جهانی سازی بررسی می شوند . برای آشنایی با کاربردهای بیشتر نظریه ی ساختاردهی در حوزه ی ارتباط جمعی ، نک Thompson(1990) .

۲ . بر خلاف خوانش سنتی تالکوت پارسونز از وبر به عنوان یک «جامعه شناس آزاد اندیش کنش اجتماعی» (xxvi : 1991b Turner,) که سرمایه داری را با اشاره به ارزش های معنوی توضیح می داد و نه علل مادی، در واقع وبر بر وجوه احتمالی و تضاد آمیز زندگی اجتماعی تأکید می کرد. در تحقیقات اخیر، وبر را نظریه­پرداز مدرنیته می­دانند که به یک اندازه مقوله­های تحلیلی فرهنگی و مادی، تفسیری و ساختاری را به کار گرفته است (نکSchroeder 1992 ؛۱۹۹۱b  Turner) . تأکید دوسویه نیز تاحدودی با دوراهی پیش روی شخص وبر توضیح داده می شود ، پی گرفتن ِسیاست یا علم ، علم اجتماعی کاربردی یا محض . Bershady با گوشه چشمی به عنوان کتاب وبلن با نام نظریه ی طبقه ی مُرفه به این باور می رسد که نظریه های بزرگ جامعه شناسان آلمانی متقدم ، ثمره ی «رفاه این طبقه ی نظریه پرداز» (۱۹۹۱:۷۶) بود و امتیازهای مالی باعث اشاعه ی نوعی فرهنگ آکادمیک خاص شد .

۳ . جالب اینجاست که درست مثل وبر که مبلغ جامعه شناسی تفسیری بود اما در عمل به تبیین ساختاری دست می زد ، دورکم نیز هواخواه جامعه شناسی عینی بود اما در کمال تعجب ، مثلاً دین و خودکشی را به عنوان مقوله های اجتماعی تفسیر می کرد . برای مشاهده ی گزیده ی آثار ، نک دورکم (۱۹۷۲) که شامل مقدمه ای به قلم گیدنز (۱۹۷۲) است و از چرخش گیدنز خبر می دهد ، چرخش از ستایش به نقد ، مخصوصاً نقد استنباط دورکیم از ساختار که آن را «قید و بند» می داند (گیدنز ۷۴-۱۶۹: ۱۹۸۴).

۴ . به رغم تفاوت های پارسونز و مرتون ، به گمان من «هر دو نفر را مجموعاً می توان پدران نظریه ای موسوم به کارکردگرایی ساختاری دانست» ( Berger, 1976:49& Berger). پارسونز به تازگی در هیأت نظریه پرداز مدرنیته قد برافراشته که تا حدودی به خاطر سهم وی در به کرسی نشاندن جامعه شناسی به عنوان یک رشته ی دانشگاهی و تا حدودی به خاطر مطالعات تجربی اوست (۱۹۹۰) Robertson & Turner . ولی جالب این جاست که عمل گرایی از جمله آثار ميد ، پارك و ديويي ، در شکل گیری نظریه ی اجتماعی (آمریکایی) پارسونز و در نظریه ی علم وی عملاً هیچ نقشی نداشت . «شاید ایرادی که به نپرداختن پارسونز به فلسفه ی عمل گرا وارد باشد ، غفلت او از آثار مهم چارلز پرس بود که تازه در همین اواخر مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است», ۱۹۹۱:۶) Robertson & Turner) .

۵ . در علم اجتماعی جدید، برداشتی دیگر از استعاره­ی اُرگانیسم اجتماعی را در نظریه­ی نظام­های نیکلاس لومان می­بینیم که در واقع در سطح نظری تحلیل به عاملان اجتماعی اندیشمند کاری ندارد و در عوض جوامع را سیستم­ها یا نظام­هایی خود­گردان تلقی می­کند (۱۹۸۷ Luhmann,) .

۶ . تحقیقات پیر بوردیو درباره ی سازمان اجتماعی ، عاملیت فردی و فرهنگ نیز نقش مهمی در تحقیقات امر روزمره داشته است (بوردیو ، ۱۹۷۷، ۱۹۸۴) و مقوله ی عادت فرهنگی  او را می توان با تصور عمل گرایان از باور یعنی آمادگی کنش سازگار دانست . تحلیل مفصل آرای بوردیو از حوصله ی این مقال خارج است و من تا حدودی به خاطر مقوله های نظری پیچیده در تحقیق او ، راهبرد فرانظری گیدنز را دنبال می کنم . اولاً «سرمایه ی فرهنگی» را می توان در مطالعات تجربی عملیاتی سازی کرد اما این استعاره می تواند منزلت و ارزش تبیینی یافته ها را مخدوش کند که نمونه ی آن را در ضرورت تحلیل تمامی کالاهای مادی و نمادین از قبیل لبخندها ، با محاسبات اقتصادی می بینیم (Bourdieu,1977:178). این دوگرایی فروپاشیده ، ارزش اطلاعاتی تحلیل را پایین می آورد و می توان به جای آن نوعی تصور کاملاً سه سویه از جامعه را به کار برد . ثانیاً ، مقوله های مهم doxa ، ارتودوکسی و هترودوکسی که صرفاً تاحدودی از زمینه ی انسان شناختی Kabylia سر بر می آورند ، اما همچون یک طبقه بندی کامل با آنها برخورد می شود و به زمینه های اجتماعی مدرن انتقال می یابند(Bourdieu,1977:159-97) .

۷ . در تحقیقات رسانه ای جدید ( Moores, 1993؛Silverstone, 1994 ) مخصوصاً در منازعه ی ذاتاً سیاسی مربوط به قدرت نسبی رسانه ها و مخاطبان ، امر روزمره نیز در کانون توجهات بوده است . همانطور که Dronter(1994) اشاره کرده است خودمانی ترین و خوش بینانه ترین موضع نظری در پژوهش های ارتباطی از آن ِمیشل دو سرتو  است . او مردم عادی را تولید کنندگان کاردان فرهنگ خود می داند که از طریق «تاکتیک » یعنی «هنر ضُعفا»  ابزار ارتباطی مدرن را برای دستیابی به اهداف خود مصادره می کنند و می ربایند و این تاکتیک ها در تضاد با «استراتژی» قدرت های موجود است . دیدگاه بدبینانه ی مخالف را هانری لوفور  عرضه کرده است . او زندگی روزمره را «ناخودآگاه مدرنیته» می خواند ، یک قلمروی بازمانده ی تاریخی که در برابر «جامعه ی بوروکراتیک مصرفِ کنترل شده» ایستادگی می کند ، جامعه ای که تمامیت تکه تکه اش و زیر ساخت کنترل سایبرنتیکش به نظر لوفور ماهیتی تروریستی دارد . در این جامعه ، نقش مردم عادی را مصرف کالاها و به شکل فزاینده ای ، مصرف نشانه های عرصه ی رسانه ها می دانند که نمادها را به علامت ها و هنر را به مجموعه ای از نمایش ها تبدیل می کند . برای بررسی ظریف قدرت رسانه ها و مخاطبان در بافت های روزمره نک(۱۹۸۷) Schudson  .

۸ . دیدگاهی دیگر که اجتماعی شدن را فرآیند مدنیت بخش در بافت های روزمره می داند ، برآمده از تحقیقات نوربرت الیاس است که مقوله بندی را قبول ندارد زیرا به نظر او تمدن انسانی هم از دیدگاه تکاملی و هم از دیدگاه تاریخی ماهیتی یگانه و گهگاه استثنایی دارد . برای آشنایی با نظرات وی درباره ی نقش زبان و ارتباط در شکل گیری جامعه ، نک  ) ۱۹۸۹ Elias(

  1. ۹٫ مدل های زایشی دست کم دو منبع متفاوت دارند . اولاً نظریه ی گشتاری – زایشی (TG) نوام چامسکی (۱۹۶۵) مدل دقیقی فراهم آورد که چگونه یک ژرف ساخت زبان می تواند روساخت های متعددی تولید کند . دستور گشتاری – زایشی صورت گرا توجه کمی به زبان به عنوان عملی کلامی در بافت اجتماعی (؛, ۱۹۸۷ Potter & Wetherel) داشته است اما این مدل مهم هم در زبان شناسی و هم در علوم کامپیوتری ، ابزار کاوشی سودمندی از آب در آمده است. دوم ، ساختارگرایی قرن بیستم در تحقیقات علوم اجتماعی و علوم انسانی بر پایه ی این پیش فرض کلی استوار شد که پدیده های اجتماعی ، روانی و فرهنگی سیستم هایی ژرف ساختی تشکیل می دهند. چالش پیش روی تحقیقات جدید شناسایی اصول حاکم بر این فرآیندهای زایشی است که چنین سیستم هایی را باز تولید می کنند .

منابع

  • Bazerman, C. (1993). A contention over the term Rhetoric. In T.Enson and S. Brown (eds), Defining the new Rhetorics. Newbury Park, CA:Sage
  • Weber, M. (1964). The Theory of Social and Economic Organization. New york: Free Press
  • Barthes, R. (1973) Mythologies. London: Paladin. (Orig. publ. 1957)
  • Levi-Strauss, C. (1963)Structural Anthropology . New york: Penguin.
  • Giddens, A.(1984). The Constitution of Society. Berkeley: University of California Press
  • Thompson, J. (1990)Studies in Theory of Ideology. Cambridge: Polity Press
  • Berger, P.L. and Luckmann, T. (1966) The Social Constraction of Reality. London: Allen Lane.
  • Horton, D. and Wohl, R. (1956). Mass Communication and Para- social interaction. Peschiatry, 19: 215-29
  • Meyrowitz, J. (1985). No Sense of New yo­­­rk: Oxford University Press
  • Alexander, J. and Giesen, B. (1987). From reduction to linkage: the long view of the micro- macro link. In J. Alexander  B., Giesen, R. Munch, and N. Smelser(eds), the micro – macro link. Berkely: University of California Press
  • Johnson, M. (1987( The Body in the Mind. Chicago: University of Chicago Press
  • Gerth, H. and Mills, C. Wright (1991). Introduction: the man and his work. In M. Weber, From Max Weber: Essay in Sociology. London Rotledge. (Orig. publ. 1948)
  • Durkheim, E. (1982) The Rules Of sociological Method. 2nd edn. New york: Free Press
  • Parsons, T. (1951). The Social System. Glencoe, IL: Free Press
  • Merton, R.K. (1968) Social Theory and Social Structure. Enlarged edn. New york: Free Press
  • Joas, H. (1993). Pragmatisme and social Theory. Chicago: University of Chicago Press
  • Turner, B. (1991a). New Functionalism and the new theoretical movment. The post parsonian raproachment between germany and America. In R. Robertson and B.Turner (eds) Talcott parsons: Theorist of modernity. London: Sage.
  • Scannell,P. (1988)Radio times: the temporal arrangements of broadcasting in the modern world. In P. Drummond and R. Paterson (eds), television and its Audience. London: british film institute
  • Williams, R. (1977). Marxism and literature London: Oxford University Press
  • Clifford, J. and Marcus, G. E. (eds) (1986) Writing Culture: the poetics and politics of ethnography. Berkely: University of California Press
  • Van Maanen, J. (1988) Tales of the fild. Chicago: University of Chicago Press
  • Jankowski,  and Wester, 1991
  • Goffman, E.(1974) Frame Analysis: An Essay on the organization of the Experience, Cambridge, MA: Harvard University Press.
  • Featherstone, M. (ed) (1991). A special issue on George simmel, Theory, Culture & Society 8 (3)
  • Lichtblau, (1991). Casuality or interaction? Simmel, Weber and interpretive Sociology. In M. Libes, T and Katz, E.(1990)The Export of Meaning. New york:  Oxford University Press.
  • Morris, C. (1971) Writing on the General theory of Signs. The hauge: Mouton
  • Morris, C. (1964). Signification and Significance. Cambridge, MA: MIT Press
  • Morris, C. (1985).Signs and the Act, in H. Innis (ed), Semiotics: An Introductory Anthology. Bloomington: Indiana  University Press.
  • Volosinov, V.N. (1985). Verbal interaction. , in H. Innis (ed), Semiotics: An Introductory Anthology. Bloomington: Indiana  University Press
  • Fiske,J.(1987) Tlevision Culture. London: Methuen.
  • Hodge and Kress, 1988
  • Rorty, R.(1991a) Philosophical Papers Vol. 1 : Objectivity, Reletivism and truth. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Miller, D.C.( 1991)Handbook of Research Design and social Masurement. 5th edn. Newbury Park,C.A: Sage.
  • Fish,S. (1979). Is there a text in this class? The authority of Interpretive Communities. . Cambridge, MA: MIT Press
  • Potter,J and Wetherell, M. (1987)Discourse and social Psychology, London: Sage
  • Geertz, C. )1973). Thick Description. In the Interpretation of Cultures. New york: Basic Books.

 

[۱] - این کار بخشی از کتابی است که در سال ۱۳۸۴با همکاری مسعود مظاهری ترجمه کرده­ام و قرار است دفتر پژوهش­های سیما آن را چاپ کند

[۲] Efficient cause

[۳] Material cause

[۴] Formal cause

[۵] Final cause

[۶] reconstructive

[۷] Duality of structure

[۸] Practical consciousness

[۹] intentional

[۱۰] allocative

[۱۱] authoritative

[۱۲] Transformative capacity

[۱۳] reflexivity

[۱۴] Erikson

[۱۵] integration

۱-  هم چنين نگاه كنيد به: Horton and Wohl, 1956; Meyrowitz, 1985.

[۱۷] Middle ground

[۱۸] nomothetic

[۱۹] idiographic

[۲۰] Rules of condust

[۲۱] premium

[۲۲] ethos

[۲۳] Ontological collectivism

[۲۴] Reified body social

[۲۵] Self-regulating

[۲۶] systemalization

[۲۷] Middle range

[۲۸] manipulation

[۲۹] credo

[۳۰] Lived experience

[۳۱] Tacit knowledge

[۳۲] Mukerji

[۳۳] schudson

[۳۴] Thick description

[۳۵] Grounded theory

[۳۶] Social self

[۳۷] Generalized other

[۳۸] behavioristics

[۳۹] syntactics

[۴۰] probabilistic

[۴۱] mansign

۳- عجالتاً مسائل مربوط به هویتِ ولوشینف و باختین را کنار می گذاریم . نک بحث مترجمان در مقدمه ی کلی کتاب ولوشینف (۱۹۲۹/۱۹۷۳) . Fiske, 1987; Hodge and Kress, 1988; Williams, 1977.

۴ Abctract objectivism

۵ multiaccentuality

۶polysemy

[۴۶] recontextualization

[۴۷] intersubjectivity

[۴۸] deterministic

[۴۹] indeterministic

[۵۰] stochactic

[۵۱] generative

[۵۲] Interpretive repertoire

[۵۳] correlation